Page 27 - ShahrvandBC Issue No.1335
P. 27
م یگیره .دوباره تنهایی میریزه تو زندگیم .بوی حرف از عشق چو گویم شنوی سه شعر از علیرضا زرین
مادرانشو استشمام میکنم. این قدر هست نشان من و تو
الیاس که تصادف کرد ،تنها بودم .فقط به بهشته 27 ادبیات
شاید هرگز نتوان دید ترا
زنگ زدمو اشک ریختم گفتم که پشت در اتاق گر مرا نیست توان من و تو
عمل نشستم و دکترا میگن که بعیده الیاس زنده
بمونه. 7ژانویه 2015
بهشته اون ور خط فقط تونست گریه کنه .ساعتها داستان
با من .وگرنه چارهای جز این نداشت .نم یتونست
خودشو به من برسونه تا سرمو بزارم رو شونش.
توی اون فضای سرد و ب یروح یه روح م یخواستم
که خیلی ازم دور بودن.
بارها به مامان گفته بودم بیا اینجا پیش من بمون. کاشکی من هم...
سال / 22شماره - 1335جمعه 29دنفسا 1393 من نسبت به بقیه دغدغههای کمتری دارم .تو
هستی و من و سامان .قبول نکرده بود. کاشکی من هم صدایی داشتم
در دورن خود ندایی داشتم
اگه م یاومد اینجا باید بابارو با خاطرههاش،
حیاطشو ،پیچهای امین الدوله رو ،شیشههای
آبغوره رو ،درخت مو که هر سال کلی انگور بیدونه می گذشتم با صفا از روی خاک
م یداد و زیر زمینشو ول م یکرد .باید بهشته رو ول سور و سات و دست وپایی داشتم علیرضا زّرین متولّد کرمانشاه است و سالهای کودکی و نوجوانیاش
م یکرد هم برنارو هم بردیارو هم بچههاشون رو. در کرمانشاه ،هرسین ،صحنه و تهران گذشته است .نخستین شعر او
حرفهای اونا هم نتونست منو بکشونه ایران .اونجا گم نمی گشتم در این پهنای هول سال 1342در اطلاعات کو دکان و نخستین داستان کوتاهش اسفند
هم خاطره داشتم اما بندهایی که به اینجا وصلم دوستانی آشنایی داشتم 1345در "ویژهی هنر و ادبیات کرمانشاه" به چاپ رسید .همچنین
م یکرد خیلی قطورتر بود. در سالهای 1347و ،1348اشعاری از او در صبح امروز ،فردوسی،
زندگی در من دمادم می شکفت تهران مصور و آسیای جوان منتشر شد .زّرین در بهمن ماه 1348
ازدواج که کردم اومدم اینجا .جایی که الیاس باداستان «قبل از بودن» تیره شب را هم قبایی داشتم برای ادامهی تحصیلات به آمریکا رفت و نخستین شعر انگلیسی او
عشق ساخته بودش .اینجا زندگی کردم .از اول سال 1350در آمریکا به انتشار رسید و از آن زمان تا به امروز ،او
زنده شدم .سامان به دنیا اومد و من برای تمام دل نمی کندم ز عشق زندگی شاعر ،مترجم و نیزنویسنده و منتقدی دو زبانه بوده است .او تحصیلات
همسایههام ،خودم کیک فندقی پختم .از همونا در دلم شور رهایی داشتم خود را در زمینهی ادبیات انگلیسی و ادبیات تطبیقی تا اخذ دکترا
نویسنده :مریم طباطبائ یها در ادبیات تطبیقی ادامه داده و سالها در دانشگاههای متعددی در
قلب من سرشار از عشق تو بود آمریکا به تدریس ادبیات پرداخته است .از زّرین تا کنون هفت کتاب
که الیاس خیلی دوست داشت .همونایی که وقتی رازداری هم خدایی داشتم شعر به پارسی ،پنج کتاب به انگلیسی و یک پوستر شعر و یک کتاب
ایران بودم از کتاب روزا منتظمی یاد گرفته بودم. در حوزهی نقد ادبی منتشر شده است .شعر بلند انگیسی او "کتاب
