Page 22 - Shahrvand BC No. 1270
P. 22
‫گزارش ‹‬

‫‪ 22‬دلال اعضای بدن؛ ماهی ‪ ۲۰۰‬میلیون تومان درآمد‬

‫مصاحبه با یک دلال اعضای بدن انسان که ماهی دویست یک میلیون تومان درآمد دارد‬

‫کامبیز‪۳۹ ،‬ساله و دیپلمه علو ‌مانسانی است؛ با ظاهری آرام و تیپی‬ ‫سال مکی‌و‌تسیب ‪ /‬شماره ‪ - 1270‬جمعه ‪ 29‬رذآ ‪1392‬‬
‫اسپرت‪ .‬در حال حاضر برای خیل بیمارانی که نیاز به اهدای عضو‬
‫سرطان ریه و بازار گرم دلالان‬ ‫فعلا به قید وثیقه آزاد هستم‪ .‬الان بیشتر ترجیح م ‌یده از رو ‌شهای کم‬ ‫دارند و تاب منتظرماندن در فهرست بلندبالای نهادهای اهدای عضو‬ ‫‪In touch with Iranian diversity‬‬
‫از او درباره پرطرفدارترین عضوی که در فهرست فروش دارد می‌پرسم‬ ‫ریسکی مثل یارگیری از داخل کادر بعضی بیمارستا ‌نها استفاده کنم‪».‬‬ ‫را ندارند‪ ،‬عضو بدن مورد نیازشان را به سرعت پیدا م ‌یکند‪ .‬درواقع‪،‬‬
‫و م ‌یگوید‪« :‬تو چند سال اخیر سرطان ریه زیاد شده و تازگ ‌یها‬ ‫چه مبلغی نصیب واسط ‌ههای کامبیز م ‌یشود؟ «اوایل پورسانتی حقوق‬ ‫او یک دلال فروش اعضای بدن است‪ .‬کامبیز‪ ،‬قبلا تولی ‌دکننده چرم‬ ‫‪Vol. 21 / No. 1270 - Friday, Dec. 20, 2013‬‬
‫تقاضا برای این عضو خیلی بالا رفته به همین دلیل تازگ ‌یها حتی‬ ‫م ‌یدادم ولی اکثرشون وقتی کاررو بلد م ‌یشدند بازم منو دور م ‌یزدند‬ ‫بوده اما سال‪ ۸۶‬ورشکست شده و کارش تا جایی پیش رفته که‬
‫تا شصت میلیون هم خریدار داشتیم‪ ».‬از حرف‌هایش معلوم است‬ ‫ولی الان ماهی دومیلیو ‌نتومان حقوق‪ ‬ثابت م ‌یدم‪ .‬یک روانشناس هم‬ ‫مجبور شده یکی از کلیه‌هایش را بفروشد تا زندان نیفتد‪ .‬با اندوهی‬ ‫‪22‬‬
‫که در استان‌های دیگر هم کسانی هستند که با او کار م ‌یکنند‪ .‬او‬ ‫استخدام کردم ماهی سه میلیون میدم تا با خانواد‌ههای مرگ مغز ‌یها‬ ‫که در چهره‌اش موج می‌زند‪ ،‬از آن روزهای تلخ می‌گوید‪ ،‬به فاصله‬
‫اشاره م ‌یکند‪« :‬ورود به بیمارستان‌های تهران خیلی سخت شده و‬ ‫چنددقیقه‪ ،‬حالتش عادی می‌شود و ادامه‪ ‬م ‌یدهد‪« :‬وقتی برای فروش‬
‫در ضمن ب ‌هدلیل تبلیغات تلویزیون و رسانه‌ها اکثر خانواد‌ههایی که‬ ‫صحبت کنه‪».‬‬
‫فرد مرگ مغزی دارند به رایگان اعضای بدنشان را به افراد نیازمند‬ ‫سود ‪۲۰۰‬میلیونی در ی ‌کماه‬ ‫کلیه دنبال مشتری بودم‪ ،‬ایده این کار به ذهنم رسید‪.‬‬
‫می‌بخشند و به همین دلیل با بعضی از افرا د در‪ ‬بیمارستان‌های‬ ‫از او در مورد درآمد خودش می‌پرسم‪ ،‬با اکراه می‌گوید‪« :‬بستگی داره!‬ ‫چون گروه خونی من خاص بود مشتر ‌یهای زیادی به من زنگ زدند و‬
