Page 15 - Issue No.1358
P. 15

‫چاقوک ‌شها و آشوب گرها" را بازگذارد‪.‬‬                  ‫علی موتوری ‪،‬بچ ‌هی خانی آباد بود‪...‬تو خیابان فردوسی ودوراین چاپخانه‬     ‫خود را دادند به وکلای دولتی ‪ " ، "...‬هژیر کشته شد ‪ ،‬اعلامیه از طرف‬
                                           ‫‪ ۱۴‬آذرماه سال ‪ ۱۳۳۰‬تظاهرات دانشجوئی‪ ،‬که گفته م ‌یشد حزب توده‬            ‫یک مشت طواف ‌یها هم آشنا بودند‪...‬بجه های حزب زحمتکشان وکاشانی‬           ‫فدائیان اسلام منتشر شد و به عنوان هدف امامی‪ ،‬که یکی از آ ‌نها ابطال‬
                                                             ‫ایران سازمان داده بود‪ ،‬برپا شد(‪)۷‬‬                     ‫سرو کل ‌هشان پیدا شد‪...‬رفیقمان گفت حیف است بجه های خودمان را‬
                                           ‫شعبان جعفری با یاران اش “رضا چاخان و اکبر سه ّکله واصغر خالدار “(‪)۸‬‬     ‫دعوا بیاندازایم ‪ ،‬برویم سرپاچنار من یک مشت ازاین لات و لو ‌تها جمع‬                                                         ‫انتخابات بود"‬
‫‪15‬‬                                         ‫میدان دار جاه ‌لها و لا ‌تها شدند‪ ،‬وی در باره رخدادهای این روز گفته‬     ‫م ‌یکنم‪...‬رفتیم زورخونه ودیدیم یک مشت این بروبچه ها‪ ،‬جاه ‌لهای‬          ‫“ انتخابات دوره دوم شانزدهم تهران ‪...‬امدیم سرپاچنار دیدیم ده تا دوازده‬
                                                                                                                   ‫کوتاه و بلند‪ ،‬یاعلی یاعلی دارند ورزش م ‌یکنند‪.‬گفت شرطش این است‬          ‫تا اتوبوس ایستاده‪ .‬یک مشت از این لا ‌تها ودهاتیها هستند و دو سه تا‬
‫سال ‪ / 22‬شماره ‪ - 1358‬جمعه ‪ 6‬رویرهش ‪1394‬‬   ‫است ‪ ۱۴...”:‬آذر توده ایا اون سرهنگ نوری شاد رو تو خیابون فردوسی‬         ‫که هرچی من گفتم تو مرا تکذیب نکنی‪ ،‬گفتم باشه‪ ...‬گفت فلان فلان‬           ‫از گردن کلف ‌تهای مشهو ِر شهرنو هم جلوی ای ‌نها هستند‪ .‬زکی تُرکه و‬
                                           ‫زدن کشتن‪..‬رئیس کلانتری جلو مجلس بود‪...‬نعشش تو خیابون افتاده‬             ‫شد‌هها اینجا نشستید هی فلان م ‌یکنید مرا سر خیابان فردوسی ریخت ‌هاند‬    ‫داداشش و ای ‌نها‪ .‬از طرف ما آقای عینک چی پای صندوق بود‪ ،‬به او‬
                                           ‫بود‪...‬چندتائی به ما گفتن خانه صلح اونجاست تو خیابون فردوسی‪،‬خلاصه‬        ‫سرم یک مشت لات بی پدر مادر‪ ،‬یک فصل کتک به ما زده اندو ای ‌نها‪،‬‬          ‫گفتم که ای ‌نها دارند می ا ‌یاند‪ .‬حاج ابوالقاسم رفیعی هم مدیر انتظامات‬
                                           ‫ما اونجا زدیم به هم‪ ،‬دم گرفتن و اومدن تو خیابون" خانه صلح آتیش‬          ‫کی اکبرآقا؟ اکبر آقا کی؟ ‪ ،‬گفت بیائید برویم به شما بگویم کی‪،‬من‬          ‫فدائیان اسلام بود‪ .‬من ایستادم دم در‪...‬گفتم اینجا یک قانونی دارد‪ ،‬بچه‬
                                           ‫گرفت‪ /‬جنده خونه آتیش گرفت"‪...‬راه افتادیم چند تا کیوسکای تو خیابون‬       ‫هر کی را زدم شمام بزنید‪ ،‬کارتان نباشد‪...‬ده تا پانزده تا با شلوارهای‬     ‫مح ‌لهای خودش فقط م ‌یتوانند رأی بدهند‪...‬بیوک صابرگفت من نماینده‬
                                           ‫نادری و اسلامبول و بساطشونو آتیش زدیم‪ ...‬رسیدیم به چارراه حسن‬           ‫ابریشمی راه راه و با پیژامه‪ ...‬گفتیم حمله به چاپخانه‪...‬چشم من افتاد به‬  ‫دولت هستم‪ ،‬شما نم ‌یتوانید این قانون را وضغ کنید‪ ،‬عینک چی هم گفت‬
                                           ‫آباد‪ ،‬برادرای لنکرانی سرکرده توده ایا بودن‪ ،‬اونجا چارپنج تا اتاق گرفته‬  ‫احمد احرارمقاله نویس‪ ،‬یک چک ما زدیم توی گوش این‪ ،‬از آن پل ‌هها‬          ‫من نماینده ملتم نم ‌یگذارم غیر از بچه مح ‌لها کسی اینجا رأی بدهد‪.‬‬