مامان رو تا فرودگاه م یبرم .تو راه همش بهش من از زندگیم فقط اینجا خاطره داشتم و نه کینه ها را می زدودم از درون من" The Book of Iبه ویرایش و به وسیلهی شاعر بزرگ آمریکایی
سفارش م یکنم که قرصا و انسولینش یادش نره .هیچ جای دیگه این دنیا.برام جای دیگه مفهومی پاک می گشتم صفایی داشتم لارنس فرلینگتی و سازمان نشر او City Lightsدر تارنمایشان منتشر
کمبربندشو تو همواپیما موقع بلند شدن و نشستن نداشت. شد .زرین را که از سال 1349دوستی و مراوداتش با شاعر آمریکایی،
حتما ببنده و آبمیوه شیرین هم نخوره و به این الیاس تو خاک اینجا خواب بود و من و سامان بی وفایی گر دلم را می شکست آلن گینزبرگ آغاز شده بود ،جزو شاعران نسل سوم جنبش بیت به
In touch with Iranian diversity بدون قندها هم اعتماد نکنه .به بهشته هم زنگ اینجا بیدارو هیچ جای دیگه بند نمیشدیم. با وفا داران وفایی داشتم
شمار آوردهاند.
میزنم و ساعت نشستن پرواز مامان رو بهش هواپیما مثل یه نقطه کوچولو تو آسمون گم شد.
میگم و گوشزد م یکنم که داروهاش رو فراموش سامان سرشو از رو شونم بلند کرد .چشماشو
نکنه .به قول الیاس این مامانت از بچه هم بچ هتره .مالوند .همونطور خواب آلود و کسل م یپرسه:
?-Were is grandma بهشته همیشه و همیشه نقش مادری رو داشت که
-She went honey.
?-Were مامان نقشش را اصلا خوب بازی نکرده بود. من و تو
مامان هیچوقت مادر بودن را یاد نگرفته بود .بهش عشق رازی است میان من و تو
-Her home my dear. یاد نداده بودند .مادری نداشت که بخواد مادر بودن نیستی تا... مرهمی هست به جان من و تو
-But I miss she , mum. بهتر آن است که پنهان نکنیم
-I miss she too. را یاد بگیره .بیشتر بچه بود تا مادر .اما مهربون نیستی تا که ترا ناز کنم
بود .مهر مادری رو ناخودآگاه داشت .این رو همه بال در بال تو پرواز کنم مهربانی که نهان من وتو
ما درها دارند انگار و داشتن و نداشتن الگو هم آروم موهاشو نوازش میکنم. گریه و خنده چه فرقی دارد
Vol. 22 / No. 1335 - Friday, Mar. 20, 2015 تیکتیک ساعت تنها صداییه که تو اتاق میپیچه. مربوط نیست. موی و روی تو ببوسم هر دم شادمان است جهان من و تو
بابا که فوت کرد مامان ماهها افسرده بود .من و قهوهجوش رو روشن م یکنم و دفتر املای سامان صبح با عشق تو آغاز کنم
بهشته نگران وضعیتش بودیم .وضعیتی که به جای رو میارم نگاه میکنم .فردا باید براش یه اسکوتر گرچه شیراز نبودم ،دانم
بهتر شدن هر روز بدتر هم میشد .بودن حامیای جدید بخرم .آخه بهش قول داده بودم اگر 10تا نیستی تا که لبم روی لبت خواجه ای هست ضمان من و تو
مثل بابا تو زندگیش مثل اکسیژن برای تنفس بود .نمره a بگیره براش یه اسکوتر نو م یخرم. عشق را زمزمه آواز کنم حاسدان عشق ندانند که چیست
مضاف بر اینکه از جون و دل عاشقش هم بود .صدای زنگ تلفن تو فضای خونه پر م یشه .بهشته
م یدونه که شبا زود نم یخوابم.قبل از اینکه صدا صدای نازک پیجر فرودگاه تو فضا م یپیچه: نیستی شاخ نباتم که ترا درد و سوزی که زبان من و تو
مسافرین محترم پرواز ۴۲۷تهران به گیت اصلی سامان رو بیدار کنه ،تلفن رو برم یدارم. غزل عشق به شیراز کنم عشق شان روی زمین می غلتد
بهشته م یپرسه :خواب که نبودی؟ وارد شوند.
