Page 35 - Shahrvand BC No.1220
P. 35
هنر
35 موســیقی نواحی ،بیان احساس فوق العاده و ارائ های نو از ردیف ،همه ایرج بســطامی ،به ظاهر یکی از کسانی بود که جان خود را در زلزله
و همه نشــان دهنده خاص بودن آواز کرمان است.بگذریم؛ بسطامی، بم از دست داد اما ایرج ،یکی از هزاران بود یا بخشی از تاریخ موسیقی
روز به روز مشــهورتر م یشد و عجیب این که این شهرت ،ذرهای او را این سرزمین؟! از وقتی نوجوان بود م یشناختمش .ساده بود و گرم و
عوض نکرد .همان ایرج همیشگی بود؛ همان ایرج با شوخ طبع یها و صداییکهز یربم صبور مثل کویر .نخســتین بار ،صدای کرمان را از تهران شنیدم .آن
لوط یگر یهای خاص خودش .خیل یها با او کار کردند و کمتر کسی روزها لاغرتر بود .شــروع به خواندن کرد و من به سقف نگاه م یکردم
حــق واقعی او را ادا کرد؛ ولی او کویری بود .بــزرگ و روان .رد م یداد! کــه مبادا فرو ریزد .به هیــچ اوجی رحم نم یکرد.از بــم آمده بود تا
م یدانســت کســی نم یتواند قدر هنرش را بپردازد .بــه این باز یها ماند آنقدر زیــر بخواند که لقب چپ کو کترین صدای تاریخ موســیقی
م یخندید .اهل اینجا نبود؛ اهل دنیا و کاسب یهایش .فقط آمده بود ایران ،تنها برازنده او باشــد.هنرآنلاین نوشــته است،معیارها را به هم
بخواند و بگوید این نوع خواندن یعنی چه؟خیل یها به این سادگ یاش ریخته بود .باید ســازی برای همنوازی با صدایش ابداع م یشــد که
خندیدنــد .به این که ح قاش را خوردند و یک اخم هم نکرد؛ غافل از نشد .کاش م یشد پشــت خرک تار هم انگش تگذاری کرد .نوجوانی
این که همیشه ســودبرنده ،برنده نیست .غافل از این که هنر ،شرط فواد توحیدی* من گذشــت و جوانی او هم؛ تا دری به تخته خورد و بین اســتادان
سال متسیب /شماره - 1220جمعه 15ید 1391 لازم یک هنرمند است نه کافی .اگر ذات هنرمند خوب نباشد ،هنرش بالادســت ،اختلافی افتاد و یکی از آنها دســت ایرج را گرفت و کنار
را باد م یبرد و هیچ دلی ،پذیرایش نیســت .بســطام ی همه چیز را سازش نشــاند و گفت بخوان! و او خواند.ســرعت صدایش از سرعت
م یفهمید ولی بــه دیگران اجازه م یداد اشــتباه کنند .آنقدر خوب هر صوتی بیشــتر بود؛ آنقدر ســریع که هیچ مرزداری فرصت نکرد
بود که بد نم یدید .همه چیــز از نگاه او عالی بود.مثل پدری که به به صدایش ویزا ندهد! دیگر همه م یشــناختندش .همه جا بحث او
بچ ههای کوچکش اجازه م یداد از ســر و کولش بالا بروند و شیطنت بــود .یادم نم یرود وقتی یکی از رادیوها برای اولین بار از کنســرتش
کنند.بسطامی ،پیر نشده ُمرد ودر مرگش هم مثل زندگی غریب بود؛ در دیار فرنگ گزارش م یداد ،کســی گفت :ای نقدر نگویید شجریان
انگار آمده بود که برود؛ قرار کنســرت آ نور آب داشت .بلیت اتوبوس دیگری پیدا شده ،بگویید یک بسطام ی آمده .واقعا درست م یگفت؛
گرفت؛ آمد بم .مادرش رادید .خوابید و صبح نشده برای همیشه رفت. ایرج با همه فرق داشــت؛ با این که لقم هچین سفره اسطوره آواز هم
زلزله ،توان ویرانی ارگ چندهزار ســاله را نداشت؛ رفتن ایرج ،ویرانش بــود اما مثل حالای یها نبود .خودش بود و بیشــتر از این که صدای
کرد! یادم نمــ یرود بم بودم با یکی از دوســتان راه افتادیم با بیل و شــجریان بدهد ،صدای غریب یهای کرمان را م یداد .صدای نسیمی
کلنگی کــه بتوانیمدر بیرون آوردن اجســاد و زخم یها کاری کرده کهدر نخلســتا نهای بم م یوزید و خودش را بهدیوار ارگ م یکوبید.
