Page 29 - Shahrvand BC No.1253
P. 29
ادبیات/نقدفمنیستی
دو راوی ،دو دنیای متفاوت :نگاهی به داستان «اصلاً مهم نیست» نوشتهی ماریا تبریزپور 29
زنان در جامعه پرده بردارد .خشونت اعمال شدهعلیه زنان در اکثر آزاده دواچی
ارجاعات روایت اول را به خوبی میتوان دید.
پدروبرادر مراهمیرفتندوآشغا لرویزمین م یریختن دومادر
در ادبیات داستانی امروز ایران ،وسواسیا مصدایشدرنمیآمدوغرغر نم یکر د .فق طدوبارهدست ش
به خصوص به دلیل تنوع و رامیخاران دوراهمیرفتو راهم یرفت،ه رچن دقدمیکباردست
پراکندگی جغرافیایی میتوان نوازش یرویمیز میکشید،انگاربهس ِرمن،کههی چوقتنکشیدهبود
طیف وسیعی از تکنیک های (صفحهی ۱۶)
سال متسیب /شماره - 1253جمعه 1رویرهش 1392 مختلف روایی و همین طور در خلال همین روایت اول است که نویسنده میتواند بسیاری از
ساختاری را در میان نویسندگان عادات و سنتهای مردسالاری را نقد کند و به چالش بکشد ،اما
ایرانی مشاهده کرد .ارائهی بسیاری از این چال شها حقیقی نیستند و بیشتر به نظر م یرسد
این طیف وسیع به خصوص با که تمایل نویسنده را به بیان سورئال واقعیت نشان دهند .با این
مهاجرت بسیاری از نویسندگان حال دربطن این روای تها میتوان چرخش نویسنده به سمت بیان
ایرانی به خارج از کشور شکل استعاری این حقایق را به خوبی مشاهده کرد .نویسنده به خوبی
دیگری به خود گرفته است .در م یتواندتفاوت دو دنیای مردسالار و غیر واقعی را به تصویر بکشد،
هر حال شناسایی این تکنیک های روایی در دوجغرافیای متفاوت اما این دو دنیا ،حقیقت و غیر حقیقت آن چنان به هم گره خوردهاند
بومی و غیربومی از آنجایی اهمیت دارد که نویسنده را قادر میسازد کهمخاطب را میان این سرگردانی رها م یکنند .در واقع این تکنیک
تا به طرح انواع ساختارهای ذهنی خوداز طریق نوشتار بپردازد .با نویسنده است تا با رها کردن مخاطبش به آن دسته از معضلات
این حال به نظر میرسد آنچه که در ا دبیات داستانی امروز ایران اجتماعی که م یخواهد اشاره کند.
اتفاق افتاده است ،چرخش اکثرداستان نویسان از ساختار سنتی و پدر مازاتاقروبهروظاهرشد.در ی کدست شلیوانآبج وبو دکهاز
کلاسیک و تجربهی نوگرایی در ساختار داستا ننویسی است .ادبیات کل ه یخودشهمبزرگتر بو دودردس تدیگر شپست ه یخندا ن
داستانی زنان نویسنده نیز ازاین قائده مستثنی نیست .موج جدیدی بودادهیرفسنجان. پستههارابادندا نهایگراز یا شبازم یکر دو
از نویسندگان زن ،در دو فضای غیربومی و بومی به خلق آثار ادبی مغزشانرا میخور دوپوستشرارویزمینتفم یکر د .نگاهعاق ل
پرداختهاند ،گرچه کهتفاوت میان ساختار نوشتاری را میتوان در اندرسفیه یب همنانداختوگفت «اینهمازمادرت».اندرسفیهی
این دو فضا به خوبی مشاهده کرد ،اما نقطهی مشترک اکثر این بهم نانداخ توگفت:»این هم از مادرت که مردِ . زکی! مادرتُمرد
نویسندگان چه مهاجرو چه غیر مهاجر انتقال دغدغههای زنان از وبازصدا یشکست نپست هدراتا قطنی نم یانداخت» (صفحهی )۱۶
طریق ساختار روایی و نوشتار است .این ساختار از آنجایی اهمیت از سوی دیگر میان این رویدادهای اجتماعی و استنباطهای فلسفی زبان نویسنده در توصیف این سن تها به نوعی زبان جدی نیست ،بلکه
دارد که بسیاری اززنان نویسنده را قادر میسازد تا بتوانند در عین نویسنده نیز ارتباط عمیقی وجود دارد ،نویسنده در بسیاری از زبان طنزآمیزی دارد .این زبان طنزآمیز است که به نقدعروسی و
تجربهی ساختارهای نو در داستان به درج واقعیتهای اجتماع از موارد از این استنباطهای فلسفی برای رد یک رویداد خاص بهره سن تهای علیه زنان م یپردازد که خود نوعی هنر نوشتاری است .چرا
میجوید .میتوان گفت که در روایت اول میان حقایق اجتماعی ،که قادر است در عین ارایه ی واقعیت به نوعیبه رفتارهای دیرینهی زاویهی دیدخودشان نقب بزنند.
