Page 22 - Issue No.1398
P. 22
دو شعر از مریم رئیس دانا ادبیات
22
مریم رئیس دانا دارای لیسانس مترجمی زبان فرانسه از تهران و شعر سال / 23شماره - 1398جمعه 10دادرخ 1395
آشنا به زبان انگلیسی و ویراستار یست.
مترجمی را سال اول دانشگاه با دو نام ٔه اداری صادق
هدایت به زبان فرانسه آغاز کرد .بعدها این دو نامه در کتا بنامه
صادق هدایت منتشر شد .ترجمه بعدی ،مصاحبه برناردو برتولوچی با فروغ فرخزاد .او چند ماه
قبل از مرگ فروغ به ایران آمده بود برای ساختن فیلمی .با فروغ مصاحب های کرد به زبان فرانسه
و فروغ پاسخ او را به فارسی داد.
رئیس دانا در ده ههای هفتاد و هشتاد خورشیدی ،د هها مقاله سینمایی ،ادبی ،پزشکی و
سیاسی برای مطبوعات فارس یزبان داخل و خارج از کشور نوشته و ترجمه کرد.
دهه هفتاد و هشتاد البته سال تألیف و تحقیق او نیز بود .تهیه و گردآوری سه کتاب با
نامهای
«نوشت ههای فراموش شده صادق هدایت»« ،ارزیابی آثار وآرای صادق هدایت»« ،صادق هدایت
در بوته نقد و نظر» ،مجموعه داستان کوتاه به نام «عبور» ،و ه مچنین انتشار ترجمه مجموعه
اشعار ژاک پر هور و زندگی نام هاش به فارسی ،به نام «زمان گمشده».
مجموعه داستان «عبور» ،داستا نهایی هستند با مضمو نهای گوناگون ازجمله دردهای
سیاسی ،اجتماعی ،عاشقانه ،کابوسهای آیند هی او از ایران و …
در دهه هشتاد ،دو داستان کوتاه او با نامهای «جزیر های در دل تهران بزرگ» و «آواز آ»،
به ترتیب موفق به کسب جایزه ادبی صادق هدایت ،و فستیوال داستان کوتاه اصفهان شدند.
ـ آخرین کتاب منتشر شد هی مریم رئیس دانا ،با عنوان «متلک پتلک» سال ،۲۰۱۵روی
وبسایت آمازون منتشر شد ،کتابی با ساختار طنز ،در حوزه سیاست ،فرهنگ ،اجتماع ،اخلاق و
… این کتاب قصد نقد و شوخی با قشرهای مختلف جامعه دارد :از ریی سجمهور ایران گرفته تا
ضر بالمث لهای ایرانی ،از حضور امریکای یها در عراق تا حر فهای عاشقانه.
In touch with Iranian diversity
شه ،لا، تران های برای خان هام
شهلا، آه خان هام ،خان هی من
این شعر هرگز پایان نم یگیرد تا آن هنگام که راز تو سر به ُمهر باقی بما َند چش مهایم خیس ،پا یبست ترا م یبوسند
این شعر هرگز پایان نم یگیرد ،حتا اگر همین حالا روز قیامت بشود نبض من با زمین تو نفس خواهد زد
تو خود قیامت کردی در قامت عشق برهنه در رودهای تو ،شادی
قامتت به دار شد در این دار و دیار
وقتی عشقت داوری شد. بوسه در تاکستا نهای تو ،انگور
دوربین ل بهایت را شکار کرد، خواهم چید.
وقتی از راه دور به ناصر گفتی :دوستت دارم ُو در دلت نجوا عشق را در سای هسار درختانت به بازی گرفتهاند.
«ای عاشق من ،یادت هست م یگفتی شهلا ،من شه هستم و تو لا؟»
در شهر سکوت م یپیچد Vol. 23 / No. 1398 - Friday, Jun. 3, 2016
آری عزیزم تو «شه» هستی و من «لا» در آسمان ،باد جن.
لا شدم لال نم یشوم ،زبانم لال
من لا شدم ،نیست نم یشوم، خون از خان هی خدا میرود
جنازه به تشییع سنگ.
لا شوم ،نابود نم یشوم ،نه نمیشوم، ضرب هها،
«نه» میگویم، َض َر َبَ ،ض َرباَ ،ض َربوا،
ِاضربِ ،اضرب،
نه به تمام قاض یها ،قاضی القضا تها،
که آی هم هی مردم ،من شهلا جاهد ،متولد ایران ،عاشق مردی شدم از تبار قهرمانان، پوست را پاره ،گوشت را تکه ،به استخوان رسید هاند.
عاشق بودم ،از سران و سلاطین نبودم، قسم به آب ،باد ،آتش ،خاک 22
سرم به دار شد ،جانم به سر شد. خانه اگر خراب ،سراب نمیشود
بشنوید صدایم را.
از یاد نبرید مرا، آخ ِر کار ،آباد ،خان هام میشود.
مجسم هام را بسازید برای آیندگان،
به فرزندان خود بگویید این است سرانجام عشق در این سرزمین،
«دار ،دار ،دار».