‫استان‌های محروم ارتباط برقرار کردم چون آنها راحت‌تر و ارزان‌تر‬ ‫گاهی ماهی صدمیلیون‪ ،‬گاهی دویست میلیون‪ ،‬بستگی داره! ولی‬ ‫هرکدام قیمت بیشتری را م ‌یدادند‪ .‬این موضوع‪ ،‬وسوسه‌ام کرد تا یک‬
‫حاضر به فروش اعضای بدن فرد فوتی می‌شوند‪ .‬همین امروز یک قلب‬ ‫الان خیلی‌ها منو می‌شناسن حتی بعضی از دکترها مری ‌ضهاشون‬ ‫کار سازمان‌یافته برای پیداکردن عضو برای افراد نیازمند پیوند اعضا‪،‬‬
‫از ایلام خریدم سی میلیو ‌نوپنجاه میلیون فروختم‪ ».‬او از زیرشاخه‌ای‬ ‫رو به من معرفی م ‌یکنند به همین خاطر هر روز فهرست فروشنده‬ ‫راه بیندازم» او بلافاصله پرس‌وجو و سپس اقداماتش را برای راه‌اندازی‬
‫از شغلش که یک‌سال است وارد آن شده می‌گوید‪« :‬رحم اجاره‌ای هم‬ ‫و خریدارهام زیاد میشن‪ ».‬ظاهرا رکود اقتصادی سال‌های اخیر برای‬ ‫شغلی که به تعبیر خودش‪« ،‬بازاریابی اعضای بدن انسان» است‪،‬‬
‫این سال‌ها خیلی طرفدار داره ما خانم (حامل رحم) را پیدا م ‌یکنیم و‬ ‫کامبیز خوش‌بیاری داشته و عده زیادی از مردم برای فروش اعضای‬ ‫آغاز م ‌یکند‪« :‬یک از خریدوفروش کلیه شروع کردم‪ .‬نزدیک یکی‬
‫از کلینیک‌های ناباروری مشتری پیدا م ‌یکنیم از بیست و پنج میلیون‬ ‫بدن به نزد او می‌آیند‪ .‬حالا وارد بحث اصلی گزارش می‌شود‪« :‬اعضای‬ ‫از بیمارستان‌های اطراف «ونک» پر است از آگهی‌های فروش کلیه‪.‬‬
‫تا چهل میلیون هم قیمت داره که معمولا حداقل بیست میلیون به‬ ‫بدن قیمت نداره و معمولا من بر اساس مشتری قیمت تعیین م ‌یکنم‬ ‫یک‌روز کامل برای پیداکردن افراد و صحب ‌تکردن با آنها گذاشتم و‬
‫خانم (حامل رحم) می‌دهیم» ‪۹‬ماه حمل بچه توسط یک نیازمند‬ ‫ضمنا بعضی از گروه‌های خونی مثل‪ +B‬گرون‌تر هستند‪ ».‬او‪ ‬پس‬ ‫اطلاعات اولیه را پیدا کردم‪ .‬مشکل‪ ‬اصلی پیداکردن مشتری بود که‬
‫پول و بیست میلیون سود خالص برای دلال این معامله‪ .‬او‪ ‬می‌خواهد‬ ‫از آن قیم ‌تها را اعلام م ‌یکند که ارقام تا چند دقیقه دور سرم‬ ‫اکثر این افراد از شناسایی آنان‪ ،‬عاجز بودند ولی من در بازار‪ ،‬بزرگ‬
‫شغل خود را موجه نشان دهد بنابراین م ‌یگوید‪« :‬بالاخره جون خیلی‬ ‫می‌چرخند‪ ،‬دلال محترم ای ‌نگونه قیمت م ‌یدهد «کلیه بین بیست و‬
‫از افراد را نجات دادم پس این پول حقمه‪ .‬خیل ‌یها هم با فروش‬ ‫پنج میلیون تا هفتاد میلیون‌تومان‪ ،‬قلب ‪۷۰‬تا دویست میلیون‌تومان‪،‬‬ ‫شده بودم و راه و چاه کاسبی را بلد بودم‪.‬‬