در بسیاری از داستانهای نوشتهشده در مهاجرت ،ارائهی ساختار توجیه خشونتهای علیه زنان و رد آنها و میان فلسفهی زندگی آ نها را چالش بکشد .نگاه تلخ نویسنده به ازدواج و سنتهای آن به
متفاوت و درعینحال در پیروی از تکنیک های جدیدداستا ننویسی راوی ارتباط معنایی عمیقی وجود دارد .به عبارت دیگر برزخراوی صورت نمادین در این روایت م یتواندنشان از مقاومت نویسنده برای
را میتوان در آثار زنان مشاهده کرد .داستان بلند «اصلًا مهم نیست» اول نیز بازتاب همین فلسفه و درعینحال حقایق توجیه شدهی بازنمایی صفتهای خاصی از زنان باشد که در جامعهی مردسالار
نوشتهی ماریا تبریز پور ،یکی از آثار جدید ارائهشده در حوزهی اجتماعش است .آن چیزی که راوی اول در تلاش است بگویداتفاقات عادی شده است .نویسنده بهخوبی میتواند از این رفتار کلیشهای
In touch with Iranian diversity داستا ننویسی که به تازگی توسط نشر ناکجا در پاریس منتشر شده و ارتباط آ نها با حقایق عادی زندگی خودش است .برای توجیه انتقاد کند و به معضلات حقیقی زنان بعد از ازدواج اشاره کند ،اما
است .از ویژگیهای بارز این مجموعهارائهی الگوی خاصی از نوشتار این فلسفه گاهی زبان نویسنده نیز درگیر میشود به اینمعنی که همهی اینها از زاویهی متفاوت دید او و به نوعی استعاری اتفاق
آن هم در میان نوشتار زنان است .از منظر نقد فمینیستی این اثر استراتژی نویسنده درگیری زبان برای بازتاب این حقایق است .زبان افتاده است.
از آنجایی اهمیت دارد که با بهچالش گرفتن اصلیترین سنتهای شکل متفاوتی م یگیرد ،که نشا ندهنده چرخش در زوایه ی دید در روایت دوم ،راوی مرد داستان اول است .یعنی شخصیت داستان
اول ،راوی داستان دوم و راوی داستان اول ،شخصیت داستاندوم موجود در جامعهی ایرانی ،ولو به زبان سمبلیک و استعاری ،از طریق ناخودآگاه نویسنده است.
از سوی دیگر توصیف اتفاقات عادی و طبیعی که برای راوی اول میشود .مشابه روایت اول این بار زبان کاملًا سمبلیک و نمادین ارائهی فرم و محتواییمتفاوت به نقد آ نها پرداخته است.
داستان در مجموع از سه روایت تشکیل شده است .تکنیک نویسنده میافتد ،با اینکه غیرحقیقی است و در ک و قبول آ نها به عنوان است .چرخش راوی این فرصت را برای مخاطب به وجودمیآورد
در هر سه روایت با یکدیگر یکسان است ،اما هر سه روایت ازسه بخشی از حقیقت دشوار است ،اما همهی این اتفاقات غیرعادی پرده که از زاویهی متفاوتی به یک موضوع نگاه کند .به عبارت دیگر این
زاویهی مختلف ارائه میشود .آن چیزی که سه روایت را به هم مرتبط از یک رویداد در دنیای حقیقی بر م یدارد .با این چرخشمتناوب فضا چرخش نیز توانسته است بر فضاسازی متفاوتی ازیک ذهنیت دیگر
م یکند ،ارتباط راویها با یکدیگر و در مجموع با کلساختار داستانی و زمان نویسنده قادر است تا چالشهای زنان را در جامعهی مردسالار دلالت کرده و از سوی دیگر تفاوت میان دو نگاه را به تصویر بکشد.