باشــیم؛ اولین جنازه را که دیدم نشســتم توی ماشین؛ حالم خراب ایرج ،پایتخ تنشــین شــد ولی نه از آنهایی که پشت سرش را نگاه
شد .رادیو را باز کردم تا کم ی حسم عوض شود؛ گفت :ایرج هم رفت؛ نکند .حواســش به شــهرش بود .در کرمان ،کلاس آوازی گذاشت که
پاک ،ویران شدم .آسمان روی سرم فرو ریخت .به دوستم گفتم برویم، هنوزکه هنوز اســت آندرخت کهنسال به بار م ینشیند و شاگردان
دیگر نم یتوانم .مســیر دوساعته کرمان تا بم را 8ساعته برگشتیم؛ کاملا بکر اســت و شخصیت خاص خودش را دارد.در این دوران که از بزرگ آن کلاس کوچک ،خواننده تربیت م یکنند و میراث بســطام ی
فقط درد و ســکوت به کرمان م یبردیم .ضبط ماشین را روشن کردم. هر محفلی و هر خوانندهای ،صدای شجریان شنیده م یشود ،تا آنجا را به دیگران م یبخشــند .ب یادعایی و تواضع بیش ازحد باعث شده
که خود اســتاد هم شاکی شده ،صدای بســطامی ،صدایی منحصر که آواز کرمان با تمــام ویژگ یهای منحصر ب هفردش ،هنوز جایی در
ایرج بود که م یخواند: بــه فرد بود .کاش کســی کاری م یکرد .کاش کســی به تبیین این بین روای تهای خاص آوازی نداشــته باشد .خودمانیم کدام خواننده
من آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت ویژگ یها م یپرداخت .کاش پژوهشــی ژرف صــورت م یگرفت .هنوز شــبیه کورس ســرهنگ زاده و داریوش رفیعی و مهــدی بهزادپور و
مهدی بهزادپور و مجید حســین خانیدر اوج هستند .آثار بسطام ی ایرج بســطام ی م یخواند؟!نم یخواهم مقایسه کنم یا خدای نکرده
هنوز آواز م یآید به معنی از گلستانم و داریوش رفیعی هم که تا ابد مســتدام ،فقط همتی م یخواهد که دیگران را زیر سوال ببرم؛ هدف نشان دادن خاص بودن کاراین استادان
* پژوهشگر موسیقی نواحی کرمان آواز کرمــان را با تمام ویژگ یهای طلای یاش به نســل امروز آواز ایران اســت نه برتری آنها.نوع ارائ های که بسطام ی و در حال حاضر مجید
[روزنامه آرمان] تقدیم کند .آوازی که نوع خاص تحریرها در آن ،رابطه تنگاتن گاش با حســی نخانی ،که او هم از دس تپروردههای ایرج است ،از ردیف دارند
In touch with Iranian diversity با بيضايی يادآور شــد :چندين بار آقای بيضايی از بنده دعوت به تولدبهرامبيضايیوسخنانباز يگرانتئاتر
همکاری کردند و من هم خيلی دوســت داشتم که همکاری کنم
اما اين اتفاق ميسر نشد .در نمايش "مرگ يزدگرد" نيز تا نزديکی
اجرا حضور داشتم ولی در زمان اجرا نتوانستم حضور داشته باشم
و مهدی هاشمی به جای من بازی کرد.
