Page 24 - Issue No.1372
P. 24
کردم .گاهی کوتاه و چهارگوش دیده می شدم و گاهی بلند و باریک .با پولی زن پیش از آشنایی با موشه از عطر پویزن استفاده می کرده است؟ شاید دور بالکن را دیوار کشیدیم تا اتاق مطالعه شود و امسال هم به جای سفر
که قرار بود تابستان گذشته برای تولد من به اسپانیا برویم ،می توانستم موشه سراغ او نرفته بلکه این او بوده که از موشه خوشش می آمده؟ شاید اسپانیا ،ماشین لباسشویی را عوض کردیم.
یک جراحی زیبایی روی صورتم انجام بدهم ،یا سینه هایم را بزرگ و مرتب وقتی موشه به من گفت« ،ببین براشا ،مجبورم از تو جدا شوم »،منظورش آیا برایش لباس خریده؟ لباس زمستانی؟ چه چیز خریده است؟ از کجا؟ و
کنم .این روزها همه کار می شود کرد .یا می توانستم به دیدن دوستم بهیرا این بوده که آن زن حامله است؟ یا شاید خیلی ساده موشه در همان اولین آیا او به موشه هدیه ای داده است؟ هرچه برای موشه بخری فقط خواهد
که بیست سالی است در ژنو زندگی می کند بروم .بهیرا خیلی پولدار است و دیدارها به آن زن گفته عطر پویزن را دوست دارد .آن زن هم همین که این گفت« ،واقعا؟ به چه درد می خوره؟ تو رو به خدا بگو با کدوم عقلت این رو 24
یک بار نامه ای برایم نوشت و از من دعوت کرد اگر در اروپا هستم سری به را شنیده به فروشگاه دویده و برای خودش یک شیشه پویزن خریده ،چون
او بزنم .البته اسمش دیگر بهیرا نیست .بلانشه شده و شوهرش یک مهندس او هم مقاله های سیگالیت را می خواند و می داند «مردها با استشمام بو خریدی؟» به طور کلی او از چه چیز موشه خوشش آمده؟ با شکم برآمده سال / 23شماره - 1372جمعه 13رذآ 1394
موفق آلمانی است ،جوان تر از بهیرا .او اولین دختر دبیرستان دولتی ِهروس بیشتر از هر چیز تحریک جنسی می شوند»؟ اگر روزی او را دیدم ،این تنها و گوشت های اضافی آویزان سینه و پشت و موهای سیاه و دراز گوش ها
هیل بود که برای خودش سینه بند و شورت توری خرید .چیزهایی که تازه سوالی است که از او خواهم پرسید .بقیه اش مهم نیست .و درست که فکر و بوی بد مهوع؟ به خاطر اختلال غدد عرق و بوی َگند دهان موشه ،من
به بازار آمده بودند و می گفتند پسرها را دیوانه می کند .البته دختر ها را می کنم این هم سوال مهمی نیست .از این که مویم را این قدر کوتاه کرده همیشه ترجیح می دهم پشتم به او باشد .بخصوص وقت عشقبازی .سعی
می کردم تا می توانم از دهانش دور شوم .با این خانم چطور می خوابد؟ این
هم دیوانه می کرد. ام دلخورم .آن هم در همان روز. خانم چطور با مشکل بوی َگند دهان موشه کنار می آید؟
زنان و دختران زیادی در پیاده رو راه می رفتند .ناگهان این میل وحشتناک شاید وقتی در خانه نبوده ام ،موشه او را به خانه آورده است؟ ولی چه فایده برای من دارد اگر بدانم او هم مجبور است سینه بند سفت
به سراغم آمد که بدانم جنس و نوع سینه بند و شورت هریک از این زن سوراخ دار بپوشد؟ یا تظاهر به لذت کند؟ یا آیا موشه به او هم می گوید
ها و دخترها چیست؟ برخی دوتا دوتا خنده زنان راه می رفتند .تعدا د یک بار؟ چندین بار؟ «امشب دوست دارم یک کار تازه بکنیم»؟ واقعا برایم مهم نیست که این
زیادی بلوند های مو رنگ کرده در خیابان بودند که شک ندارم همه از این آیا او همان اول نگاهش به عکس خانوادگی ما روی میز بغل در افتاده؟ آیا زن چه شکلی است .اگرچه از وقتی موشه این خبر را داده ،من با دقت
شورت های کوچک و بندی به تن داشتند .سیاه .من هم می توانستم مویم بیشتری به زن ها نگاه می کنم .کسی چه می داند معشوق موشه می تواند
را طلایی کنم ،چه کسی مانعم می شد؟ یا از همان شورت و سینه بند انگشتانش را روی عکس عروسی ما کشیده است؟ هر زنی بین سنین شانزده تا پنجاه باشد .می گویم پنجاه چون هنگام تولد
های توری بهیرا می خریدم .و وقتی موشه پیشنهاد کرد برای سفر کاری و آیا موشه لباس های او را همان جا بیرون آورده؟ روی مبل اتاق نشیمن؟ پنجاه سالگی ام ،موشه قول داد برای یک ماه عسل دیگر با هم به اسپانیا
کارخانه با او به نتانیا بروم ،باید قبول می کردم و حتی لباس زیر سکسی و روی قالی؟ یا او را به اتاق خواب برده؟ روی تختخواب مشترکمان؟ آیا اول برویم .ولی خوب در عوض مجبور شدیم دور بالکن را دیوار بکشیم تا او اتاق
جوراب بلند و نازک و دامن کوتاه می خریدم و مویم را طلایی می کردم. مطالعه مستقل داشته باشد.