                                           ‫بودن جلسه بود تا مارو دیدن فرار کردن‪ ،‬اونجارو یه ُخرده با بچ ‌هها زیرو‬  ‫معلق خورد رفتش پائین‪...‬امیر زرین کیا‪ ،‬امیر موبورازچاقوکش های حزب‬        ‫بیوک صابر گفت بروید مصطفی دیوانه را صدایش کنید و‪ ....‬ما رأی گیری‬
                                           ‫روش کردیم‪....‬من فرمونده بودم‪ -.‬من جلو بودم و دو سه هزار نفر دنبالم‬      ‫زحمتکشان بود‪ ،‬اکبر یک چک زد توی سینه او دست کرد به جاقو برای‬
                                           ‫بودن‪ ،‬همه شون که نمیدونستن چه خبره‪ ،‬عده ای دنبال عقیده شون‪ ،‬یه‬          ‫اکبر و اکبر زد زیر دست این‪ ،‬چاقو از دستش پرید‪ ...‬همه چاپخانه را‬                         ‫را ادامه دادیم تا به حساب آن دور‌هاش تمام شد" (‪)۳‬‬
                                           ‫عده ا ‌یام ازموقعیت سوء استفاده م ‌یکردن‪ -‬خودم فقط دنبال روزنامه”‬       ‫این بچ ‌هها پذیرایی کردند‪ .‬جعب ‌ههایی که تویش حروف بود از طبقه دوم‬      ‫درطی این سا ‌لها نقش جاه ‌لها و لا ‌تهای متدین که از فعالین و یا‬
                                           ‫مردم” بودم‪ ،‬اینا گفتن روزنامه مردم تو امیریه ست‪ .‬گفتم‪“ :‬بریم اونجا‪،‬‬     ‫هم ‌هاش م ‌یآمد تو حیاط‪ .‬دو سه تا از این بچ ‌هها با چوب افتادند به جان‬  ‫هواداران " جمعیت فدائیان اسلام " بودند‪ ،‬چشمگیرترمی شد‪ ،‬جمعیتی‬
                                           ‫گفتن خسته شدیم” ‪ ،‬گفتم بیاین خیابون امیریه اونجام چیز میز است‪،‬‬          ‫ماشین م ‌یخواستند با چوب‪ ،‬ماشین را بشکنند‪ ،‬گفتم بابا این که با این‬      ‫که رهبران اش روحیه پرخاشگرانه و تروریستی را نه فقط در رفتار که‬
                                           ‫بیاین “‪ ،‬یادمه یکی اون جا پرسید آقای جعفری یه دونه سماور اینجاست‬        ‫شکسته نم ‌یشود‪ ،‬یک دست زدیم خلاص ‌هاش این دیس از زیر ماشین آمد‬          ‫درگفتار نشان داده بودند‪ .‬نواب صفوی‪ ،‬در مرداد ‪ ۱۳۳۰‬خورشیدی‪،‬‬
                                           ‫اینو چیکارش کنم؟ “ گفتم ‪ ”:‬به یارش پایین”‪ ،‬گفت ‪ ”:‬آخه بزرگه‬             ‫بیرون و حرو ‌فها ریخت زمین‪ ...‬رفتیم تو قسمت حروف چینی‪ ،‬دیدیم‬            ‫خطاب به مصدق گفت ‪ “ :‬تو‪ ،‬ای مصدق کذاب‪ ،‬بیش از پیش چهره‬
                                           ‫نمیشه آوردش پائین”‪ ،‬اونوقت پنجره رو شیکوندن و سماورو از پنجره‬           ‫کلیش ‌هها آن وسط است چاقو را بچ ‌هها در آوردند‪ ،‬کلیش ‌هها را تکه تکه‬    ‫کریه باطن خود را به دنیا و مسلمانان نشان دادی‪...‬کری ‌هترین چهر‌ههای‬
                                           ‫انداختن پایین‪ ،‬یه سماور بزرگ بود‪...‬تمامو از اون بالا ریختن پایین‪،‬‬                                                                               ‫ظلم و جنایت را نشان دادی‪ “ )۴( "...‬نواب در بهمن ‪ ۱۳۳۱‬برای مقابله‬
                                           ‫دولابچه ومولابچه‪ ،‬پرونده و مرونده و بساطشون و اینا همه رو‪...‬هرچی بود‬                       ‫کردند و حروف را هم‪ ،‬همه را به هم زدند‪)۶( ”.....‬‬      ‫با مخالفان خود زیر نظر عبدالحسین واحدی کمیته مجازات تشکیل داد‪.‬‬
                                           ‫ریختن تو خیابون‪ .‬گفتن‪ “ :‬به سه؟” گفتم “ نه ‪ ،‬پاشن ‌هی اون دکونوباید‬     ‫ترورهژیر‪ ،‬وسپس رزم آراء وبه ویژه سوء قصد به حسین علاء سبب‬               ‫وی در بیان نارضایت ‌یاش از آی ‌تالله بروجردی نیز همان لحن و بیان‬
                                           ‫در بیارین‪...“ .”....‬تو تهرون یه دوسه تا از این سرپاسبونا بودن که خیلی‬   ‫دستگیری وسیع و مجازات فدائیان اسلام شد‪ .‬متعاقب این دستگیر ‌یها‬          ‫به کار گرفت‪ ”:‬تو ای عالم اسلامی‪ ،‬توای ب ‌یوفا‪ ...،‬در صف بدع ‌تگزاران‬