است .راو یها در دو روایت اول متفاوت هستند و هر کدام یک داستان مطرح کند ،اما این فضاسازی غیرمستقیم بهصورت سمبلیک است .تکنیک نویسنده در دو روایت با اینکه یکساناست ،اما م یتواند نشان
مشابه را از دو زاویهی متفاوت مطرحم یکند .شیوهی نگارش این مثلًا در جایی که نویسنده مرد موتور سواری را به تصویر م یکشد دهد که تا چه حد فضا در روایت دوم متفاوت عمل کرده است .به این
داستان نیز عدم تعلق به فضا و زمان خاصی است ،به این معنی که که در انتهای کوچه از موتو ر پیدامیشود و به سمت او میآید .این ترتیب نویسنده با نقب زدن به ذهنیتدو راوی توانسته است تفاوت
داستان مدام در چرخش میان زمان وفضا در نوسان است .مخاطب با تصویر سازی به نوعی حقیقت در دنیای بیرونی راوی اشاره م یکند .دنیای زن و مرد را به خوبی نشان دهد .گاهی مخاطب با مقایسه این
این چرخشها با زاویههای مختلف ذهن هر دو راوی آشنا میشود و اما نهایتا در پایان نویسنده بافاصله گرفتن میان حقیقت و رویداد دو روایت به درک متفاوتی ازذهنیت نویسنده میرسد و به خوبی
Vol. 20 / No. 1253 - Friday, Aug. 23, 2013 قادر است تا در هر کدام ازروایتها از زاویهی متفاوتی به داستان نگاه اتفاق افتاده ،مخاطب را میان برزخ راوی رها م یکند .در اینجا م یتوان میتواند میان این دو فضا ارتباط بر قرار کند.
کند .این چرخش میان روایتها ،راوی را میان برزخ حقیقت و اتفاقات گفت بعضی از کلماتمثل موتور اشاره به یک معنای خاص در محیط بایدمیبردم شورهایشم یکردمک هبرو دپی شفک وفامیل ش .نبای د
غیرعادی رهام یکند .به نظر میرسد انتخاب عمدی در سبک ،بیان حقیقی دارند .مثلًا موتور در این قسمت نماد جامعهی مردسالار است .این قدرعذابم یکشی دوگو شهایش ،گوشهایقشن گوظریفش،
نمادین ،اشارهی سمبلیکی به اکثر رویدادهایی که در دنیای واقعی این زبانسمبلکی قادر است تا این نظم را برهم زند .به نوعی این زبان نبای ددردم یگرفتن د .نبایداین هم هصدایدلخرا شوتیزراهرروز
حقیقتدارند ،زبان شکسته که از ناخودآگاه پریشان راوی سرچشمه سمبلیکی ابزار مقاومت نویسنده است به او فرصت داده است تابیشتر میشنی د .نه،حقش نبود،ای نانصافنبود.(صفحهی)۷۹
میتوان گفت که تفاوت این زاویهی دید در دو روایت موجب شده م یگیرد و نیز پرهیز از پیروی از یک خط مشخص زمانی درروایتها به بسط دیدگاه انتقادی علیه جامع هی مردان بپردازد.
از تکنیکهای اصلی نویسنده برای ارائهی دغدغ ههایش از طریق ازموتور شپیادهشد،دستک شچرمشرادرآورد. چش مهایشاز است تا نویسنده تضاد این دو راوی ،یعنی زن و مرد را به خوبینشان
زیرکاسکتشبهتردیدهم یشدن دوتی زبودن د .خیرهشدهبودبهمن ،دهد و درعینحال از سوی دیگر بتواند به ترسیم تضاد این دو دنیا نوشتار است.