‫اعضا به نون و نوایی رسیدند‪ .‬خود من اگر کلیه‌ام را نم ‌یفروختم‬ ‫ریه ‪ ۱۲‬تا پنجاه میلیون‌تومان‪ ،‬کبد سی میلیون‌تومان‪ ،‬و لوزالمعده‬ ‫ابتدا سعی کردم به فهرست افراد منتظر اهدای کلیه دسترسی پیدا‬
‫الان معلوم نبود تو کدوم تخت اوین خوابیده بودم‪ ».‬از او در مورد‬ ‫یا همان پانکراس چهل و پنج میلیون‌تومان‪ ».‬اگر سرانگشتی حساب‬ ‫کنم و بعد از یک‌ماه این فهرست در اختیارم بود‪ ».‬او تمایلی ندارد به‬
‫تخفیف می‌پرسم‪ .‬با حالت طلبکارانه‌ای جواب می‌دهد‪« :‬من فقط با‬ ‫کنیم حداقل یک بدن سالم ‪۵۰۰‬میلیونی م ‌یارزد ولی جالب‌تر این‬ ‫نحوه پیداکردن این اسامی که به صورت معمول باید محرمانه باشد‪،‬‬
‫آدم‌های پولدار کار م ‌یکنم حوصله شنیدن آه و ناله هم ندارم ولی‬ ‫است که یک دلال قیمت آن را تعیین م ‌یکند‪.‬‬ ‫اشاره‌ای کند‪ ،‬اما اگر این قاعده کلی را بپذیریم که ظاهرا در کشور ما‬
‫شده که به بعضی از افراد تا پنج میلیون‌تومان تخفیف دادم ولی کلا‬ ‫او در این زمینه م ‌یگوید‪« :‬بعد چهارسال کار کردن الان دیگه مثل دکتر‬ ‫دستیابی به محرمانه‌ها زیاد هم محال نیست‪ ،‬می‌توان تصور کرد برای‬
‫چون دکترهایی که با من کار م ‌یکنند قیمت را م ‌یدانند اگر قیمت‬ ‫تمام اجزای بدن رو م ‌یشناسم و اگر یک فرد را ببینم راحت م ‌یفهمم‬
‫را بشکنم همه‌جا پر میشه و شاید‪ ‬گرون‌تر پول بگیرم ولی تخفیف‬ ‫بدنش سالمه یا نه‪ .‬از خریدار هم به خرج خودم یک چکاب کامل م ‌یگیرم‬ ‫تهیه این فهرست‪ ،‬وقت و انرژی زیادی مصرف نکرده است‪.‬‬
‫نمیدم‪ ».‬برای من سخت است باور کنم که دکتری که متخصص است‬ ‫تا مطمئن شم بدنش سالم است‪ .‬البته من تو قرارداد م ‌ینویسم که‬ ‫دو میلیون؛ سود اولین دلالی کلیه‬
‫و خود یک میلیون‌هاتومان ماهانه درآمد دارد با دلال کار کند‪ .‬او در‬ ‫اگر مشکلی پیش بیاد من پول رو پس نمیدم ولی بازم حوصله دردسر‬
‫این مورد می‌گوید‪« :‬دکترهایی که خریدار معرفی م ‌یکنند از من پول‬ ‫ندارم‪ ،‬برای همین سعی م ‌یکنم معمولا با دوتا دکتر متخصص درباره‬ ‫سرانجام‪ ،‬پس از دوماه‪ ،‬اولین معامله خود را انجام م ‌یدهد در‬
‫نم ‌یگیرند وقتی بیمارشان خودش م ‌یگوید حاضر است برای اینکه‬ ‫بیمار خریدار و همی ‌نطور فروشنده مشورت م ‌یکنم» قرارداد برای من‬ ‫مورد این معامله که حرف م ‌یزند‪ ،‬برق احساس غرور را می‌توان در‬
‫در فهرست انتظار نماند پول بدهد آنها او را به من معرفی م ‌یکنند‪».‬‬ ‫جالب‪ ‬است‪ ،‬اصلا این کار قانونی است که قراردادش هم قانونی باشد؟‬ ‫چشمانش مشاهده کرد‪« :‬یک نفر بود که مدت‌ها دنبال کلیه سالم‬