                                           ‫زرنگ و معروف بودن‪ :‬نعمت اصفهانی و احمد سرپاسبون‪ .‬اومدن گفتن‬             ‫فعالیت جاه ‌لها و لا ‌تهای فدائیان اسلامی نیز کاهش یافت‪ ،‬و عرصه برای‬    ‫و ظالمین قرار گرفته‪ ،‬ب ‌یرحمانه با جعل قوانین خلاف اسلام و اجراء‬
                                           ‫“ آقای نیک اعتقاد‪ -‬رئیس شعبه یک آگاهی‪ -‬گفته بیا کارت دارم”‪...‬‬                                                                                   ‫نقش ‌ههای دشمنان اسلام‪ ،‬همه روزه بر پیکر اسلام ضربات شدیدی‬
                                           ‫نیک اعتقاد گفت بهتره ‪ ۲۴‬ساعت اینجا باشی بعد مرخصت م ‌یکنم ‪،‬‬                                            ‫جاه ‌لها و لا ‌تهای دولتی بازتر شد‪.‬‬      ‫نواختی‪ ،‬تو ای ب ‌یوفا بشر‪ ،‬ا ‌یکاش وفاداری را از سگ آموخته بودی‪ ...‬به‬
                                           ‫‪ ۲۴‬ساعت شد ‪ ۴۸‬ساعت‪ ،‬شد یه هفته ‪...‬از اونجا مارو بردن زندان موقت‪،‬‬        ‫‪ ۲۳‬تیرماه سال ‪ ۱۳۳۰‬سالگشت " روز به خاک و خون کشیده شدن‬                  ‫خدا آن گاهی که احساس کوچ ‌کترین خطری برای عنوان و مقام دنیای‬
                                           ‫یه پروند‌هام درست کردن که باید ‪ 363‬هزار تومن جریمه بدی برای اینا‬        ‫اعتصاب کارگران نفت در تیرماه ‪ “ ۱۳۲۵‬را حزب توده روز شهدای‬               ‫خود کنی‪ ،‬مهیای هر اقدامی و تکفیری و تفسیقی م ‌یباشی و گرچه به‬
                                           ‫که شکستی و خرد کردی‪...‬یک ملک بود اون تو‪ ،‬اهل سنگسر بود و َدم‬            ‫خوزستان اعلام کرد‪ ،‬و مردم را به دمونسترسیون دعوت کرد‪ ،"...‬گفته‬          ‫بنیاد مقدس اسلام لطماتی وارد آید‪ ...،‬آخ‪ ،‬آخ ای بشر ب ‌یوفا‪ ،‬به خدا‪ ،‬سگ‬
                                           ‫سرای گلوبندک یه قالی فروشی داشت‪ ،‬با ما رفیق شد‪ ،‬حالا نگو اصلًا‬          ‫شد‪ ":‬چاقو کشان بقائی و شمس قنات آبادی‪ ،‬حسن عرب وعباس‬
                                           ‫با کمونیست است‪...‬گفت‪ “ :‬برم بیرون توَرم م ‌یبرم” ‪ .‬رفت و منو برد‬        ‫شاهنده و دارو دست ‌ههایشان درگیری خونین ‪ ۲۳‬تیرماه ‪ ۱۳۳۰‬در اطراف‬                                        ‫باوفا‪ ،‬از تو ب ‌یوفا شری ‌فتر است”‪.)۵(.‬‬
                                             ‫بیرون‪...)۹( ”...‬و کار و بحث این زدو خورد ها به مجلس هم کشید و‪...‬‬      ‫میدان بهارستان و لاله زار و سفارت انگلیس و‪ "....‬را به وجود آوردند‪ .‬این‬  ‫‪... “ :‬دراولین هفته ای که مصدق آمد روی کار‪...‬خبر م ‌یدهند روزنامه مرد‬
                                                                                                                   ‫ماه‪ ،‬ماه تشدید اختلاف سرلشکر مزینی ‪ ،‬رئیس شهربانی با دکتر فاطمی‬         ‫رزم کلیشه ای درست کرده که یک زن و مرد امریکائی در حال دانس‬
‫‪In touch with Iranian diversity‬‬            ‫ادامه دارد ‪. . .‬‬                                                        ‫بود‪...‬فاطمی مخالف دخالت پلیس در درگیر ‌یها بود‪ ،‬همین اختلاف باعث‬        ‫دادن بودند و یک شنلی هم پوشانده بودند‪ ،‬لخت هم بودند‪ ،‬کلّه این مرد‬
                                                                                                                   ‫شد مزینی استعفا بدهد و امیر تیمور کلالی جای او بنشیند و دست "‬           ‫را برداشت ‌هاند‪ ،‬کلّه نواب را روی این مونتاژ کردند‪...‬معلوم شد که توی‬
                                                                                                                                                                                           ‫چاپخانه زندگی‪ ،‬اول فردوسی قرار است چاپ بشود‪ ،‬صاحب چاپخانه هم‬