وی تأکيــد کرد :بهرام بيضايی برای من يکی از ســتو نهای تئاتر بهــرام بيضايــی از هنرمندان عرصه تئاتر ايران اســت که جايگاه
ايران هســت و خواهد بود .خدمتی که ايشان جدای از کارگردانی رفيعی را در عرصه نمايشنامه نويسی ،کارگردانی و پژوهش تئاتر
و نمايشــنام ههايش به واسطه مقالات و کتا بهای تحقيقات یاش به خود اختصاص داده اســت .به مناسبت سالروز تولدش برخی
انجامداد تکرارنشدنی است .آقای بيضايی جدی کار کردن ،وسواس چهرههــای بازيگری که بــا وی همکاری داشــتند از تأثيرگذاری
و دقت نظر ،با هدف کار کردن و اثری را در خدمت مردم ارائه دادن
بيضايی و جايگاهش م یگويند.
را در تئاتر ايران جاری کرده است. به گزارش خبرنگار مهر ،بهرام بيضايی به عنوان يکی از اســتادان
ايــن بازيگر با ســابقه عرصه تئاتر ادامه داد :مــن به عنوان عضو و هنرمندان تئاتر ايران طی چند دهه گذشــته نماي شهايی را به
کوچکــی از خانواده تئاتر بــرای بهرام بيضايی و بــرای عملکرد صحنه برده اســت که هر کدام از اين آثار تأثير بسزايی در ادبيات
هنر یاش احترام بسيار قائلم و هميشه برايم تحسي نبرانگيز است. نمايشی و همچنين کارگردانی تئاتر ايران به همراهداشت هاند .امروز
پانت هآ بهرام از چهرههای مطرح بازيگری تئاتر نيز که از بازيگران روز تولد اوســت و تعدادی از بازيگران تئاتــر که پيش از اين با او
نمايش "شب هزار و يکم" بيضايی بود از وی به عنوان شکسپير
همکاری کردهاند از جايگاه هنری بيضايی م یگويند.
Vol. 20 / No. 1220 - Friday, Jan. 4, 2013 تئاتر ايران ياد کرد و گفت :از آنجايی که ادبيات و نمايش در آثار ابعاد عميقی را به تئاتر ايران تزريق کرد يادآور شــد :فکر م یکنم نمايش "مرگ يزدگرد" يکی از شــاخ صترين آثار نمايشی بيضايی
اســتاد بيضايی به معنای واقعی کلمه کنار هم و با قدرت قرار به لحاظ تاريخ نــگاری و وقايع نگاری خدمــت ارزندهای به تئاتر است که در قالب اثری سينمايی نيز ارائه شد.
35 م یگيرند ،ادبيات نمايشی که از اين برآيند به وجود م یآيد يک ايران کرد و آثار به جای مانده از او بســيار ارزشمند هستند .استاد
اتفاق اســت که بايد در تاريخ ادامه پيدا م یکرد .در اين زمانه و بيضايی به عنوان نمايشــنام هنويس بسيار تأثيرگذار بود و از همه امين تارخ از جمله بازيگران مطرح تئاتر ايران که تجربه همکاری
بالاتــر در مقام کارگردان اجراهايی را در حد الگو به تئاتر ايران ارائه با بيضايــی را در نمايش "مرگ يزدگرد" در کارنامه کاری خود دارد
همه زمان هها به افرادی مانند بيضايی نياز داشته و داريم. درباره اين وی به خبرنگار مهر گفت :من در بدو ورودم به دانشکده
وی ادامه داد :شايد بشود گفت آنچه که استاد بيضايی برای حفظ داد. پرديس هنرهای زيبا افتخار اين را داشتم که زير نظر استاد بهرام
و حراســت از کلام و ادب ايرانــی انجام م یدهد در تداوم تلاشــی وی تأکيد کرد :بســياری از تئاتر یها هنوز نتوانستند از موقعيت بيضايی آموزش ببينم .دوســتانی که در آن دوره از زمان وارد تئاتر
اســت که فردوسی انجامداده است .اما متأسفانه ما قدرناشناسيم اســتاد بيضايی اســتفاده کنند .هنوز که هنوز است کسانی که شدند از آن ايام به عنوان دوره طلايی ياد م یکنند چون از بين ۷۰
و همچنان آنچه خود داريم را زبيگانه تمنا م یکنيم .ما شکسپير در تئاتر به عنوان نســل دوم و ســوم آقای بيضايی کار م یکنند تا ۸۰نفری که بودند هر کدام به عنوان نويسنده ،کارگردان و بازيگر
داريم اما همچنان اصرارداريم به جای نشــاندادن کمال و جمال از حضورش بهرهمند بــوده و تغذيه م یکنند .انديشــمند بودن،
و توانايی اساتيدی که استخوان شکسته در عرصه ادبيات نمايشی خلاقيت و جديــت در کار و مؤمنامه کار کردن همه خصوصيات و نويسندهداستا نهای کوتاه وارد فعاليت شدند.
