Page 22 - Shahrvand BC No.1231
P. 22
‫سیاست ‹‬ ‫‪22‬‬

‫ب ‌هسوی«منزلت متفاوت بودن»؟ نه «پایان تاریخ»‪ ،‬نه «نبرد تمد ‌نها»‬

‫مجتبی مهدوی (استاد علوم سیاسی و مطالعات خاورمیانه‪ ،‬دانشگاه آلبرتا‪ ،‬کانادا)‬

‫اســت زیرا اینک سرمای ‌هداری لیبرال با رقبایی همچون چین و روسیه‬ ‫فاشیسم و نازیسم هیتلری به پایان تاریخ رسیده است زیرا نئولیبرالیسم‬ ‫سال متسیب ‪ /‬شماره ‪ - 1231‬جمعه ‪ 2‬نیدرورف ‪1392‬‬
‫روبرو اســت که سرمای ‌هداری را پذیرفت ‌هاند‪ ,‬اما هرگز اصول آزاد ‌یهای‬ ‫آخرین ایستگاه تحول ایدئولوژیک نوع بشر و جهانی شدن آن ب ‌هعنوان‬
‫سیاسی لیبرالیســم را نپذیرفت ‌هاند‪ .‬جنب ‌شهای بنیادگرایی مذهبی و‬ ‫آخرین شکل دولت اســت‪ .‬بدین ترتیب‪ ،‬نئولیبرال دموکراسی آخرین‬ ‫پیش درآمد‬ ‫‪In touch with Iranian diversity‬‬
‫ناسیونالیسم افراطی قومی نیز واقعی ‌تهای دیگر جهان امروز ما است‬ ‫و تنها انتخاب مو ّجه بشــری است زیرا گذار از اصول بنیادین این مدل‬ ‫جنب ‌شهای مردمی در ســال ‪ ۲۰۱۱‬شرق و غرب را به هم پیوند زده‬
‫نظریه نبرد تمد ‌نها نیز عمیقاً دچار معضل اســت‪ .‬نخســت آنکه‪ ،‬ما‬ ‫قابل تص ّور نیســت‪ .‬از ســوی دیگر‪ ،‬هانتینگتون پایان تاریخ را بسیار‬ ‫اســت‪ .‬جنبش سبز در ایران و بهار عرب در شرق و جنبش تسخیر در‬ ‫‪Vol. 20 / No. 1231 - Friday, Mar. 22, 2013‬‬
‫با مفهومی مبهم‪ ،‬کلی‪ ،‬انتزاعی و ک ‌شدار از تمدن روبرو هســتیم که‬ ‫خو ‌شبینانه و ســاد‌هانگارانه م ‌یداند و آینده جهان پس از جنگ سرد‬ ‫غرب گواهی بر این م ّدعا اســت‪ .‬تود‌ههای مردم در خیابا ‌نهای تهران‪,‬‬
‫شامل هم ‌هچیز است و هی ‌چچیز! هوی ‌تهای تمدنی تنها توسط انسا ‌نها‬ ‫را بر اساس نبرد تمد ‌نها تعریف م ‌یکند‪ .‬وی پایان گرایی را به چالش‬ ‫تونس‪ ،‬قاهره‪ ،‬دمشق‪ ،‬منامه و عدن از سوئی و نیویورک‪ ،‬مادرید‪ ،‬آتن و‬ ‫‪22‬‬
‫و در راســتای منافع سیاسی آنها بســیج م ‌یشوند‪ .‬هوی ‌تهای تمدنی‬ ‫م ‌یکشــد‪ ،‬نه از آن رو که شــرق را واجد فرهنگ و سنن برابر با غرب‬ ‫لندن از ســوئی دیگر مطالب ‌های جز دموکراسی اصیل‪ ،‬کرامت انسانی و‬
‫خوان ‌شها و نمایندگان متضادی دارند‪ .‬هر تمدنی نمایندگان رســمی‪،‬‬ ‫م ‌یداند‪ ،‬بلکه ازآ ‌نجهت که برتری فرهنگ غرب و فروتری شرق امکان‬ ‫عدالت اجتماعی ندارند‪ .‬اعتراض آنها به سلطه نظام و نهادهای سیاسی‪-‬‬
‫غیررسمی ‪ ،‬مشروع و نامشروع دارد‪.‬همچنان که ادوارد سعید م ‌یگوید‪،‬‬ ‫جهانی شــدن مدل غرب را ناممکن ســاخته است‪ :‬از نظر وی امید به‬ ‫اقتصادی نئولیبرالیسم است‪ .‬این نویدی بر آغاز دور‌های نوین و پارادایم‬