‫از او درباره افرادی که به مرگ طبیعی فوت م ‌یشوند می‌پرسم‪ .‬ظاهرا‬ ‫از او در مورد سود خالصی که پیشتر به آن اشاره کرده بود م ‌یپرسم‬ ‫گشته بود‪ .‬معمولا اکثر افرادی که آگهی فروش اعضای بدن م ‌یدهند‪،‬‬
‫و م ‌یگوید‪« :‬در حال حاضر ‪۲۰‬نفر بازاریاب دارم‪ .‬بچه‌های شرکت هم‬ ‫معتاد هستند یا مشکلات دیگری دارند‪ .‬بنابراین‪ ،‬اعتمادی به آگه ‌یها‬
‫درآمدزا هستند‪.‬‬ ‫ش ‌شنفر هستند‪ ،‬حق مشاوره دکتر متخصص هم هست که ماهی‬ ‫نداشت‪ .‬از طریقی به او وصل شدم‪ .‬شانسی‪ ،‬شماره جوانی را داشتم‬
‫کامبیز م ‌یگوید‪« :‬تا ‪۴۸‬ساعت پس از فوت بعضی از اعضای جسد قابل‬ ‫حداقل پنجاه میلیون‌تومان هزینه‌های پرداختی به افراد می‌شود و‬ ‫که به خاطر تامین هزینه جراحی مادرش نیاز به پول داشت و حاضر‬
‫پیوند است ولی مهم‌ترین عضوی که به درد ما می‌خورد و طرفدار‬ ‫البته روانشناس و وکیل هم که هرازگاهی مجبور می‌شم عوضشون‬ ‫بود سال ‪ ۸۷‬کلیه‌اش را شش میلیون تومان بفروشد‪ .‬به خریدار که‬
‫دارد پوست این افراد است!» ظاهرا پیوند پوست هم برای افرادی‬ ‫کنم و برای اینکه قفل دهنشون بسته بمونه مجبورم چند ده‬ ‫خیلی هم عجله داشت‪ ،‬قیمت را هشت میلیون اعلام کردم و‪ ‬نهایتا‬
‫که به هر دلیل دچار آتش‌سوزی شده‌اند یا خان ‌مهایی که احساس‬ ‫میلیونی بهشون بدم و بعدش هم هزینه‌های جاری که کلا نزدیک‬ ‫معامله سر گرفت و دومیلیون شیرین‪ ،‬رفت جیبم‪ ».‬دومیلیون‌تومان‬
‫افتادگی و چین و چروک م ‌یکنند جذاب است‪ .‬او در مورد قیمت‬ ‫هفتاد میلیون‌تومان این دفتر ماهانه خرج داره‪ ».‬با این ارقام حداقل‬
‫این اهدا می‌گوید‪« :‬بستگی داره ولی کف قیمت ‪۲۰‬میلیونه ولی تا‬ ‫صدمیلیون‌تومان سود خالص ماهانه به جیب کامبیز م ‌یرود‪« :‬قبلا با‬ ‫در آن سال رقم کمی نبود‪.‬‬
‫صدمیلیون هم برای پیوند پوست گرفتم‪ ».‬از دفترش خارج م ‌یشوم‪.‬‬ ‫هر‪ ‬خریداری کار م ‌یکردم ولی الان دنبال افراد پولدار هستم‪ .‬ب ‌هعنوان‬ ‫پس او بیشتر وسوسه م ‌یشود و فعالیتش را گسترش م ‌یدهد‪ ،‬هرچند‬
‫او نجا ‌تدهنده جان انسان‌هاست یا دلالی که فقط به فکر پول‬ ‫مثال چند وقت پیش یک پیرمرد پولدار قلبش با باتری کار م ‌یکرد و‬ ‫با مشکلاتی هم مواجه م ‌یشود‪« :‬اوایل خیلی سرم کلاه م ‌یرفت؛ مثلا‬
‫است‪ .‬به‌هرحال شغلش نشان م ‌یدهد اگر پول باشد ن ‌هفقط می‌توان‬ ‫مد ‌تها جهت پیداکردن خریدار برای یک کلیه سالم وقت م ‌یگذاشتم‬