                                           ‫‪AMIN FINANCIAL GROUP‬‬

                                                 ‫�ﺪﻣﺎت �ﺴﺎ�ﺪاری ا��ﻦ‬

                                           ‫‪ -‬امﻮر ﺣﺴﺎﺑﺪاری ﺣﻘﻮق و دﺳﺘﻤﺰد ‪Cell: 604-773-6610‬‬

                                           ‫‪Office: 778-285-3646‬‬  ‫‪ -‬مﺎﻟﯿﺎت اﺷﺨﺎص و ﺷﺮﮐﺖهﺎ‬

                                           ‫‪228 - 3030 Lincoln Ave., Coquitlam, BC V3B 6B4‬‬

                                           ‫‪ Appeal‬ﺟﻬﺖ رﻓﻊ مﺸﮑﻼت امﻮر مﺎﻟﯽ‪ ،‬مﺎﻟﯿﺎﺗﯽ مﺪﯾﺮ‪ :‬ﻋﺒﺎس ﺧﺎﻧﯽ ‪CPA‬‬

‫‪Vol. 22 / No. 1358 - Friday, Aug 28, 2015‬‬                    ‫‪Atlas Tour & Travel‬‬                                   ‫آژاﻧﺲ ﻣﺴﺎﻓﺮﺗﯽ اﻃﻠﺲ‬

                                                                  ‫‪Tel: 604 - 982 - 1116‬‬                            ‫• مﻨﺎﺳﺒﺘﺮﯾﻦ ﻗﯿﻤﺖ ﺑه اﯾﺮان و ﺳﺎﯾﺮ ﻧﻘﺎط دﻧﯿﺎ‬
                                                                   ‫‪Fax: 604 - 982 - 1470‬‬

                                                                                                                   ‫• ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻗﯿﻤﺖ ﺑﺮای اروﭘﺎ‪ ،‬ﺧﺎورمﯿﺎﻧه‪ ،‬آﺳﯿﺎ و اﺳﺘﺮﻟﯿﺎ‬

                                                                                                                   ‫• ارﺳﺎل ﺣﻮاﻟه ﺑﻠﯿﺖ ﺑه ﺗﻬﺮان و ﺷﻬﺮﺳﺘﺎنهﺎ‬

‫‪15‬‬                                                             ‫‪216 - 1500 Marine Dr.,‬‬                                                                                                      ‫• ﻓﺮوش ﺑﻠﯿﺖ ﮐﻠﯿه ﺷﺮﮐﺖهﺎی هﻮاﭘﯿﻤﺎﯾﯽ‬
                                                               ‫‪2nd Floor North Vancouver,‬‬

                                                               ‫‪BC V7P 1T7‬‬                                          ‫• ﺗﻮرهﺎی ﺗﻔﺮﯾﺤﯽ‪ ،‬ﭘﺮوازهﺎی داﺧﻠﯽ ﮐﺎﻧﺎدا و آمﺮﯾﮑﺎ‬
   10   11   12   13   14   15   16   17   18   19   20