‫هیچ تمدنی یک واحد ایســتا و منجمد نیست‪ ،‬بلکه‪ ،‬متکثر‪ ،‬پویا و در‬ ‫پایان تاریخ امری انسانی است‪ ،‬توقع برای تحقق آن غیر واقعی‪ ،‬و اقدام‬ ‫جدیدی است که دو گفتمان هژمونیک جهان پس از جنگ سرد را به‬
‫چالش کشیده است‪ :‬نظریه «پایان تاریخ» فرانسیس فوکویاما و نظریه‬
‫حال شدن است‪.‬‬ ‫برای عملی کردن آن فاجعه است‪.‬‬
‫از آن مه ‌متــر‪ ،‬تمدن غرب یک وجه ندارد‪ .‬غرب مدرن همواره ترکیبی‬ ‫هانتینگتون یک خاص گر است‪ ،‬نه یک جهان گرا‪ .‬از نظر وی‪ ،‬جهان‬ ‫«نبرد تمد ‌نها»ی ساموئل هانتینگتون‪.‬‬
‫از لیبرالیســم و فاشیســم‪ ،‬دموکراســی و دیکتاتوری‪ ،‬توسعه و عدم‬ ‫از هفت یا هشت تمدن عمده تشکیل شده است‪ :‬غرب‪ ،‬کنفوسیوسی‪،‬‬ ‫جنب ‌شهای اجتماعی چند ساله اخیر نظریه «نبرد تمد ‌نها» را ب ‌یاعتبار‬
‫توســعه‪ ،‬برابری و نابرابری‪ ،‬و رهایی و نژادپرســتی بوده است‪ .‬غرب‪,‬‬ ‫ژاپنی‪ ،‬اســامی‪ ،‬هندی‪ ،‬اسلاو ‪ -‬ارتدکس‪ ،‬آمریکای لاتین‪ ،‬و احتمالاً‪،‬‬ ‫تر از گذشــته کرده اســت زیرا امروز تود‌ههای مردم در شرق و غرب‬
‫تمد ‌نهای مدرن آفریده است درحال ‌یکه با ب ‌یرحمی دیگر تمد ‌نها را‬ ‫آفریقایــی‪ .‬نبرد عمده بشــری میــان تمدن غــرب و تمد ‌نهای غیر‬ ‫بر ســر آرما ‌نها و ارز ‌شهای متضادی نم ‌یجنگند‪ .‬مطالبات مشترک‬
‫به نابودی کشیده است؛ هم نهادهای دمکراتیک ایجاد کرده است و هم‬ ‫غربی اســت‪ .‬از نظر وی‪ ,‬این نبرد چیزی جز نبرد تمد ‌نها نیســت که‬ ‫جامعه مدنی در شرق و غرب چیزی جز کرامت انسانی‪ ،‬عدالت‪ ،‬انصاف‬
‫تکنی ‌کهای مدرن شکنجه؛ همدر مل ‌تسازیدمکراتیک نقش ایفا کرده‬ ‫شــکلی جدید از رقاب ‌تهای باســتانی میان میراث یهودی ‪ -‬مسیحی‬ ‫و سعادت نیســت‪ .‬این آرما ‌نها نه در انحصار غرب هستند و نه بیگانه‬
‫اســت و هم با کودتا و مداخله در جهان جنوب مانع فرایند مل ‌تسازی‬ ‫غرب‪ ،‬فرهنگ ســکولار امروز غرب و گسترش جهانی آن است‪ .‬ازنظر‬
‫دمکراتیک شده اســت؛ هم اعلامیه جهانی حقوق بشر را آفریده است‬ ‫وی‪ ،‬تفاو ‌تهــای بنیادین میان تمد ‌نها ضرورتاً بــه نبرد میان آ ‌نها‬ ‫با ارز ‌شهای شرق‪.‬‬
‫و هم از ب ‌یرحمان ‌هترین دیکتاتورهای جهان جنوب حمایت فعال کرده‬ ‫م ‌یانجامد‪ .‬ایــن نبرد با هژمونی غرب و تلاش بــرای تحمیل الگوی‬ ‫جنب ‌شهای اجتماعــی اخیر«پایان تاریخ» را نیز نمایندگی نم ‌یکنند‪.‬‬
‫است؛ هم در برابر نس ‌لکشی و نژادپرستی تمام قد ایستاده است و هم‬ ‫لیبرال دموکراســی به سایر فرهن ‌گها تشدید م ‌یشود‪ .‬تحمیل لیبرال‬ ‫بلکه از بحران عمیق و ســاختاری نظم نئولیبرال حکایت م ‌یکنند که‬