لابد موشه بکلی دیوانه من می شد و به سمت آن زن حتی نگاه هم نمی رو تختی را کنار زده؟ شاید معشوقه موشه آن دختر صندوقدار روسی در سوپر مارکت است؟ زنان
کرد .در عوض چه کردم؟ در همان روز و همان ساعت پیش لوسین رفتم تا آیا از او خواسته یک کار تازه بکنند؟ آیا او موافقت کرده؟ حالش به هم روسی به راستی سکسی هستند .چنین به نظر می رسند که همه کار کرده
سرم را بتراشد .چقدر باید احمق باشم .همه اش تقصیر خودم است .خودم اند و حاضرند هر کاری برای تو بکنند .یا شاید آن موطلایی مینی پوشی
نخورده؟ است که آن طرف سبزی و میوه جدا می کند؟ یا آن دیگری با آن سینه
خودم را سر بریدم. از کدام حوله من استفاده کرده؟ های درشت پیش آمده؟ موشه همیشه چشمش دنبال موطلایی های مینی
به جای رفتن پیش لوسین باید برای رنگ و فر پیش ساندرا می رفتم .ولی آیا با خمیردندان من دهانش را شسته؟ با برس من مویش را مرتب کرده؟ پوش ،یا بقیه مینی پوش ها با سینه های درشت و برجسته می چرخد.
چه فایده؟ حالا دیگر خیلی دیر است .در این جا باد از غرب به شرق می با پنبه های من آرایشش را مرتب کرده؟ آیا همان وقت از پویزن من ،که «دست بردار براشا ،فرض کن چشم چرانی هم کردم ،پارس کردن سگ
وزد و طره های موی من سوار بر باد باید تا کنون به چین رسیده باشند. موشه از رم برایم سوغات آورده بود ،استفاده کرده؟ کمد لباس هایم را همیشه به معنی گاز گرفتن نیست .هست؟»
ولی چرا نشسته ام و یادداشت هایم را روی دفترچه مارک دار موشه می وارسیده؟ دست به بلوز و دامن هایم کشیده؟ لباس زیرهایم؟ شاید از دیدن شاید آن دختری است که دیروز در صف بانک پیش از من ایستاده بود
نویسم؟ برای موشه؟ نه ،خدا نکند .و نه برای پسرهایم .شاید سرآغاز نامه سینه بند سفت سوراخ دار به حیرت افتاده؟ و مرتب برمی گشت و به من نگاه می کرد؟ یا شاید آن پتیاره است که
بلندی باشد به دوست دوران مدرسه ام بهیرا؟ ولی کسی به نام بهیرا هم مدت طولانی روی نیمکت پارک نشستم .عجله ای برای رفتن نداشتم ،و با شلوارک و کفش پاشنه بلند آنطرف خیابان مقابل ویترین آن بوتیک
مدت هاست وجود ندارد .حالا بلانشه است و سال های دراز است که نه در باید می نشستم و یک بار هم که شده به همه چیز با دقت فکر می کردم. ایستاده؟ همان که نصف سینه هایش از پیراهنش بیرون افتاده و سعی
این کشور که با شوهر مهندس آلمانی اش که چند سالی از او جوانتر است خوشبختانه در کیفم دفترچه یا د داشت با مارک کارخانه داشتم که می دارد با عشوه تاکسی صدا بزند؟ یا شاید کسی است که من خیلی خوب می
در ژنو اقامت دارد .با سلام و احوالپرسی بهیرا ،بلانشه .چطوری و چه می توانستم کاغذی از آن پاره کنم .مداد کوچکم را بیرون آوردم و نوشتم: شناسم؟ یکی از دخترهای کارخانه؟ منشی چاق و چله آلفرد؟ یا منشی
کنی؟ معلم قدیمی زیلا زیپکین را با چکمه های قرمزش به خاطر داری؟ بایگانی که با لباس های تنگ و کوتاه و جلف در راهرو ها می چرخد؟
شاید بیش از سی و پنج سال است که یکدیگر را ندیده ایم ،ولی میان لباسشویی حتی می تواند دختر فروشنده ای باشد که همین الان به چشم های من
