Page 28 - Shahrvand BC No. 1261
P. 28
بالا می آرم از تو و از کّله ی پوکم ادبیات/شعر
از اینکه به هر چیزِ تو بدجور مشکوکم
28چند شعر از سیدمهدی موسوی
از ق ّصه ی بی م ّزه ی وصل و جدایی ها!
روی کتت در جستجوی موطلایی ها سید مهدی موسوی ،زادهی سال 1355در تهران ،شاعر ایرانی و سال مکیو تسیب /شماره - 1261جمعه 26رهم 1392
پژوهشگر ادبیات است که بسیاری از او با عنوان «پدر غزل پست مدرن»
باید بخندم پیش تو بغضِ صدایم را یاد م یکنند .او علاوه بر شاعری ،در زمینههای نقد ،داستا ننویسی و
بیرون بریزم مثل هر شب قرص هایم را سینما هم به فعالیت مشغول است و آثار و مقالههایش در تعدادی از
نشریات و رسانههای داخل و خارج از ایران انتشار یافته است .از دیگر
باید ببخشی که بدم ،خیلی «غلط» دارم! فعالیتهای او میتوان به ایجاد کارگاههای شعر و داستاننویسی در
با هر که بودی ،باش! خیلی دوستت دارم شهرهای مختلف ایران نظیر کرج ،تهران ،شاهرود ،مشهد و ...در
طی سالهای ۱۳۷۶تا سال ۱۳۸۸اشاره کرد .کارگاههای او پس از
من را ببخش امشب اگر چشمم سیاهی رفت دستگیریاش در سال ۱۳۸۹تعطیل شد .ه مچنین او در سالهای
تا صبح پیشم باش! تا صبحی که خواهی رفت... ۱۳۸۶و ۱۳۸۷سردبیری نشریٔه «همین فردا بود» (نشریهی
تخصصی غزل پست مدرن) را به عهده داشت که پس از انتخابات دهم
بگذار تا مویی بماند از تو بر تختم ریاست جمهوری در ایران ،لغو مجوز شد .او ه ماکنون در کلاسهای
با هر که بودی ،باش! من با درد ،خوشبختم!
آزاد مؤسسهی “پنجره حکمت” تدریس م یکند.
3
سیمِ برقِ کشیده در تاریخ آثار دکتر مهدی موسوی به شرح زیر است: In touch with Iranian diversity
جیغ یک گربه ام و زندگی ام در گونی ست خواب هایی به وسعتِ «تهران» «پر از ستارهام اما)۱۳۷۶( »...؛ "فرشتهها خودکشی کردند» ()۱۳۸۱؛
بغض را می کنم و گریه ی من قانونی ست اشتراک «جوادیه»« ،تجریش» "اینها را فقط به خاطر شما چاپ م یکنم» ()۱۳۸۴؛ "پرنده کوچولو؛ Vol. 21 / No. 1261 - Friday, Oct. 18, 2013
سریالِ جدیدِ «فارسی وان»!! نه پرنده بود نه کوچولو «)۱۳۸۹(-؛ "آموزش مقدماتی وزن به زبان
شب شده می روم از خواب به رؤیایی که... ساده» ( -۱۳۹۰چاپ الکترونیک)؛ «حتی پلاک خانه را» (-۱۳۹۱ 28
خواب ،خونی و شبم خونی و رؤیا خونی ست! ■ شعر جنگ)؛ «مردی که نرفتهاست بر م یگردد» (رباعیهای سید
مهدی موسوی به روایت عکسهای محمد صادق یارحمیدی-
آنچه گفتم شدی و آنچه نگفتم بودی آخرین چارشنبه سوری ما )۱۳۹۱؛ "غذاش بادمجان است» (نشر ناکجا پاریس)؛ «غرق شدن در
گربه ی مرده شدم ،گریه ی جفتم بودی روزنامه میان آتش بود
با صدای ترقه ها پا شد آکواریوم» (.)۱۳۹۲
نه لبی مانده به بوسه ،نه لبی روی لبی
منم و استرس و خاطره هایی عصبی شهر تهران میان اینهمه دود 1
مثل یک بغض گلوگیر ،پُر از لخته ی خون خسته از روزنامه های سیاه ادیسون بسته شد به صندلیِ ...