‫مرتکب شکنجه و خشونت سیستماتیک در ابوغریب و گوآنتاناما شده‬ ‫دموکراســی غربی به احیا سن ‌تگرایی‪ ،‬بومی گرایی‪ ،‬و غرب ‪-‬زدایی در‬ ‫فوکویاما آن را «نقطه پایان تکامل ایدئولوژیک نوع بشر و جهانی شدن‬
‫اســت‪ .‬به همین ترتیب‪ ،‬یک شرق واحد نیز وجود خارجی ندارد‪ .‬هر‬ ‫میان ملل غیر غربی منجر م ‌یشــود‪ .‬وی ادامه م ‌یدهد که جد ‌یترین‬
‫یک از تمد ‌نهای غیر غربی سرشار از تضادهای درونی است‪ .‬چه کسی‬ ‫و عمی ‌قترین نبرد میان تمدن غرب از ســوی و تمد ‌نهای اســامی و‬ ‫لیبرال دمکراسی غربی» ب ‌هعنوان شکل نهایی دولت م ‌یداند‪.‬‬
‫تمدن آفریقا را نمایندگی م ‌یکند؟ نلســون ماندلا‪ ،‬پیامبر صلح و عدم‬ ‫کنفوسیوسی از سوی دیگر اتفاق م ‌یافتاد‪ ،‬زیرا این دو تمدن اخیر واجد‬ ‫واقعیت میدان تحریر قاهــره و میدان تایمز لندن و د‌هها میدان دیگر‬
‫خشــونت‪ ،‬یا عیدی امین‪ ،‬مثل اعلای بربریت و خشــونت؟ چه چیزی‬ ‫عمی ‌قترین اختلافات تمدنی با غرب هستند‪ .‬از نظر هانتینگتون‪ ،‬غرب‬ ‫در جهان امروز این است که جهانی که هانتینگتون و فوکویاما برای ما‬
‫تمدن هند را نمایندگی م ‌یکند؟ عدم خشونت مهاتما گاندی‪ ،‬یا برخی‬ ‫بایــد به طور هم زمان به تقویت روابط به اروپا‪ ،‬آمریکای لاتین‪ ،‬ژاپن و‬ ‫ترسیم کرده بودند فرو ریخته است‪ .‬شرق و غرب در برابر واقعی ‌تهایی‬
‫ســن ‌تهای غیرانسانی سیستم کاست؟ چه کسی مظهر تمدن آسیایی‬ ‫روسیه در برابر تمد ‌نهای اسلامی و کنفوسیوسی (چین) پرداخته و از‬ ‫که برایشان ســاخت ‌هاند قد علم کرد‌هاند‪ .‬این بیداری نوید آغازی دیگر‬
‫و کنفوسیوســی است؟ مدل آسیایی توسعه به روایت رهبری سنگاپور‬ ‫اختلافات بین این تمد ‌نها در جهت ســلطه سیاسی و اقتصادی غرب‬ ‫برای تاریخ اســت زیرا آنچه در برابر چشمان ما اتفاق م ‌یافتد نه پایان‬
‫که اقتدارگرایی را هم ذات این ســنت م ‌یداند‪ ،‬یــا ژاپن دمکراتیک؟‬ ‫بهره برد‪ .‬به سخن دیگر‪ ،‬توصیه راهبردی هانتینگتون به سیاستمدارن‬ ‫تاریخ است و نه نبرد تمد ‌نهای شرق و غرب‪ .‬پایان تاریخ و نبرد تمد ‌نها‬
‫چه کسی تمدن اسلامی را نمایندگی م ‌یکند؟ اقتدارگرایان عربستان‬ ‫غربی چیزی جز سیاســت کهنه اســتعماری تفرقه بینداز و حکومت‬ ‫تنها دو نمونه بیشــتر شناخت ‌هشده گفتما ‌نهای حاکم بر سیاس ‌تهای‬
‫سعودی‪ ،‬یا سنت دمکراتیک اندونزی مسلمان؟ جنب ‌شهای دمکراتیک‬ ‫کن نیســت‪ .‬توصی ‌ههایی برای حفظ اقتدار ایالا ‌تمتحده آمریکا است؛‬ ‫نظام جهانی هســتند که با پلورالیســم و تفاو ‌تها برخوردی سطحی‬