ايران هســتند ،رو به کشــورهایديگرداشته باشيم .اين روند آه و کســی اســت که بهرام بيضايی نام دارد و من به احترامش ســر وی معتقد است بهرام بيضايی شخصيتی تأثيرگذار دارد و در اين
تأثيرگذاری ب یرقيب اســت .تارخ يادآور شد :استاد بيضايی در ۲۲
افسوس دارد. تعظيم فرود م یآورم. ســالگی کتاب "نمايشدر ايران" را نوشــت که بسيار ناياب است.
بازيگــر نمايش "شــب هــزار و يکم" يادآور شــد :برخــی مواقع پرويز پورحســينی يکی ديگر از بازيگران مطــرح عرصه تئاتر که البته به ادعای آقای بيضايی اين پژوهش هنوز تمام نشده و ادامه
حساسي تهای آقای بيضايی ودر بسياری موارد سانسورهای پياپی در نمايش "کارنامه بنــدار بيدخش" به کارگردانی بيضايی حضور آن ضميمه کتاب نشــد و اين از بدشانســی ما بود که نتوانستيم
باعث شد اکثر آثار او توليد و اجرا نشوند و بزرگی مثل او در کشور داشت درباره اين کارگردان تئاتر ايران گفت :بهرام بيضايی بزرگ مرد
نباشــد و با جوانان وارد شده به اين عرصه چالش نداشته باشد و خواننده ادامه اين کتاب و پژوهش باشيم.
هنرهای نمايشی ايران زمين است .استاد زاد روزت مبارک. اين بازيگر تئاتر ،بهرام بيضايی را از مؤثرترين شخصي تهای تئاتری
ديدگاههای خود را به آ نها منتقل نکند. نمايش "شب هزار و يکم" از آخرين نماي شهايی بود که بيضايیدر ايراندانست و تأکيد کرد :ویدر قل های نشسته که کسی نم یتواند
بهرام همچنين معتقد اســت تأثيری که بهرام بيضايی روی نسل عرصه تئاتر ايران به صحنه برد .اکبر زنجانپور چهره شناخته شده به راحتی به آن برســد .جايگزينی برای استاد بيضايی پيدا نشد و
وی داشته برای نســل جديد تئاتر به مانند يک افسانه شده و با بازيگری تئاتر و يکی از بازيگران اين نمايش درباره تجربه همکاری
توجه به مدت زمان سپری شده شکل کهن گرفته است .وی تأکيد نتوانستيم پيدا کنيم و اگر غلو نباشد نخواهيم توانست.
کرد :به نظر من تولد بيضايی تولد نمايش در ايران است .تولدی که بازيگر نمايش "مرگ يزدگــرد" ادامهداد :يکی از بهترين افتخارات
به نظر من هيچوقت مرگ شــام لاش نخواهد بود حتی اگر استاد من اين بود که در ســال ۵۸در بهترين نمايشنامه استاد بيضايی
فرسن گها از مادور باشند .جاودانگی شامل بهرام بيضايی است که حضور داشــتم و حتی بازی در ســينما را هم با نسخه سينمايی
تئاتر ايران را جاودانه کرد. "مرگ يزدگرد" آغاز کردم.