تف شدم از شب غمگین تو با بی ادبی خسته از چرخُ ،دور میدان ها بعد لرزید در کشاکش برق
خسته از قبل ،ولی خسته تر از آینده کاشکی واقعا بهاری بود ادیسون مشت زد به چند ستون
تف شدم بر سر سیگاریِ تو با خنده پشتِ طولانیِ زمستان ها... طرحِ تعدیلِ روزنامه ی «شرق»!
دشمنانم وسطِ کوچه مع ّطل بودند 2 حبس یک ب ّچه توی انباری
و رفیقان که همه بر سرِ منقل بودند! سریالِ «فرار از زندان»
از شیشه ی مشروب خالی توی یخچالم
آسمان ،دود ...خدا دود ...رفیقانم دود... از من که دارد می رود از حالِ تو ،حالم! پاکی میز و شیشه های اتاق
اّول ق ّصه یکی بود و یکی باز نبود با دو تا روزنامه ی «کیهان»
از کوه استفراغ!! روی دفتری کاهی
وسطِ سطل زباله ،وسط ساعت هشت از زنگ های بی جوابی که نمی خواهی ح ّل یک جدول بدون سؤال
گربه ای بود که دنبال غذایی می گشت دفن هر فکر ،توی عادت بود
از زندگی که در نگاهم مردگی دارد
قرص را می خوری و پُر شده از سردردی معشوقه ی بدبخت تو افسردگی دارد! غربِ هر نقشه برج آزادی
در زمان عوضی رفته و برمی گردی شرق ،تیترِ یکِ «رسالت» بود
از قرص ها که خودکشی را یاد می گیرند
آخرین وقت نمازی و اتاقی غصبی! از سوسک ها که از تنم ایراد می گیرند! صفحه های حوادث و ترحیم
خسته از اینهمه تردید به من می چسبی شرح دیوانگی من با تو
از نصفه های تیغ در ح ّمام غمگینم
مثل یک گربه که رؤیاش پلنگی بوده می بینمت! اّما فقط کابوس می بینم در دهانم سه نقطه ای غمگین
مثل خوابی که تهش صبح قشنگی بوده! بر روی ُدورِ تند ...نُه سالِ تمامی که... صفحه ی چندِ «اطلاعات» و...
از خواب هایت /می پرم از پشت بامی که...
در سرم وحشت فردا و پُر از دیروزم تکه های جنازه ام بحثِ
بغلم می کنی و در بغلت می سوزم از دستِ تو دیوانه ام بی ح ّد و اندازه بین کفتارها و لاشخوران
از دستِ تو در گردنِ معشوقه ای تازه آخرین راه ،آخرین اّمید:
قرص ماه منی و حل شده ای در آبم «اعتماد»م به گرگ های «جوان»
بغلم می کنی و در بغلت می خوابم از سر زدن به خانه ام مابینِ کردن هات!!
از گوشیِ اِشغالِ تو ،از چهره ی تنهات ■
دهنم بسته شده از لب تو ،از ُسربِ ...