مامان کیف به دست از من میپرسه :برسم تهران -نه بیدار بودم. نیستی تا که حضورت به دلم کی توان دید زمان من و تو
-الان از فرودگاه رسیدیم .مامان خوبه بهشته تو فرودگاس؟ نغمه ای سازد و اعجاز کنم صحبت از مردن و از مرگ مگو
آروم میزنم پشتشو میگم :آره مامان جون نگران نباشیا. تا که زنده است جوان من و تو
باهاش هماهنگ کردم ساعت نشستن هواپیمارو -خب خداروشکر. تو نشینی به برم خنده کنان
بهش گفتم خیالت راحت .دو سه ساعت زودتر تو -بهناز خیلی دلتنگی؟ هان؟ خنده بر خنده و دل باز کنم صبح از سوی دلم می تابد
-والله چی بگم؟ آره خب ه روقت یه فرودگاه نباشه دیر نم یرسه. تا چه بینیم شبان من و تو
خیالش راحت که میشه بر م یگرده طرف منو کدومتون میاید ،بعد رفتنتون اینجوری میشم هر چه دارم بنهم در کف تو
نگاشو ول م یده تو چشمام به خاطر اشکی که دیگه. تا ترا همره و همراز کنم
تو چشماش جمع شده چشماش برق میزنه .با یه بهناز توروخدا دل بکن از اونجا ،بابا حداقل اینجا
دستم سامانو که تو بغلم خوابیده نگه داشتم با چهار نفر رو داری که دلت گرفت یه ساعت بری 27
اون یکی دستم مامانو بغل م یگیرم .دلم خیلی خونشون یه چایی بخوری .اون بچه سامان یه
مادرانشو استشمام میکنم. این قدر هست نشان من و تو
الیاس که تصادف کرد ،تنها بودم .فقط به بهشته 27 ادبیات
شاید هرگز نتوان دید ترا
زنگ زدمو اشک ریختم گفتم که پشت در اتاق گر مرا نیست توان من و تو
عمل نشستم و دکترا میگن که بعیده الیاس زنده
بمونه. 7ژانویه 2015
بهشته اون ور خط فقط تونست گریه کنه .ساعتها داستان
با من .وگرنه چارهای جز این نداشت .نم یتونست
خودشو به من برسونه تا سرمو بزارم رو شونش.
توی اون فضای سرد و ب یروح یه روح م یخواستم
که خیلی ازم دور بودن.
بارها به مامان گفته بودم بیا اینجا پیش من بمون. کاشکی من هم...