تارخ با اشاره به اينکه بيضايی به تئاتر ايران قوت و قدرت بخشيد و
35 موســیقی نواحی ،بیان احساس فوق العاده و ارائ های نو از ردیف ،همه ایرج بســطامی ،به ظاهر یکی از کسانی بود که جان خود را در زلزله
و همه نشــان دهنده خاص بودن آواز کرمان است.بگذریم؛ بسطامی، بم از دست داد اما ایرج ،یکی از هزاران بود یا بخشی از تاریخ موسیقی
روز به روز مشــهورتر م یشد و عجیب این که این شهرت ،ذرهای او را این سرزمین؟! از وقتی نوجوان بود م یشناختمش .ساده بود و گرم و
عوض نکرد .همان ایرج همیشگی بود؛ همان ایرج با شوخ طبع یها و صداییکهز یربم صبور مثل کویر .نخســتین بار ،صدای کرمان را از تهران شنیدم .آن
لوط یگر یهای خاص خودش .خیل یها با او کار کردند و کمتر کسی روزها لاغرتر بود .شــروع به خواندن کرد و من به سقف نگاه م یکردم
حــق واقعی او را ادا کرد؛ ولی او کویری بود .بــزرگ و روان .رد م یداد! کــه مبادا فرو ریزد .به هیــچ اوجی رحم نم یکرد.از بــم آمده بود تا
م یدانســت کســی نم یتواند قدر هنرش را بپردازد .بــه این باز یها ماند آنقدر زیــر بخواند که لقب چپ کو کترین صدای تاریخ موســیقی
م یخندید .اهل اینجا نبود؛ اهل دنیا و کاسب یهایش .فقط آمده بود ایران ،تنها برازنده او باشــد.هنرآنلاین نوشــته است،معیارها را به هم
بخواند و بگوید این نوع خواندن یعنی چه؟خیل یها به این سادگ یاش ریخته بود .باید ســازی برای همنوازی با صدایش ابداع م یشــد که
خندیدنــد .به این که ح قاش را خوردند و یک اخم هم نکرد؛ غافل از نشد .کاش م یشد پشــت خرک تار هم انگش تگذاری کرد .نوجوانی
این که همیشه ســودبرنده ،برنده نیست .غافل از این که هنر ،شرط فواد توحیدی* من گذشــت و جوانی او هم؛ تا دری به تخته خورد و بین اســتادان
سال متسیب /شماره - 1220جمعه 15ید 1391 لازم یک هنرمند است نه کافی .اگر ذات هنرمند خوب نباشد ،هنرش بالادســت ،اختلافی افتاد و یکی از آنها دســت ایرج را گرفت و کنار
را باد م یبرد و هیچ دلی ،پذیرایش نیســت .بســطام ی همه چیز را سازش نشــاند و گفت بخوان! و او خواند.ســرعت صدایش از سرعت
م یفهمید ولی بــه دیگران اجازه م یداد اشــتباه کنند .آنقدر خوب هر صوتی بیشــتر بود؛ آنقدر ســریع که هیچ مرزداری فرصت نکرد
بود که بد نم یدید .همه چیــز از نگاه او عالی بود.مثل پدری که به به صدایش ویزا ندهد! دیگر همه م یشــناختندش .همه جا بحث او
بچ ههای کوچکش اجازه م یداد از ســر و کولش بالا بروند و شیطنت بــود .یادم نم یرود وقتی یکی از رادیوها برای اولین بار از کنســرتش
کنند.بسطامی ،پیر نشده ُمرد ودر مرگش هم مثل زندگی غریب بود؛ در دیار فرنگ گزارش م یداد ،کســی گفت :ای نقدر نگویید شجریان
انگار آمده بود که برود؛ قرار کنســرت آ نور آب داشت .بلیت اتوبوس دیگری پیدا شده ،بگویید یک بسطام ی آمده .واقعا درست م یگفت؛
گرفت؛ آمد بم .مادرش رادید .خوابید و صبح نشده برای همیشه رفت. ایرج با همه فرق داشــت؛ با این که لقم هچین سفره اسطوره آواز هم
زلزله ،توان ویرانی ارگ چندهزار ســاله را نداشت؛ رفتن ایرج ،ویرانش بــود اما مثل حالای یها نبود .خودش بود و بیشــتر از این که صدای
کرد! یادم نمــ یرود بم بودم با یکی از دوســتان راه افتادیم با بیل و شــجریان بدهد ،صدای غریب یهای کرمان را م یداد .صدای نسیمی
کلنگی کــه بتوانیمدر بیرون آوردن اجســاد و زخم یها کاری کرده کهدر نخلســتا نهای بم م یوزید و خودش را بهدیوار ارگ م یکوبید.