در روایت اول ،راوی یک زن است .زاویهی دید او در روایت اول کاملًا نگاهش م یچزاند،جزغال هامم یکرد ،انگارک هبنزی ِنبا کموتورشرا به مخاطب بهتر یاری رساند .از سوی دیگر در روایت دوم،راوی که
یک مرد است به نوعی برای خشونتهای خود که زن در روایت اول با روایت دوم متفاوت است .به این ترتیب با این که یکداستان در هر رویسرمخال یکرد( .صفحهی ۲۸)
دو روایت مطرح میشود ،اما این چرخش زاویهی دید و تعویض راوی نگاه تماماً زنانه در راوی اول ،به خوبی میتواند از کلیشه سازی فاصله بیان کرده بود ،توجیه پیدا م یکند .پذیرفتن یانپذیرفتن این توجیه
توانسته است دو داستان متفاوت ارائه دهد.در روایت اول با اینکه بگیرد و به نوعی با کلیشههای رایج علیه زنان به مقابلهبرخیزد .برای را نویسنده به مخاطب خود واگذار م یکند هرچند که در نهایت
عدم پیروی از یک زمان و یا فضای خاص ،مشخص است ،راوی مدام مثال وقتی که راوی از دیدگاه زنانهی خود سنت عروسی ،آرایشگاه ترسیم پایان مشترک دو داستان که نیز متفاوتاست شکل دیگری به
درمیان فضای ناخود آگاه و ظاهراغیر حقیقی در چرخش است .اما قبل از آن و بسیاری از صفات ریشهای سنت ایرانی را به چالش داستان بخشیده است روایت سوم کوتاه و نتیج هگیری از روایتهای
هر کدام از زاویههای غیر حقیقی ،اشارهی نمادین به یک حقیقت در م یگیرد .اما همهی ای نها در زاوی هی سمبلکی روایت پنهان میشود. اول و دوم است.
جامعهی کنونی دارد .برایمثال به صورت استعاری و درعینحال با سرمراپایینم یانداز مواومراب هسمتتخت یراهنمایی م یکند .نگاه کلی به این مجموعه داستان نشان م یدهد که ماریا تبریز پور با
زبانی کاملًا نمادین نویسنده قادر است انواع شکلهای خشونت علیه تخ تشبیهتخ تتزریقات یهااس ت .کنارتخت شیش هیالک لاس تو بهرهگیری ا ز فضای داستان و در خلال تکنیک داستا ننویسیچون
قیچیوچاقووپن سوباندویک ظرفکهازآ نبخاربیرونم یآی دو استفاده از تصاویر سورئال ،زبان استعاری و عدم تعلق به فضا و زمان زنان را در جامعهیایرانی در خلال روایت اول نشان دهد:
م نهمرویسگ یا مبالاآمدو به شاعتنانکرد موراه مراگرفتمک ه پ رازعسلاست. ظرف راباپنسب هه مم یزن دوفوتم یکن د .عس ل مشخص توانسته است به نحو قابلملاحظهای در اثرخود به معضلات
برومتن یب هآ ببزنم ،ولیاوبهجان مافتادوتازور شم یرسیدمرا رابهتنم میمال دوبازفوتم یکند. فوت شدلنشی ناست،بهآدم حقیقی در جامعهی زنان اشاره کند .فضای داستان به نویسنده این
ز د .صورتشمحو بود،دلنشینمیزد،جوریمیزدمک هانگارحقم قوتقلبم یدهدوهوسزندگیرادرآد مبرم یانگیزد. نََفس شرا فرصت را داده است تا اولاً بتواند امکاناتزبانی و تکینکهای روایی
بود،سهم هرروزها مبود .دلش م یخواس تزوزهبکشم،امانکشیدم ،دوس تدار مواشکمیریز م .حرکا تدس تو بدنشفرزاس تواصلًا را به نفع هویت خود به کار گیرد و ثانیاً با درگیر کردن و به چالش
بهاش کها یم نتوجهنم یکندو بادق تت کت کموهاراازریش ه کشیدن سنتهای کلیشهای ،فرمجدیدی از هویت زنانه را در ساختار عوض شفق طازخوابپریدم (صفحهی ۱۰)
29 رها کردن مخاطب در دنیای برزخی راوی به نوعی استراتژی نویسنده م یکندوازاینکارلذت وافر یم یبرد.باخشونتدستورم یده د روایی به نمایش بگذارد.
برای دلالت به انواع روایتهای متفاوت در داستان و دردنیای حقیقی و م ن م و ب ه مو اجرا میکن م و انگار خود م ه م خوشم آمده اس ت.