سال / 22شماره - 1335جمعه 29دنفسا 1393 من نسبت به بقیه دغدغههای کمتری دارم .تو
هستی و من و سامان .قبول نکرده بود. کاشکی من هم صدایی داشتم
در دورن خود ندایی داشتم
اگه م یاومد اینجا باید بابارو با خاطرههاش،
حیاطشو ،پیچهای امین الدوله رو ،شیشههای
آبغوره رو ،درخت مو که هر سال کلی انگور بیدونه می گذشتم با صفا از روی خاک
م یداد و زیر زمینشو ول م یکرد .باید بهشته رو ول سور و سات و دست وپایی داشتم علیرضا زّرین متولّد کرمانشاه است و سالهای کودکی و نوجوانیاش
م یکرد هم برنارو هم بردیارو هم بچههاشون رو. در کرمانشاه ،هرسین ،صحنه و تهران گذشته است .نخستین شعر او
حرفهای اونا هم نتونست منو بکشونه ایران .اونجا گم نمی گشتم در این پهنای هول سال 1342در اطلاعات کو دکان و نخستین داستان کوتاهش اسفند
هم خاطره داشتم اما بندهایی که به اینجا وصلم دوستانی آشنایی داشتم 1345در "ویژهی هنر و ادبیات کرمانشاه" به چاپ رسید .همچنین
م یکرد خیلی قطورتر بود. در سالهای 1347و ،1348اشعاری از او در صبح امروز ،فردوسی،
زندگی در من دمادم می شکفت تهران مصور و آسیای جوان منتشر شد .زّرین در بهمن ماه 1348
ازدواج که کردم اومدم اینجا .جایی که الیاس باداستان «قبل از بودن» تیره شب را هم قبایی داشتم برای ادامهی تحصیلات به آمریکا رفت و نخستین شعر انگلیسی او
عشق ساخته بودش .اینجا زندگی کردم .از اول سال 1350در آمریکا به انتشار رسید و از آن زمان تا به امروز ،او
زنده شدم .سامان به دنیا اومد و من برای تمام دل نمی کندم ز عشق زندگی شاعر ،مترجم و نیزنویسنده و منتقدی دو زبانه بوده است .او تحصیلات
همسایههام ،خودم کیک فندقی پختم .از همونا در دلم شور رهایی داشتم خود را در زمینهی ادبیات انگلیسی و ادبیات تطبیقی تا اخذ دکترا
نویسنده :مریم طباطبائ یها در ادبیات تطبیقی ادامه داده و سالها در دانشگاههای متعددی در
قلب من سرشار از عشق تو بود آمریکا به تدریس ادبیات پرداخته است .از زّرین تا کنون هفت کتاب
که الیاس خیلی دوست داشت .همونایی که وقتی رازداری هم خدایی داشتم شعر به پارسی ،پنج کتاب به انگلیسی و یک پوستر شعر و یک کتاب
ایران بودم از کتاب روزا منتظمی یاد گرفته بودم. در حوزهی نقد ادبی منتشر شده است .شعر بلند انگیسی او "کتاب
مامان رو تا فرودگاه م یبرم .تو راه همش بهش من از زندگیم فقط اینجا خاطره داشتم و نه کینه ها را می زدودم از درون من" The Book of Iبه ویرایش و به وسیلهی شاعر بزرگ آمریکایی
سفارش م یکنم که قرصا و انسولینش یادش نره .هیچ جای دیگه این دنیا.برام جای دیگه مفهومی پاک می گشتم صفایی داشتم لارنس فرلینگتی و سازمان نشر او City Lightsدر تارنمایشان منتشر
کمبربندشو تو همواپیما موقع بلند شدن و نشستن نداشت. شد .زرین را که از سال 1349دوستی و مراوداتش با شاعر آمریکایی،
حتما ببنده و آبمیوه شیرین هم نخوره و به این الیاس تو خاک اینجا خواب بود و من و سامان بی وفایی گر دلم را می شکست آلن گینزبرگ آغاز شده بود ،جزو شاعران نسل سوم جنبش بیت به
In touch with Iranian diversity بدون قندها هم اعتماد نکنه .به بهشته هم زنگ اینجا بیدارو هیچ جای دیگه بند نمیشدیم. با وفا داران وفایی داشتم
شمار آوردهاند.
میزنم و ساعت نشستن پرواز مامان رو بهش هواپیما مثل یه نقطه کوچولو تو آسمون گم شد.
میگم و گوشزد م یکنم که داروهاش رو فراموش سامان سرشو از رو شونم بلند کرد .چشماشو
نکنه .به قول الیاس این مامانت از بچه هم بچ هتره .مالوند .همونطور خواب آلود و کسل م یپرسه:
?-Were is grandma بهشته همیشه و همیشه نقش مادری رو داشت که
-She went honey.