‫نصیحت الملوک مدرن اســت تا هژمونی جهانی یک ابرقدرت را تداوم‬ ‫دارند‪ .‬فروریختن دیــوار برلین در ‪ ۱۹۸۹‬و فروریختن بر ‌جهای دوگانه‬
‫خاورمیانه در ایران و بهار عرب‪ ،‬یا فناتیسم طالبانی؟‬ ‫مرکز تجارت جهانی نیویورک در ســپتامبر ‪ ۲۰۰۱‬هر یک به گون ‌های‬
‫از دیــدگاه هانتینگتون‪ ،‬تضاد جهان غرب و اســام «بنیادگرای‬ ‫بخشد‪.‬‬ ‫متفاوت در احیای گفتمان سلطه نظام جهانی‪ ،‬دوگانه ساز ‌یهای کاذب‬
‫اسلامی» نیست‪ ،‬بلکه بر ســر «بنیادهای اسلام» است‪ ،‬زیرا از دیدگاه‬ ‫نه پایان تاریخ نه نبرد تمد ‌نها‬
‫وی «در اســام‪ ،‬خدا‪ ،‬سزار اســت‪ ،‬ولی در غرب خدا و سزار‪ ،‬کلیسا‬ ‫اگــر چه پایان تاریخ و نبرد تمد ‌نها از دو خاســتگاه متفاوت فکری ‪-‬‬ ‫غرب‪ -‬شرق و تثبیت و تحکیم نظام نئولیبرال سهیم بود‌هاند‪.‬‬
‫و دولــت‪ ،‬آخرت و دنیــا‪ ،‬دو قلمرو جداگان ‌هانــد‪ ».‬از نظر وی‪ ،‬ذهنیت‬ ‫فلســفی جها ‌نگرایی و خاص گرایی بر م ‌یخیزند‪ ،‬اما دو روی متفاوت‬ ‫کتاب حاضر تلاشــی در جهت مســئله شناسی گفتمان غرب ‪ -‬محور‬
‫اسلامی و دمکراسی با یکدیگر همزیستی ندارند‪ .‬حامد ابو زید‪ ،‬متفکر‬ ‫یک سک ‌هاند زیرا هر دو غرب و جهان غیر غرب را به دو واحد یکپارچه‬ ‫حاکم و تأثیر آن بر حوز‌هی اندیشه‪ ،‬اجتماع و سیاست است‪ .‬همچنین‪،‬‬
‫فقید مصری اما‪ ،‬در پاســخ به ما یادآوری م ‌یکند که ذهنیت اسلامی‬ ‫تقلیل م ‌یدهند؛ هر دو‪ ،‬اگر چه به دو دلیل متفاوت‪ ،‬سروری و سیادت‬ ‫کوششی در راستای طرح شرایط و امکانات گفتمان بدیل است‪ .‬پایان‬
‫جدای از زمان و زمینه اجتماعی‪ ،‬تاریخی‪ ،‬و سیاســی مسلمانان وجود‬ ‫غرب و فروتری غیر غرب را باور دارند‪.‬‬ ‫تاریخ و نبــرد تمد ‌نها واقعی ‌تهای پیچیده و متکثــر جهان امروز را‬
‫خارجی ندارد‪ .‬فرد هالیدی نیز استدلال مشابهی دارد‪« :‬اگر چه برخی‬ ‫در پایــان تاریخ برتری و جهانی بودن الگوی غرب ب ‌هصراحت آشــکار‬ ‫تبیین نم ‌یکنند‪ .‬راه ســوم و گفتمان بدیل را باید در «وقار‪ ،‬شــکوه و‬
‫موانع دموکراســی در جوامع اسلامی به نام اســام توجیه و تئوریزه‬ ‫است‪ .‬شــرق گزین ‌های جز پیوستن به غرب ندارد زیرا فرهنگ و سنن‬ ‫منزلت متفاوت بودن» جســتجو کرد‪ .‬جها ‌نگرایی هژمونیک فوکویاما‬
‫م ‌یشــوند‪ ،‬اما این موانع به طور مشخص اسلامی نیستند‪ ،‬زیرا اسلام‬ ‫وی فاقــد پویائی و زایش برای الگوهای بدیل اســت‪ .‬در نبرد تمد ‌نها‬ ‫و خاص گرایــی ذات باورانه هانتینگتون به نفی گفتگو و پلورالیســم‬