شب ولگرد در آغوش هزاران گربه! می بینم و کنج خودم سردرد می گیرم صبح ،چسبیده ای به تخت و پتو
رگ می زنم ...هی می زنم ...اّما نمی میرم دوست داری غم و اتاقت را
4
رگ می زنم از درد که دیوانه ام کرده با ترافیک و خواب می جنگی
خواستیم و قرار بود ...نشد! در تهِ ق ّصه ات زنی باشد پاشیده خون مانند تو در اّولین پرده اتوبان «شهید ه ّمت» را
اّولش بوسه ای بدون دلیل ،آخرش گریه کردنی باشد پاشیده خون از گریه ات بعد از هماغوشی
خواب یک چارچرخه ی قرضی ،مرگ توی تصادفی فرضی از اسم من ،تنها ،میان اّولین گوشی جلویت لوله های ترکیده
زن پُر از خون و گریه حبس شده در کمربند ایمنی باشد از اسم من که در تنت تا آخرِ خط رفت راه بندان و بوق در پشتند
تو و زن توی جاده ای تنها ،شبِ خوبِ عروسیِ زهرا از اسم من که عاقبت یک روز یادت رفت
شبِ تاریکِ تا ابد شبِ شب ،آخرین چشم روشنی باشد «یادگار امام» را بستند
متنِ شعری سپید روی سپید ،روی ک ّل ملافه های جدید از فکر تو ،از گرمی خون ،خوب می خوابم! «یادگار امام» را کشتند
صبحِ مرگِ تو ،قبل بیداری ،گریه و ل ّکه ی منی باشد تو نیستی! با شیشه ی مشروب می خوابم!!
پوشش ساعت مچی رویِ
باز برگرد در زمان و مکان ،به شب قبل و جاده ی تهران آخرین خودکشی نافرجام
اشتراک لبان تو با زن ،بطری آب معدنی باشد! گم شدی در شلوغی بازار
بعدِ میدان خسته ی «اعدام»
باز برگرد و گرد سمت عقب ،به تو بر تخت توی بازیِ لب
روی دیوار نقشِ بوفی کور ،سایه ات با تو ناتنی باشد «اتوبان حکیم» مسدود است
دیگر این راه را ادامه نکن
باز برگرد تا به کودکی ات ،به سفرهای با عروسکی ات سکه های بهار آزادی!
موج دنیات را خراب کند ...خانه ات خانه ای شنی باشد
طرح تجلیل ،از تو و ادیسون
باز برگرد تا سرِ ق ّصه ،مادری که نداشتی هرگز
عشق هرگز نمی توانسته حاصل پاکدامنی باشد
خواستیم و قرار بود و نشد آخر فیلم را عوض بکنیم
زن نبود و کسی نمی خواهد عاشق آدم آهنی باشد!
از اینکه به هر چیزِ تو بدجور مشکوکم
28چند شعر از سیدمهدی موسوی
از ق ّصه ی بی م ّزه ی وصل و جدایی ها!
روی کتت در جستجوی موطلایی ها سید مهدی موسوی ،زادهی سال 1355در تهران ،شاعر ایرانی و سال مکیو تسیب /شماره - 1261جمعه 26رهم 1392
پژوهشگر ادبیات است که بسیاری از او با عنوان «پدر غزل پست مدرن»
باید بخندم پیش تو بغضِ صدایم را یاد م یکنند .او علاوه بر شاعری ،در زمینههای نقد ،داستا ننویسی و
بیرون بریزم مثل هر شب قرص هایم را سینما هم به فعالیت مشغول است و آثار و مقالههایش در تعدادی از
نشریات و رسانههای داخل و خارج از ایران انتشار یافته است .از دیگر
باید ببخشی که بدم ،خیلی «غلط» دارم! فعالیتهای او میتوان به ایجاد کارگاههای شعر و داستاننویسی در
با هر که بودی ،باش! خیلی دوستت دارم شهرهای مختلف ایران نظیر کرج ،تهران ،شاهرود ،مشهد و ...در
طی سالهای ۱۳۷۶تا سال ۱۳۸۸اشاره کرد .کارگاههای او پس از
من را ببخش امشب اگر چشمم سیاهی رفت دستگیریاش در سال ۱۳۸۹تعطیل شد .ه مچنین او در سالهای
تا صبح پیشم باش! تا صبحی که خواهی رفت... ۱۳۸۶و ۱۳۸۷سردبیری نشریٔه «همین فردا بود» (نشریهی
تخصصی غزل پست مدرن) را به عهده داشت که پس از انتخابات دهم
بگذار تا مویی بماند از تو بر تختم ریاست جمهوری در ایران ،لغو مجوز شد .او ه ماکنون در کلاسهای
با هر که بودی ،باش! من با درد ،خوشبختم!