?-Were مامان نقشش را اصلا خوب بازی نکرده بود. من و تو
مامان هیچوقت مادر بودن را یاد نگرفته بود .بهش عشق رازی است میان من و تو
-Her home my dear. یاد نداده بودند .مادری نداشت که بخواد مادر بودن نیستی تا... مرهمی هست به جان من و تو
-But I miss she , mum. بهتر آن است که پنهان نکنیم
-I miss she too. را یاد بگیره .بیشتر بچه بود تا مادر .اما مهربون نیستی تا که ترا ناز کنم
بود .مهر مادری رو ناخودآگاه داشت .این رو همه بال در بال تو پرواز کنم مهربانی که نهان من وتو
ما درها دارند انگار و داشتن و نداشتن الگو هم آروم موهاشو نوازش میکنم. گریه و خنده چه فرقی دارد
Vol. 22 / No. 1335 - Friday, Mar. 20, 2015 تیکتیک ساعت تنها صداییه که تو اتاق میپیچه. مربوط نیست. موی و روی تو ببوسم هر دم شادمان است جهان من و تو
بابا که فوت کرد مامان ماهها افسرده بود .من و قهوهجوش رو روشن م یکنم و دفتر املای سامان صبح با عشق تو آغاز کنم
بهشته نگران وضعیتش بودیم .وضعیتی که به جای رو میارم نگاه میکنم .فردا باید براش یه اسکوتر گرچه شیراز نبودم ،دانم
بهتر شدن هر روز بدتر هم میشد .بودن حامیای جدید بخرم .آخه بهش قول داده بودم اگر 10تا نیستی تا که لبم روی لبت خواجه ای هست ضمان من و تو
مثل بابا تو زندگیش مثل اکسیژن برای تنفس بود .نمره a بگیره براش یه اسکوتر نو م یخرم. عشق را زمزمه آواز کنم حاسدان عشق ندانند که چیست
مضاف بر اینکه از جون و دل عاشقش هم بود .صدای زنگ تلفن تو فضای خونه پر م یشه .بهشته
م یدونه که شبا زود نم یخوابم.قبل از اینکه صدا صدای نازک پیجر فرودگاه تو فضا م یپیچه: نیستی شاخ نباتم که ترا درد و سوزی که زبان من و تو
مسافرین محترم پرواز ۴۲۷تهران به گیت اصلی سامان رو بیدار کنه ،تلفن رو برم یدارم. غزل عشق به شیراز کنم عشق شان روی زمین می غلتد
بهشته م یپرسه :خواب که نبودی؟ وارد شوند.
مامان کیف به دست از من میپرسه :برسم تهران -نه بیدار بودم. نیستی تا که حضورت به دلم کی توان دید زمان من و تو
-الان از فرودگاه رسیدیم .مامان خوبه بهشته تو فرودگاس؟ نغمه ای سازد و اعجاز کنم صحبت از مردن و از مرگ مگو
آروم میزنم پشتشو میگم :آره مامان جون نگران نباشیا. تا که زنده است جوان من و تو
باهاش هماهنگ کردم ساعت نشستن هواپیمارو -خب خداروشکر. تو نشینی به برم خنده کنان
بهش گفتم خیالت راحت .دو سه ساعت زودتر تو -بهناز خیلی دلتنگی؟ هان؟ خنده بر خنده و دل باز کنم صبح از سوی دلم می تابد
-والله چی بگم؟ آره خب ه روقت یه فرودگاه نباشه دیر نم یرسه. تا چه بینیم شبان من و تو
خیالش راحت که میشه بر م یگرده طرف منو کدومتون میاید ،بعد رفتنتون اینجوری میشم هر چه دارم بنهم در کف تو
نگاشو ول م یده تو چشمام به خاطر اشکی که دیگه. تا ترا همره و همراز کنم
تو چشماش جمع شده چشماش برق میزنه .با یه بهناز توروخدا دل بکن از اونجا ،بابا حداقل اینجا
دستم سامانو که تو بغلم خوابیده نگه داشتم با چهار نفر رو داری که دلت گرفت یه ساعت بری 27
اون یکی دستم مامانو بغل م یگیرم .دلم خیلی خونشون یه چایی بخوری .اون بچه سامان یه