‫مفهومــی مجرد‪ ،‬انتزاعی‪ ،‬و در ورای مکان و زمان ندارد‪....‬کنشــگران‬ ‫اما‪ ،‬سروری و سیادت غرب به گون ‌های دیگر است‪ :‬الگوی غرب جهانی‬
‫اجتماعی و سیاسی خوان ‌شهای متضادی بنا بر نیازهای زمانی ‪ -‬مکانی‬ ‫نیست‪ ،‬خاص اســت زیرا عقلانیت‪ ،‬مدرنیته و سکولاریسم ارز ‌شها و‬ ‫م ‌یانجامد‪.‬‬
‫خــود دارند‪ ».‬مطالعات میدانی نوریــس و اینگلهارت موید حمایت از‬ ‫نهادهای غربی هســتند و فرهن ‌گهای غیر غربی فاقد زمین ‌ههای لازم‬ ‫دو روی غرب ‪ -‬محوری‬
‫دموکراسی در غرب و کشورهای اسلامی است‪ .‬جالب تر آنکه‪ ،‬حمایت‬ ‫برای پذیرش این الگو هســتند؛ ایشــان کهتر و فروتر از این ارز ‌شها‬ ‫غرب ‪ -‬محوری با سه پی ‌شفرض همراه است‪ :‬نخست‪ ،‬مدرنیته‪ ،‬تمدن‪،‬‬
‫از دموکراســی در میان ملل مســلمانی که در زیر ســلطه دول ‌تهای‬ ‫هستند‪ .‬نبرد بر سر ارز ‌شها و سن ‌تهای دو حوزه تمدنی متفاوت است‪.‬‬ ‫و پیشرفت را معادل تمامیت هویت غرب تعریف م ‌یکند و سن ‌تگرایی‪،‬‬
‫اقتدارگرا هســتند ب ‌همراتب بیشتر از ســایر ملل مسلمان است‪ .‬بدین‬ ‫واقعیت این است که هردو گفتمان به گونه حیر ‌تآوری ساد‌هانگاران ‌هاند‪.‬‬ ‫بربریت‪ ،‬و عق ‌بماندگی را هم ذات و همراه شرق م ‌یپندارد‪ .‬دوم‪ ،‬عامل‬
‫ترتیب‪ ،‬فقدان دموکراسی ارتباطی ایستا و مکانیکی بافرهنگ سیاسی‬ ‫نظریــه پایان تاریخ‪ ،‬تجربه مدرنیته غرب و به طور مشــخص خوانش‬ ‫اصلی عق ‌بماندگی شرق را منحصراًدر سن ‌تهای شرق جستجو م ‌یکند‪.‬‬
‫و ارز ‌شهای مردم مسلمان ندارد‪ .‬اقتدارگرایی از حمایت افکار عمومی‬ ‫نئولیبرال آن را تنها امکان توسعه م ‌یداند‪ .‬به زبان دیگر‪ ،‬مفهوم‪ ،‬مسیر‬ ‫سوم‪ ،‬راه برون رفت از مدار عق ‌بماندگی را در دوری از سن ‌تهای بومی‬
‫مردم مســلمان ب ‌یبهره اســت و عموماً متکی بر اشکالی از زور و فشار‬ ‫و تجربه مدرنیته یگانه است و این یگانگی در تجربه غرب چهره نموده‬ ‫و پذیــرش تام و تمام مدل غرب م ‌یدانــد‪ .‬در غیر این صورت غرب و‬
‫هســت‪ .‬ب ‌هعلاوه‪ ،‬همچنان که مرنیســی م ‌یگوید‪ ،‬حمایت دول ‌تهای‬ ‫است‪ .‬دیگران وظیف ‌های جز پیمودن راه هموار توسعه تجرب ‌هشده برای‬ ‫شرق در نزاعی عمیق در حوزه تمدن و سیاست در گیر خواهند بود‪.‬‬
‫غربی از دول ‌تهای اقتدارگرای عرب و به طور مشــخص از«بنیادگرایی‬ ‫نیل ب ‌هغایتی که از پیش تعریف و تجربه شــده اســت ندارند‪ ،‬وظیفه‬ ‫از نظر فوکویاما‪ ،‬جهان پس از تجربه شکســت کمونیســم روســی و‬
‫شاهانه« عربستان سعودی نمونه روشنی از حمایت لیبرال دموکراسی‬ ‫تاریخی آنها جهانی کردن تجرب ‌هی یگانه غرب اســت‪ .‬بنابراین ‪ ،‬شرق‬