باشــیم؛ اولین جنازه را که دیدم نشســتم توی ماشین؛ حالم خراب ایرج ،پایتخ تنشــین شــد ولی نه از آنهایی که پشت سرش را نگاه
شد .رادیو را باز کردم تا کم ی حسم عوض شود؛ گفت :ایرج هم رفت؛ نکند .حواســش به شــهرش بود .در کرمان ،کلاس آوازی گذاشت که
پاک ،ویران شدم .آسمان روی سرم فرو ریخت .به دوستم گفتم برویم، هنوزکه هنوز اســت آندرخت کهنسال به بار م ینشیند و شاگردان
دیگر نم یتوانم .مســیر دوساعته کرمان تا بم را 8ساعته برگشتیم؛ کاملا بکر اســت و شخصیت خاص خودش را دارد.در این دوران که از بزرگ آن کلاس کوچک ،خواننده تربیت م یکنند و میراث بســطام ی
فقط درد و ســکوت به کرمان م یبردیم .ضبط ماشین را روشن کردم. هر محفلی و هر خوانندهای ،صدای شجریان شنیده م یشود ،تا آنجا را به دیگران م یبخشــند .ب یادعایی و تواضع بیش ازحد باعث شده
که خود اســتاد هم شاکی شده ،صدای بســطامی ،صدایی منحصر که آواز کرمان با تمــام ویژگ یهای منحصر ب هفردش ،هنوز جایی در
ایرج بود که م یخواند: بــه فرد بود .کاش کســی کاری م یکرد .کاش کســی به تبیین این بین روای تهای خاص آوازی نداشــته باشد .خودمانیم کدام خواننده
من آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت ویژگ یها م یپرداخت .کاش پژوهشــی ژرف صــورت م یگرفت .هنوز شــبیه کورس ســرهنگ زاده و داریوش رفیعی و مهــدی بهزادپور و
مهدی بهزادپور و مجید حســین خانیدر اوج هستند .آثار بسطام ی ایرج بســطام ی م یخواند؟!نم یخواهم مقایسه کنم یا خدای نکرده
هنوز آواز م یآید به معنی از گلستانم و داریوش رفیعی هم که تا ابد مســتدام ،فقط همتی م یخواهد که دیگران را زیر سوال ببرم؛ هدف نشان دادن خاص بودن کاراین استادان
* پژوهشگر موسیقی نواحی کرمان آواز کرمــان را با تمام ویژگ یهای طلای یاش به نســل امروز آواز ایران اســت نه برتری آنها.نوع ارائ های که بسطام ی و در حال حاضر مجید
[روزنامه آرمان] تقدیم کند .آوازی که نوع خاص تحریرها در آن ،رابطه تنگاتن گاش با حســی نخانی ،که او هم از دس تپروردههای ایرج است ،از ردیف دارند
In touch with Iranian diversity با بيضايی يادآور شــد :چندين بار آقای بيضايی از بنده دعوت به تولدبهرامبيضايیوسخنانباز يگرانتئاتر
همکاری کردند و من هم خيلی دوســت داشتم که همکاری کنم
اما اين اتفاق ميسر نشد .در نمايش "مرگ يزدگرد" نيز تا نزديکی
اجرا حضور داشتم ولی در زمان اجرا نتوانستم حضور داشته باشم
و مهدی هاشمی به جای من بازی کرد.