دوستان این فاصله زمانی چندان مهم نیست .تو همیشه بهترین دوست اتوکشی می نگرد و با وقاحت دروغ می گوید که این شلوار جین سفید جدا برازنده
من بودی و هنوز هم هستی .برای همین نشسته ام و مصیبتی را که بر سر من است؟ اگرچه هردو می دانیم که شلوار به تن من زار می زند و دختر
زندگی ام آمده برای تو شرح می دهم .نمی دانم در این سن و سال هنوز هم بردن کت و شلوار موشه به خشکشویی فروشنده خیال دارد به هر قیمت آن را به من بفروشد چون شلوار سایز مرا
از آن شورت و سینه بند های زیبای توری و سکسی می پوشی؟ برای این جمعه ،خرید گل برای شنبه _ ممکن است میهمان داشته باشیم تمام کرده است. In touch with Iranian diversity
که شوهر مهندس آلمانی ات را نگهداری تا به دنبال دیگران نرود؟ یا شاید
برعکس می گذاری شوهرت هرچه خواست بکند زیرا تو معشوق جوان تری مشروبات :ذخیره را چک کن. چقدر احمق هستم .با این پاهای بلند من هم باید مینی ژوپ بپوشم .یا
داری که برای او سینه بند و شورت توری صورتی رنگ می پوشی؟ کاش آجیل حتی شلوارک .شاید هم دالیا است؟ مگر نه این که دیروز که از خوار و بار
آدرس تو را در ژنو داشتم و می توانستیم با هم به طور خصوصی مکاتبه فروشی مایمان بیرون آمدم ،او را دیدم که جور عجیبی برایم دست تکان
داشته باشیم .یا شاید شوهر تو هم رهایت کرده زیرا سن و سالت بالا رفته بیسکویت می داد؟ بعد هم به سرعت ناپدید شد .چرا؟ از من فرار می کرد؟ شاید هم
است؟ هرچه باشد من و تو هم سن هستیم و تا جایی که به خاطر دارم تو زیتون سیاه نه .شاید همه این ها خیالات من است .ولی من به وسط خیابان دویدم
پنیر و گوجه فرنگی های ریز و بقیه مخلفات و چند بار صدایش کردم« ،دالیا ،دالیا» ،شاید نه چندان بلند؟ یا شاید به
چند ماهی هم از من بزرگتری؟ شاید بستنی؟ دو طعم خاطر غوغای ترافیک و صدای بوق اتومبیل هایی که من را وسط خیابان
تمام راه را تا خانه قدم زدم و به زن ها نگاه کردم .یادم نمی آید مردی و در تمام زمستان ،وقتی باران می بارد و هیچ کس در خیابان ها نیست، می دیدند ،دالیا صدایم را نشنید .وسط خیابان گیر کرده بودم و نه راه پیش
در خیابان دیده باشم ،یا شاید برای من نامرئی شده اند ،مثل شیشه ،البته تو هرشب تنها در خانه می نشینی و به کانال خرید در تلویزیون خیره می داشتم و نه راه پس .ولی بالاخره به پیاده رو برگشتم و برای یک لحظه فکر
به استثنای سربازان قهرمان شهید که آن ها هم سال هاست مرده اند و شوی و به صدای عبور آب باران از ناودان گوش می دهی. کردم شماره اش را بگیرم و بپرسم «دالیا جان ،چی شده؟ از من دلخوری؟»
نیستند .بخصوص به زن هایی خیره شدم که دامن کوتاه یا شلوارک به ولی در عوض روی نیمکتی در پارک یادبود نشستم تا مو هایم را با شانه
تن داشتند .با جوراب شلواری یا بدون آن .هیچ وقت از پای زنان که از میوه کوچکم مرتب کنم .مدت طولانی مویم را در برابر آیینه کوچکی که در کیف
زانو به پایین باریک و بالاتر از آن چاق و بزرگ است خوشم نیامده .چه دستمال کاغذی داشتم شانه زدم .هرچند موی زیادی روی سرم نمانده و همه طره های
چیز سکسی در آن است؟ زانو ها که در اساس زشت هستند .مثل این که زیبایم را لوسین به باد داده و این البته تقصیر خود احمقم است.