است .نویسنده با همین دوران میان زمان و فضا میتواند از معضلات (صفحهی ۵۲)
دو راوی ،دو دنیای متفاوت :نگاهی به داستان «اصلاً مهم نیست» نوشتهی ماریا تبریزپور 29
زنان در جامعه پرده بردارد .خشونت اعمال شدهعلیه زنان در اکثر آزاده دواچی
ارجاعات روایت اول را به خوبی میتوان دید.
پدروبرادر مراهمیرفتندوآشغا لرویزمین م یریختن دومادر
در ادبیات داستانی امروز ایران ،وسواسیا مصدایشدرنمیآمدوغرغر نم یکر د .فق طدوبارهدست ش
به خصوص به دلیل تنوع و رامیخاران دوراهمیرفتو راهم یرفت،ه رچن دقدمیکباردست
پراکندگی جغرافیایی میتوان نوازش یرویمیز میکشید،انگاربهس ِرمن،کههی چوقتنکشیدهبود
طیف وسیعی از تکنیک های (صفحهی ۱۶)
سال متسیب /شماره - 1253جمعه 1رویرهش 1392 مختلف روایی و همین طور در خلال همین روایت اول است که نویسنده میتواند بسیاری از
ساختاری را در میان نویسندگان عادات و سنتهای مردسالاری را نقد کند و به چالش بکشد ،اما
ایرانی مشاهده کرد .ارائهی بسیاری از این چال شها حقیقی نیستند و بیشتر به نظر م یرسد
این طیف وسیع به خصوص با که تمایل نویسنده را به بیان سورئال واقعیت نشان دهند .با این
مهاجرت بسیاری از نویسندگان حال دربطن این روای تها میتوان چرخش نویسنده به سمت بیان
ایرانی به خارج از کشور شکل استعاری این حقایق را به خوبی مشاهده کرد .نویسنده به خوبی
دیگری به خود گرفته است .در م یتواندتفاوت دو دنیای مردسالار و غیر واقعی را به تصویر بکشد،
هر حال شناسایی این تکنیک های روایی در دوجغرافیای متفاوت اما این دو دنیا ،حقیقت و غیر حقیقت آن چنان به هم گره خوردهاند
بومی و غیربومی از آنجایی اهمیت دارد که نویسنده را قادر میسازد کهمخاطب را میان این سرگردانی رها م یکنند .در واقع این تکنیک
تا به طرح انواع ساختارهای ذهنی خوداز طریق نوشتار بپردازد .با نویسنده است تا با رها کردن مخاطبش به آن دسته از معضلات
این حال به نظر میرسد آنچه که در ا دبیات داستانی امروز ایران اجتماعی که م یخواهد اشاره کند.
اتفاق افتاده است ،چرخش اکثرداستان نویسان از ساختار سنتی و پدر مازاتاقروبهروظاهرشد.در ی کدست شلیوانآبج وبو دکهاز
کلاسیک و تجربهی نوگرایی در ساختار داستا ننویسی است .ادبیات کل ه یخودشهمبزرگتر بو دودردس تدیگر شپست ه یخندا ن
داستانی زنان نویسنده نیز ازاین قائده مستثنی نیست .موج جدیدی بودادهیرفسنجان. پستههارابادندا نهایگراز یا شبازم یکر دو
از نویسندگان زن ،در دو فضای غیربومی و بومی به خلق آثار ادبی مغزشانرا میخور دوپوستشرارویزمینتفم یکر د .نگاهعاق ل
پرداختهاند ،گرچه کهتفاوت میان ساختار نوشتاری را میتوان در اندرسفیه یب همنانداختوگفت «اینهمازمادرت».اندرسفیهی
این دو فضا به خوبی مشاهده کرد ،اما نقطهی مشترک اکثر این بهم نانداخ توگفت:»این هم از مادرت که مردِ . زکی! مادرتُمرد
نویسندگان چه مهاجرو چه غیر مهاجر انتقال دغدغههای زنان از وبازصدا یشکست نپست هدراتا قطنی نم یانداخت» (صفحهی )۱۶
طریق ساختار روایی و نوشتار است .این ساختار از آنجایی اهمیت از سوی دیگر میان این رویدادهای اجتماعی و استنباطهای فلسفی زبان نویسنده در توصیف این سن تها به نوعی زبان جدی نیست ،بلکه
دارد که بسیاری اززنان نویسنده را قادر میسازد تا بتوانند در عین نویسنده نیز ارتباط عمیقی وجود دارد ،نویسنده در بسیاری از زبان طنزآمیزی دارد .این زبان طنزآمیز است که به نقدعروسی و
تجربهی ساختارهای نو در داستان به درج واقعیتهای اجتماع از موارد از این استنباطهای فلسفی برای رد یک رویداد خاص بهره سن تهای علیه زنان م یپردازد که خود نوعی هنر نوشتاری است .چرا
میجوید .میتوان گفت که در روایت اول میان حقایق اجتماعی ،که قادر است در عین ارایه ی واقعیت به نوعیبه رفتارهای دیرینهی زاویهی دیدخودشان نقب بزنند.