وی تأکيــد کرد :بهرام بيضايی برای من يکی از ســتو نهای تئاتر بهــرام بيضايــی از هنرمندان عرصه تئاتر ايران اســت که جايگاه
ايران هســت و خواهد بود .خدمتی که ايشان جدای از کارگردانی رفيعی را در عرصه نمايشنامه نويسی ،کارگردانی و پژوهش تئاتر
و نمايشــنام ههايش به واسطه مقالات و کتا بهای تحقيقات یاش به خود اختصاص داده اســت .به مناسبت سالروز تولدش برخی
انجامداد تکرارنشدنی است .آقای بيضايی جدی کار کردن ،وسواس چهرههــای بازيگری که بــا وی همکاری داشــتند از تأثيرگذاری
و دقت نظر ،با هدف کار کردن و اثری را در خدمت مردم ارائه دادن
بيضايی و جايگاهش م یگويند.
را در تئاتر ايران جاری کرده است. به گزارش خبرنگار مهر ،بهرام بيضايی به عنوان يکی از اســتادان
ايــن بازيگر با ســابقه عرصه تئاتر ادامه داد :مــن به عنوان عضو و هنرمندان تئاتر ايران طی چند دهه گذشــته نماي شهايی را به
کوچکــی از خانواده تئاتر بــرای بهرام بيضايی و بــرای عملکرد صحنه برده اســت که هر کدام از اين آثار تأثير بسزايی در ادبيات
هنر یاش احترام بسيار قائلم و هميشه برايم تحسي نبرانگيز است. نمايشی و همچنين کارگردانی تئاتر ايران به همراهداشت هاند .امروز
پانت هآ بهرام از چهرههای مطرح بازيگری تئاتر نيز که از بازيگران روز تولد اوســت و تعدادی از بازيگران تئاتــر که پيش از اين با او
نمايش "شب هزار و يکم" بيضايی بود از وی به عنوان شکسپير
همکاری کردهاند از جايگاه هنری بيضايی م یگويند.
Vol. 20 / No. 1220 - Friday, Jan. 4, 2013 تئاتر ايران ياد کرد و گفت :از آنجايی که ادبيات و نمايش در آثار ابعاد عميقی را به تئاتر ايران تزريق کرد يادآور شــد :فکر م یکنم نمايش "مرگ يزدگرد" يکی از شــاخ صترين آثار نمايشی بيضايی
اســتاد بيضايی به معنای واقعی کلمه کنار هم و با قدرت قرار به لحاظ تاريخ نــگاری و وقايع نگاری خدمــت ارزندهای به تئاتر است که در قالب اثری سينمايی نيز ارائه شد.
35 م یگيرند ،ادبيات نمايشی که از اين برآيند به وجود م یآيد يک ايران کرد و آثار به جای مانده از او بســيار ارزشمند هستند .استاد
اتفاق اســت که بايد در تاريخ ادامه پيدا م یکرد .در اين زمانه و بيضايی به عنوان نمايشــنام هنويس بسيار تأثيرگذار بود و از همه امين تارخ از جمله بازيگران مطرح تئاتر ايران که تجربه همکاری
بالاتــر در مقام کارگردان اجراهايی را در حد الگو به تئاتر ايران ارائه با بيضايــی را در نمايش "مرگ يزدگرد" در کارنامه کاری خود دارد
همه زمان هها به افرادی مانند بيضايی نياز داشته و داريم. درباره اين وی به خبرنگار مهر گفت :من در بدو ورودم به دانشکده
وی ادامه داد :شايد بشود گفت آنچه که استاد بيضايی برای حفظ داد. پرديس هنرهای زيبا افتخار اين را داشتم که زير نظر استاد بهرام
و حراســت از کلام و ادب ايرانــی انجام م یدهد در تداوم تلاشــی وی تأکيد کرد :بســياری از تئاتر یها هنوز نتوانستند از موقعيت بيضايی آموزش ببينم .دوســتانی که در آن دوره از زمان وارد تئاتر
اســت که فردوسی انجامداده است .اما متأسفانه ما قدرناشناسيم اســتاد بيضايی اســتفاده کنند .هنوز که هنوز است کسانی که شدند از آن ايام به عنوان دوره طلايی ياد م یکنند چون از بين ۷۰
و همچنان آنچه خود داريم را زبيگانه تمنا م یکنيم .ما شکسپير در تئاتر به عنوان نســل دوم و ســوم آقای بيضايی کار م یکنند تا ۸۰نفری که بودند هر کدام به عنوان نويسنده ،کارگردان و بازيگر
داريم اما همچنان اصرارداريم به جای نشــاندادن کمال و جمال از حضورش بهرهمند بــوده و تغذيه م یکنند .انديشــمند بودن،
و توانايی اساتيدی که استخوان شکسته در عرصه ادبيات نمايشی خلاقيت و جديــت در کار و مؤمنامه کار کردن همه خصوصيات و نويسندهداستا نهای کوتاه وارد فعاليت شدند.