‫بعضی‪ ‬آد ‌مها را خرید بلکه می‌توان بخشی از اعضای پیکر زنده یا‬ ‫دنبال یک قلب سالم بود‪.‬‬ ‫ولی وقتی م ‌یخواستم برای عمل آماده شود‪ ،‬فروشنده کلیه را فروخته‬
‫یک مرگ مغزی از اصفهان براش پیدا کردم خودم رفتم اونجا قلب‬ ‫بود یا چون برای انجام آزمایش خریدار و فروشنده باهمداخل آزمایشگاه‬
‫مرده‌شان را هم خرید‪.‬‬ ‫فوت‌شده را هفتاد میلیون خریدم و صد و پنجاه میلیون به پیرمرد‬ ‫م ‌یرفتند‪ ،‬دورم م ‌یزدند و چیزی دستم رو نم ‌یگرفت‪ .‬بعد از مدتی‬
‫[روزنامه شرق]‬ ‫برای این مشکل‪ ،‬را‌هحلی یافتم‪ .‬مقداری از مبلغ معامله را ب ‌هعنوان‬
‫فروختم‪ .‬ولی معمولا روی هر عضو تا ده میلیون سود م ‌یکشم‪».‬‬ ‫پی ‌شپرداخت به فروشنده م ‌یدادم و با او قرارداد م ‌یبستم که اگر کلیه را‬
‫بفروشد باید‪ ‬دوبرابر پیش پرداخت را به من بدهد‪ .‬از آ ‌نطرف از خریدار‬
‫هم مبلغی ب ‌هعنوان پی ‌شخرید م ‌یگرفتم‪ ».‬با ابتکارهایی که به خرج‬
‫م ‌یدهد‪ ،‬ب ‌هسرعت کارش رونق م ‌یگیرد و از سال‪ ۹۰‬وارد خریدوفروش‬
‫بقیه اعضای پیوندی هم م ‌یشود‪« :‬بعد از دوسال چند نفر را استخدام‬
‫کردم تا دم در بیمارستا ‌نها پرسه بزنند و برایم مشتری پیدا کنند‪ .‬یک‬
‫روز یکی از آنها زنگ زد و گفت آقا کامبیز یک نفر قلب م ‌یخواد حاضره‬
‫پنجاه میلیون هم بده‪ .‬اولش گفتم کسی قلب نم ‌یفروشه که احمق!‬
‫ولی بعدش یاد بیماران مرگ مغزی افتادم‪ .‬ی ‌کبار‪ ،‬به جای فهرستی‬
‫که از اسامی افراد منتظر دریافت کلیه خواسته بودم‪ ،‬فهرست بیماران‬
‫منتظر پیوند کبد به دستم رسیده بود و وقتی از کسی که این فهرست‬
‫رو برام آورده بود پرسیدم‪ ،‬گفته بود این اعضا رو معمولا بیمارستا ‌نها‬
‫و بیماران از فوت ‌یهای مر ‌گمغزی تهیه م ‌یکنند‪ .‬به همین خاطر بعد‬
‫از اون چند نفر رو استخدام کردم تا راپورت بیماران مر ‌گمغزی رو از‬
‫بیمارستا ‌نها بهم برسونن و بعد از اون‪ ،‬وارد کار فروش بقیه اعضا هم‬
‫شدم‪ ».‬در حال حاضر‪ ،‬او معامله تمام اعضای پیوندی را انجام م ‌یدهد‪.‬‬
‫کافی است شما به عضوی نیاز داشته باشید‪ ،‬به «آقا کامبیز» خبر دهید‬
‫و سر قیمت با او به توافق برسید‪ ،‬مبلغ فاکتور را بپردازید تا مشکلتان‬
‫در‪ ‬اسرع وقت‪ ،‬حل شود‪ .‬او در مورد مشکلات کارش م ‌یگوید‪« :‬معمولا‬
‫چون حراست بیمارستان به واسط ‌ههای من که اطراف بیمارستا ‌نها‬
‫پرسه م ‌یزنند‪ ،‬مشکوک م ‌یشوند مجبورم هر ماه یا جاهاشون رو عوض‬
‫کنم یا افراد جدید استخدام کنم‪ .‬حتی ی ‌کبار هم خودم رو گرفتن و‬
   17   18   19   20   21   22   23   24   25   26   27