در بسیاری از داستانهای نوشتهشده در مهاجرت ،ارائهی ساختار توجیه خشونتهای علیه زنان و رد آنها و میان فلسفهی زندگی آ نها را چالش بکشد .نگاه تلخ نویسنده به ازدواج و سنتهای آن به
متفاوت و درعینحال در پیروی از تکنیک های جدیدداستا ننویسی راوی ارتباط معنایی عمیقی وجود دارد .به عبارت دیگر برزخراوی صورت نمادین در این روایت م یتواندنشان از مقاومت نویسنده برای
را میتوان در آثار زنان مشاهده کرد .داستان بلند «اصلًا مهم نیست» اول نیز بازتاب همین فلسفه و درعینحال حقایق توجیه شدهی بازنمایی صفتهای خاصی از زنان باشد که در جامعهی مردسالار
نوشتهی ماریا تبریز پور ،یکی از آثار جدید ارائهشده در حوزهی اجتماعش است .آن چیزی که راوی اول در تلاش است بگویداتفاقات عادی شده است .نویسنده بهخوبی میتواند از این رفتار کلیشهای
In touch with Iranian diversity داستا ننویسی که به تازگی توسط نشر ناکجا در پاریس منتشر شده و ارتباط آ نها با حقایق عادی زندگی خودش است .برای توجیه انتقاد کند و به معضلات حقیقی زنان بعد از ازدواج اشاره کند ،اما
است .از ویژگیهای بارز این مجموعهارائهی الگوی خاصی از نوشتار این فلسفه گاهی زبان نویسنده نیز درگیر میشود به اینمعنی که همهی اینها از زاویهی متفاوت دید او و به نوعی استعاری اتفاق
آن هم در میان نوشتار زنان است .از منظر نقد فمینیستی این اثر استراتژی نویسنده درگیری زبان برای بازتاب این حقایق است .زبان افتاده است.
از آنجایی اهمیت دارد که با بهچالش گرفتن اصلیترین سنتهای شکل متفاوتی م یگیرد ،که نشا ندهنده چرخش در زوایه ی دید در روایت دوم ،راوی مرد داستان اول است .یعنی شخصیت داستان
اول ،راوی داستان دوم و راوی داستان اول ،شخصیت داستاندوم موجود در جامعهی ایرانی ،ولو به زبان سمبلیک و استعاری ،از طریق ناخودآگاه نویسنده است.
از سوی دیگر توصیف اتفاقات عادی و طبیعی که برای راوی اول میشود .مشابه روایت اول این بار زبان کاملًا سمبلیک و نمادین ارائهی فرم و محتواییمتفاوت به نقد آ نها پرداخته است.
داستان در مجموع از سه روایت تشکیل شده است .تکنیک نویسنده میافتد ،با اینکه غیرحقیقی است و در ک و قبول آ نها به عنوان است .چرخش راوی این فرصت را برای مخاطب به وجودمیآورد
در هر سه روایت با یکدیگر یکسان است ،اما هر سه روایت ازسه بخشی از حقیقت دشوار است ،اما همهی این اتفاقات غیرعادی پرده که از زاویهی متفاوتی به یک موضوع نگاه کند .به عبارت دیگر این
زاویهی مختلف ارائه میشود .آن چیزی که سه روایت را به هم مرتبط از یک رویداد در دنیای حقیقی بر م یدارد .با این چرخشمتناوب فضا چرخش نیز توانسته است بر فضاسازی متفاوتی ازیک ذهنیت دیگر
م یکند ،ارتباط راویها با یکدیگر و در مجموع با کلساختار داستانی و زمان نویسنده قادر است تا چالشهای زنان را در جامعهی مردسالار دلالت کرده و از سوی دیگر تفاوت میان دو نگاه را به تصویر بکشد.