‫غرب از دیکتاتوری در ســرزمی ‌نهای اسلامی است‪ .‬لیبرال دموکراسی‬ ‫را نه بر اســاس آنکه هســت و دارد بلکه بر اساس آنچه نیست و ندارد‬
‫تمدن غرب حامی اقتدارگرایی در جهان جنوب بوده است و این مغایر‬ ‫تعریف م ‌یکند‪ .‬و در این هســتی و نیستی‪ ،‬شــرق را تنها با محک و‬
‫معیار غرب م ‌یسنجد‪ .‬پایان تاریخ با ا ّدعای ب ‌یطرفی فرهنگی و قطعیت‬
‫نظریه نبرد تمد ‌نها است‪.‬‬ ‫علمی‪ ،‬جها ‌نگرائی خویش را توجیه م ‌یکند‪ .‬واقعیت اما این اســت که‬
‫دومین دشــواری بزرگ نظریــه نبرد تمد ‌نها ادعــای بزرگ ولی‬ ‫این گفتمان نه ب ‌یطرف اســت و نه قطعیت علمی دارد‪ .‬از آن مه ‌متر‪،‬‬
‫ب ‌یپایه ایی است که تفاو ‌تهای تمدنی ضرورتاً به نبرد منجر م ‌یشوند‪.‬‬ ‫تن ‌شهــای بنیادین و درونی مدرنیته را نادیده م ‌یگیرد‪ .‬مدرنیته غرب‬
‫اقلی ‌تهــای فرهنگی فراوانی در حوز‌ههای تمدنــی متفاوت با صلح و‬ ‫مجموعه ایی از گرایشــات آزادی‪ ،‬حقوق بشر‪ ،‬دموکراسی از یک سو و‬
‫آرامش زندگــی م ‌یکنند‪ :‬آســیای ‌یها و آفریقایی تبارهــا در آمریکا‪،‬‬ ‫خشونت سیستماتیک‪ ،‬استعمار‪ ،‬و تمامی ‌تخواهی از سوی دیگر است‪.‬‬
‫آفریقایی تبارها و هند ‌یها در انگلیس‪ ،‬چین ‌یها و هند ‌یها در کانادا‪ ،‬و‬ ‫مدرنیتــه غربی دو چهره دارد و پایان تاریخ تصویری یگانه و رمانتیک‬
‫اقلی ‌تهای مسلمان آفریقای شمالی در فرانسه‪ .‬بزر ‌گترین اقلی ‌تهای‬ ‫از آن ارائه م ‌یکند‪ .‬دیگر آنکه‪ ،‬جنب ‌شهای تسخیر وا ‌لاستریت و دیگر‬
‫مســلمان در دو کشــور دمکراتیــک اندونزی و هند در صلح نســبی‬ ‫نهادهــای نئولیبرال در قالب تمدن غرب جلو‌های از تضاد بنیادین نئو‪-‬‬
‫زندگی م ‌یکنند‪ .‬بدیهی است اختلافات فرهنگی به سهولت م ‌یتوانند‬ ‫لیبرالیسم اســت‪ .‬این جنب ‌شها پایان سرمای ‌هداری را نوید نم ‌یدهند‪،‬‬
‫در خدمت منافع سیاســی رهبران قرار گیرند و محل منازعه شــوند‪.‬‬ ‫اما ب ‌یتردید نئولیبرالیسم حاکم را نیز پایان تاریخ قلمداد نم ‌یکنند‪.‬‬
‫همچنین‪ ،‬شکســت و بحران ساختاری الگوهای توسعه ناسیونالیستی‪،‬‬ ‫از نگاهی دیگر‪ ،‬جوزف نای ب ‌هدرســتی به ما یادآوری م ‌یکند که پایان‬
‫نوسازی غربی‪ ،‬و مارکسیســتی روسی در جهان جنوب زمینه را برای‬ ‫جنگ ســرد نشان ‌هی پایان تاریخ نیســت‪ ،‬بلکه نوید «بازگشت تاریخ»‬
‫بدی ‌لهای بومی فراهم کرده اســت‪ .‬دیگر آنکه‪ ،‬در دوران جنگ سرد‪ ،‬و‬
‫شــاید تا مد ‌تها پس از آن‪ ،‬دشمن اصلی لیبرال دموکراسی غرب در‬
   17   18   19   20   21   22   23   24   25   26   27