آزاد مؤسسهی “پنجره حکمت” تدریس م یکند.
3
سیمِ برقِ کشیده در تاریخ آثار دکتر مهدی موسوی به شرح زیر است: In touch with Iranian diversity
جیغ یک گربه ام و زندگی ام در گونی ست خواب هایی به وسعتِ «تهران» «پر از ستارهام اما)۱۳۷۶( »...؛ "فرشتهها خودکشی کردند» ()۱۳۸۱؛
بغض را می کنم و گریه ی من قانونی ست اشتراک «جوادیه»« ،تجریش» "اینها را فقط به خاطر شما چاپ م یکنم» ()۱۳۸۴؛ "پرنده کوچولو؛ Vol. 21 / No. 1261 - Friday, Oct. 18, 2013
سریالِ جدیدِ «فارسی وان»!! نه پرنده بود نه کوچولو «)۱۳۸۹(-؛ "آموزش مقدماتی وزن به زبان
شب شده می روم از خواب به رؤیایی که... ساده» ( -۱۳۹۰چاپ الکترونیک)؛ «حتی پلاک خانه را» (-۱۳۹۱ 28
خواب ،خونی و شبم خونی و رؤیا خونی ست! ■ شعر جنگ)؛ «مردی که نرفتهاست بر م یگردد» (رباعیهای سید
مهدی موسوی به روایت عکسهای محمد صادق یارحمیدی-
آنچه گفتم شدی و آنچه نگفتم بودی آخرین چارشنبه سوری ما )۱۳۹۱؛ "غذاش بادمجان است» (نشر ناکجا پاریس)؛ «غرق شدن در
گربه ی مرده شدم ،گریه ی جفتم بودی روزنامه میان آتش بود
با صدای ترقه ها پا شد آکواریوم» (.)۱۳۹۲
نه لبی مانده به بوسه ،نه لبی روی لبی
منم و استرس و خاطره هایی عصبی شهر تهران میان اینهمه دود 1
مثل یک بغض گلوگیر ،پُر از لخته ی خون خسته از روزنامه های سیاه ادیسون بسته شد به صندلیِ ...
تف شدم از شب غمگین تو با بی ادبی خسته از چرخُ ،دور میدان ها بعد لرزید در کشاکش برق
خسته از قبل ،ولی خسته تر از آینده کاشکی واقعا بهاری بود ادیسون مشت زد به چند ستون
تف شدم بر سر سیگاریِ تو با خنده پشتِ طولانیِ زمستان ها... طرحِ تعدیلِ روزنامه ی «شرق»!
دشمنانم وسطِ کوچه مع ّطل بودند 2 حبس یک ب ّچه توی انباری
و رفیقان که همه بر سرِ منقل بودند! سریالِ «فرار از زندان»
از شیشه ی مشروب خالی توی یخچالم
آسمان ،دود ...خدا دود ...رفیقانم دود... از من که دارد می رود از حالِ تو ،حالم! پاکی میز و شیشه های اتاق
اّول ق ّصه یکی بود و یکی باز نبود با دو تا روزنامه ی «کیهان»
از کوه استفراغ!! روی دفتری کاهی
وسطِ سطل زباله ،وسط ساعت هشت از زنگ های بی جوابی که نمی خواهی ح ّل یک جدول بدون سؤال
گربه ای بود که دنبال غذایی می گشت دفن هر فکر ،توی عادت بود
از زندگی که در نگاهم مردگی دارد
قرص را می خوری و پُر شده از سردردی معشوقه ی بدبخت تو افسردگی دارد! غربِ هر نقشه برج آزادی
در زمان عوضی رفته و برمی گردی شرق ،تیترِ یکِ «رسالت» بود
از قرص ها که خودکشی را یاد می گیرند
آخرین وقت نمازی و اتاقی غصبی! از سوسک ها که از تنم ایراد می گیرند! صفحه های حوادث و ترحیم
خسته از اینهمه تردید به من می چسبی شرح دیوانگی من با تو
از نصفه های تیغ در ح ّمام غمگینم
مثل یک گربه که رؤیاش پلنگی بوده می بینمت! اّما فقط کابوس می بینم در دهانم سه نقطه ای غمگین
مثل خوابی که تهش صبح قشنگی بوده! بر روی ُدورِ تند ...نُه سالِ تمامی که... صفحه ی چندِ «اطلاعات» و...