است .راو یها در دو روایت اول متفاوت هستند و هر کدام یک داستان مطرح کند ،اما این فضاسازی غیرمستقیم بهصورت سمبلیک است .تکنیک نویسنده در دو روایت با اینکه یکساناست ،اما م یتواند نشان
مشابه را از دو زاویهی متفاوت مطرحم یکند .شیوهی نگارش این مثلًا در جایی که نویسنده مرد موتور سواری را به تصویر م یکشد دهد که تا چه حد فضا در روایت دوم متفاوت عمل کرده است .به این
داستان نیز عدم تعلق به فضا و زمان خاصی است ،به این معنی که که در انتهای کوچه از موتو ر پیدامیشود و به سمت او میآید .این ترتیب نویسنده با نقب زدن به ذهنیتدو راوی توانسته است تفاوت
داستان مدام در چرخش میان زمان وفضا در نوسان است .مخاطب با تصویر سازی به نوعی حقیقت در دنیای بیرونی راوی اشاره م یکند .دنیای زن و مرد را به خوبی نشان دهد .گاهی مخاطب با مقایسه این
این چرخشها با زاویههای مختلف ذهن هر دو راوی آشنا میشود و اما نهایتا در پایان نویسنده بافاصله گرفتن میان حقیقت و رویداد دو روایت به درک متفاوتی ازذهنیت نویسنده میرسد و به خوبی
Vol. 20 / No. 1253 - Friday, Aug. 23, 2013 قادر است تا در هر کدام ازروایتها از زاویهی متفاوتی به داستان نگاه اتفاق افتاده ،مخاطب را میان برزخ راوی رها م یکند .در اینجا م یتوان میتواند میان این دو فضا ارتباط بر قرار کند.
کند .این چرخش میان روایتها ،راوی را میان برزخ حقیقت و اتفاقات گفت بعضی از کلماتمثل موتور اشاره به یک معنای خاص در محیط بایدمیبردم شورهایشم یکردمک هبرو دپی شفک وفامیل ش .نبای د
غیرعادی رهام یکند .به نظر میرسد انتخاب عمدی در سبک ،بیان حقیقی دارند .مثلًا موتور در این قسمت نماد جامعهی مردسالار است .این قدرعذابم یکشی دوگو شهایش ،گوشهایقشن گوظریفش،
نمادین ،اشارهی سمبلیکی به اکثر رویدادهایی که در دنیای واقعی این زبانسمبلکی قادر است تا این نظم را برهم زند .به نوعی این زبان نبای ددردم یگرفتن د .نبایداین هم هصدایدلخرا شوتیزراهرروز
حقیقتدارند ،زبان شکسته که از ناخودآگاه پریشان راوی سرچشمه سمبلیکی ابزار مقاومت نویسنده است به او فرصت داده است تابیشتر میشنی د .نه،حقش نبود،ای نانصافنبود.(صفحهی)۷۹
میتوان گفت که تفاوت این زاویهی دید در دو روایت موجب شده م یگیرد و نیز پرهیز از پیروی از یک خط مشخص زمانی درروایتها به بسط دیدگاه انتقادی علیه جامع هی مردان بپردازد.
از تکنیکهای اصلی نویسنده برای ارائهی دغدغ ههایش از طریق ازموتور شپیادهشد،دستک شچرمشرادرآورد. چش مهایشاز است تا نویسنده تضاد این دو راوی ،یعنی زن و مرد را به خوبینشان
زیرکاسکتشبهتردیدهم یشدن دوتی زبودن د .خیرهشدهبودبهمن ،دهد و درعینحال از سوی دیگر بتواند به ترسیم تضاد این دو دنیا نوشتار است.