ايران هســتند ،رو به کشــورهایديگرداشته باشيم .اين روند آه و کســی اســت که بهرام بيضايی نام دارد و من به احترامش ســر وی معتقد است بهرام بيضايی شخصيتی تأثيرگذار دارد و در اين
تأثيرگذاری ب یرقيب اســت .تارخ يادآور شد :استاد بيضايی در ۲۲
افسوس دارد. تعظيم فرود م یآورم. ســالگی کتاب "نمايشدر ايران" را نوشــت که بسيار ناياب است.
بازيگــر نمايش "شــب هــزار و يکم" يادآور شــد :برخــی مواقع پرويز پورحســينی يکی ديگر از بازيگران مطــرح عرصه تئاتر که البته به ادعای آقای بيضايی اين پژوهش هنوز تمام نشده و ادامه
حساسي تهای آقای بيضايی ودر بسياری موارد سانسورهای پياپی در نمايش "کارنامه بنــدار بيدخش" به کارگردانی بيضايی حضور آن ضميمه کتاب نشــد و اين از بدشانســی ما بود که نتوانستيم
باعث شد اکثر آثار او توليد و اجرا نشوند و بزرگی مثل او در کشور داشت درباره اين کارگردان تئاتر ايران گفت :بهرام بيضايی بزرگ مرد
نباشــد و با جوانان وارد شده به اين عرصه چالش نداشته باشد و خواننده ادامه اين کتاب و پژوهش باشيم.
هنرهای نمايشی ايران زمين است .استاد زاد روزت مبارک. اين بازيگر تئاتر ،بهرام بيضايی را از مؤثرترين شخصي تهای تئاتری
ديدگاههای خود را به آ نها منتقل نکند. نمايش "شب هزار و يکم" از آخرين نماي شهايی بود که بيضايیدر ايراندانست و تأکيد کرد :ویدر قل های نشسته که کسی نم یتواند
بهرام همچنين معتقد اســت تأثيری که بهرام بيضايی روی نسل عرصه تئاتر ايران به صحنه برد .اکبر زنجانپور چهره شناخته شده به راحتی به آن برســد .جايگزينی برای استاد بيضايی پيدا نشد و
وی داشته برای نســل جديد تئاتر به مانند يک افسانه شده و با بازيگری تئاتر و يکی از بازيگران اين نمايش درباره تجربه همکاری
توجه به مدت زمان سپری شده شکل کهن گرفته است .وی تأکيد نتوانستيم پيدا کنيم و اگر غلو نباشد نخواهيم توانست.
کرد :به نظر من تولد بيضايی تولد نمايش در ايران است .تولدی که بازيگر نمايش "مرگ يزدگــرد" ادامهداد :يکی از بهترين افتخارات
به نظر من هيچوقت مرگ شــام لاش نخواهد بود حتی اگر استاد من اين بود که در ســال ۵۸در بهترين نمايشنامه استاد بيضايی
فرسن گها از مادور باشند .جاودانگی شامل بهرام بيضايی است که حضور داشــتم و حتی بازی در ســينما را هم با نسخه سينمايی
تئاتر ايران را جاودانه کرد. "مرگ يزدگرد" آغاز کردم.
تارخ با اشاره به اينکه بيضايی به تئاتر ايران قوت و قدرت بخشيد و