از خواب هایت /می پرم از پشت بامی که...
در سرم وحشت فردا و پُر از دیروزم تکه های جنازه ام بحثِ
بغلم می کنی و در بغلت می سوزم از دستِ تو دیوانه ام بی ح ّد و اندازه بین کفتارها و لاشخوران
از دستِ تو در گردنِ معشوقه ای تازه آخرین راه ،آخرین اّمید:
قرص ماه منی و حل شده ای در آبم «اعتماد»م به گرگ های «جوان»
بغلم می کنی و در بغلت می خوابم از سر زدن به خانه ام مابینِ کردن هات!!
از گوشیِ اِشغالِ تو ،از چهره ی تنهات ■
دهنم بسته شده از لب تو ،از ُسربِ ...
شب ولگرد در آغوش هزاران گربه! می بینم و کنج خودم سردرد می گیرم صبح ،چسبیده ای به تخت و پتو
رگ می زنم ...هی می زنم ...اّما نمی میرم دوست داری غم و اتاقت را
4
رگ می زنم از درد که دیوانه ام کرده با ترافیک و خواب می جنگی
خواستیم و قرار بود ...نشد! در تهِ ق ّصه ات زنی باشد پاشیده خون مانند تو در اّولین پرده اتوبان «شهید ه ّمت» را
اّولش بوسه ای بدون دلیل ،آخرش گریه کردنی باشد پاشیده خون از گریه ات بعد از هماغوشی
خواب یک چارچرخه ی قرضی ،مرگ توی تصادفی فرضی از اسم من ،تنها ،میان اّولین گوشی جلویت لوله های ترکیده
زن پُر از خون و گریه حبس شده در کمربند ایمنی باشد از اسم من که در تنت تا آخرِ خط رفت راه بندان و بوق در پشتند
تو و زن توی جاده ای تنها ،شبِ خوبِ عروسیِ زهرا از اسم من که عاقبت یک روز یادت رفت
شبِ تاریکِ تا ابد شبِ شب ،آخرین چشم روشنی باشد «یادگار امام» را بستند
متنِ شعری سپید روی سپید ،روی ک ّل ملافه های جدید از فکر تو ،از گرمی خون ،خوب می خوابم! «یادگار امام» را کشتند
صبحِ مرگِ تو ،قبل بیداری ،گریه و ل ّکه ی منی باشد تو نیستی! با شیشه ی مشروب می خوابم!!
پوشش ساعت مچی رویِ
باز برگرد در زمان و مکان ،به شب قبل و جاده ی تهران آخرین خودکشی نافرجام
اشتراک لبان تو با زن ،بطری آب معدنی باشد! گم شدی در شلوغی بازار
بعدِ میدان خسته ی «اعدام»
باز برگرد و گرد سمت عقب ،به تو بر تخت توی بازیِ لب
روی دیوار نقشِ بوفی کور ،سایه ات با تو ناتنی باشد «اتوبان حکیم» مسدود است
دیگر این راه را ادامه نکن
باز برگرد تا به کودکی ات ،به سفرهای با عروسکی ات سکه های بهار آزادی!
موج دنیات را خراب کند ...خانه ات خانه ای شنی باشد
طرح تجلیل ،از تو و ادیسون
باز برگرد تا سرِ ق ّصه ،مادری که نداشتی هرگز
عشق هرگز نمی توانسته حاصل پاکدامنی باشد
خواستیم و قرار بود و نشد آخر فیلم را عوض بکنیم
زن نبود و کسی نمی خواهد عاشق آدم آهنی باشد!