در روایت اول ،راوی یک زن است .زاویهی دید او در روایت اول کاملًا نگاهش م یچزاند،جزغال هامم یکرد ،انگارک هبنزی ِنبا کموتورشرا به مخاطب بهتر یاری رساند .از سوی دیگر در روایت دوم،راوی که
یک مرد است به نوعی برای خشونتهای خود که زن در روایت اول با روایت دوم متفاوت است .به این ترتیب با این که یکداستان در هر رویسرمخال یکرد( .صفحهی ۲۸)
دو روایت مطرح میشود ،اما این چرخش زاویهی دید و تعویض راوی نگاه تماماً زنانه در راوی اول ،به خوبی میتواند از کلیشه سازی فاصله بیان کرده بود ،توجیه پیدا م یکند .پذیرفتن یانپذیرفتن این توجیه
توانسته است دو داستان متفاوت ارائه دهد.در روایت اول با اینکه بگیرد و به نوعی با کلیشههای رایج علیه زنان به مقابلهبرخیزد .برای را نویسنده به مخاطب خود واگذار م یکند هرچند که در نهایت
عدم پیروی از یک زمان و یا فضای خاص ،مشخص است ،راوی مدام مثال وقتی که راوی از دیدگاه زنانهی خود سنت عروسی ،آرایشگاه ترسیم پایان مشترک دو داستان که نیز متفاوتاست شکل دیگری به
درمیان فضای ناخود آگاه و ظاهراغیر حقیقی در چرخش است .اما قبل از آن و بسیاری از صفات ریشهای سنت ایرانی را به چالش داستان بخشیده است روایت سوم کوتاه و نتیج هگیری از روایتهای
هر کدام از زاویههای غیر حقیقی ،اشارهی نمادین به یک حقیقت در م یگیرد .اما همهی ای نها در زاوی هی سمبلکی روایت پنهان میشود. اول و دوم است.
جامعهی کنونی دارد .برایمثال به صورت استعاری و درعینحال با سرمراپایینم یانداز مواومراب هسمتتخت یراهنمایی م یکند .نگاه کلی به این مجموعه داستان نشان م یدهد که ماریا تبریز پور با
زبانی کاملًا نمادین نویسنده قادر است انواع شکلهای خشونت علیه تخ تشبیهتخ تتزریقات یهااس ت .کنارتخت شیش هیالک لاس تو بهرهگیری ا ز فضای داستان و در خلال تکنیک داستا ننویسیچون
قیچیوچاقووپن سوباندویک ظرفکهازآ نبخاربیرونم یآی دو استفاده از تصاویر سورئال ،زبان استعاری و عدم تعلق به فضا و زمان زنان را در جامعهیایرانی در خلال روایت اول نشان دهد:
م نهمرویسگ یا مبالاآمدو به شاعتنانکرد موراه مراگرفتمک ه پ رازعسلاست. ظرف راباپنسب هه مم یزن دوفوتم یکن د .عس ل مشخص توانسته است به نحو قابلملاحظهای در اثرخود به معضلات
برومتن یب هآ ببزنم ،ولیاوبهجان مافتادوتازور شم یرسیدمرا رابهتنم میمال دوبازفوتم یکند. فوت شدلنشی ناست،بهآدم حقیقی در جامعهی زنان اشاره کند .فضای داستان به نویسنده این
ز د .صورتشمحو بود،دلنشینمیزد،جوریمیزدمک هانگارحقم قوتقلبم یدهدوهوسزندگیرادرآد مبرم یانگیزد. نََفس شرا فرصت را داده است تا اولاً بتواند امکاناتزبانی و تکینکهای روایی
بود،سهم هرروزها مبود .دلش م یخواس تزوزهبکشم،امانکشیدم ،دوس تدار مواشکمیریز م .حرکا تدس تو بدنشفرزاس تواصلًا را به نفع هویت خود به کار گیرد و ثانیاً با درگیر کردن و به چالش
بهاش کها یم نتوجهنم یکندو بادق تت کت کموهاراازریش ه کشیدن سنتهای کلیشهای ،فرمجدیدی از هویت زنانه را در ساختار عوض شفق طازخوابپریدم (صفحهی ۱۰)
29 رها کردن مخاطب در دنیای برزخی راوی به نوعی استراتژی نویسنده م یکندوازاینکارلذت وافر یم یبرد.باخشونتدستورم یده د روایی به نمایش بگذارد.
برای دلالت به انواع روایتهای متفاوت در داستان و دردنیای حقیقی و م ن م و ب ه مو اجرا میکن م و انگار خود م ه م خوشم آمده اس ت.
است .نویسنده با همین دوران میان زمان و فضا میتواند از معضلات (صفحهی ۵۲)