یکنفر دو تکه چوب بی قواره را برداشته و با ناشی کاری تمام آن ها را به قهوه خوب خوب می دانم دانستن حقیقت هیچ فایده ای برای من ندارد ولی خیلی
هم جوش داده است .نامیزان و نامرتب .چند نفر از این زن ها عطر خوش آب نبات های مختلف مایلم بدانم آیا موشه عاشق این زن است یا فقط موضوع هم آغوشی است؟
بویی زده بودند و من در پی آن ها راه افتادم تا ببینم آیا پویزن است .دختر همچنین باید به تعمیرکار تلویزیون زنگ بزنم تا ریزش برفک را در وسط آیا هنوز مرا هم دوست دارد؟ آیا هرگز عاشق من بوده؟ آن روزها که مرا
جوانی چنان خشمگین شد که برگشت و با پرخاش به من گفت« ،دقیقا چه فیلم از تلویزیون متوقف کند .و به شرل ِی ایلان و اورل ِی یوا زنگ بزنم .چون شیرینم صدا می زد؟ همان اوایل .آیا به این زن هم اجازه می دهد دانه
مرگته؟» و من بلافاصله جواب دادم« ،هیچ .از دیدنت خوشحالم .اسم من هردوی پسرها برای ماموریت خارج کشور هستند .باید در مورد تصمیم های سرسیاه پشتش را فشار بدهد؟ آیا حوصله اش از کار او سر نمی رود؟
براشا است و دارم طلاق می گیرم ».این اولین بار بود که در باره طلاقم بلند طلاق مان به آن ها خبر بدهم .یوا به زودی برخواهد گشت ولی ایلان یک راستی عشق واقعی چگونه چیزی است؟ خیلی مایلم یکبار هم آن را ببینم
حرف می زدم .وقتی صدای خودم را با این کلمات شنیدم چنان وحشت ماه دیگر در خارج خواهد ماند .یادم نیست کی رفتند .یعنی آلان یادم و تجربه کنم.
کردم که نزدیک بود غش کنم .تنها به خاطر این که جلوی این همه غریبه نیست .همچنین تعویض فتیله آب گرم کن و چراغ نمایشگر روشن بودن
اگر در باره رابطه صحبت کنیم ،باید بگویم در سی سال گذشته رابطه خوبی Vol. 23 / No. 1372 - Friday, Dec. 4, 2015
خجالت زده نشوم خودم را نگاه داشتم و شروع به گریه و زاری نکردم. آن. با موشه داشته ام .توجه ،هدیه های گاه و بی گاه ،و حتی تعریف از قیافه یا
و دست آخر بهیرا جان ،سر وقت به مهد کودک یانیو رسیدم ،او را برداشته خرید اسباب بازی برای یانیو و تعمیر نشتی پارسال بالکن بسته و خرید قفل آشپزی و یا نظم و مدیریت ام« .بهترینی براشا جان .براشا ،امروز همه چیز 24
و برای خرید یک اسباب بازی به فروشگاه بردم .در بین راه به او گفتم پدر برای جعبه مراسلات پستی تا صبح تا شب درش باز نماند و همسایه های عالی است ».هر وقت کار به مجادله می کشید ،خیلی زود آشتی می کردیم.
بزرگ مرا ترک خواهد کرد .یانیو پرسید چرا؟ آیا به خاطر اوست؟ به خاطر کنجکاو را وادارد همه صورت حساب های ما را بررسی کنند .و پرداخت پول از هر سفر کاری کارخانه به خارج کشور ،برای من و بچه ها هدیه خوبی می
این که در روزهای شنبه که خانه ماست پسر بدی بوده؟ من جواب دادم، شارژ ساختمان_ که موشه هی آن را به تعویق می اندازد و خیلی کار زشتی آورد .برای من بیشتر عطر می آورد ،عطر پویزن ،چون نمی دانست چه چیز
«من از کجا بدونم چرا یا به خاطر چی .شاید بد نباشه خودت از پدربزرگ است .سال دارد تمام می شود ،اکتبر و بعد عید فصح و تمام_ باید برای دیگر دوست دارم .زن تازه زندگی او هم همین عطر را استفاده می کند .من
بپرسی یانیو .به کارخانه تلفن کن و به پدربزرگ قول بده از این به بعد تهیه خوراک و نوشیدنی عید فصح مواد لازم را آماده کنم .امسال خودم بوی آن را روی لباس های موشه حس می کنم .بعد از این که به من گفت
پسر خوبی هستی و شلوغ نمی کنی .دست به تلویزیون و ویدیو نمی زنی و همه کارها را درجه یک انجام خواهم داد .لازم نیست از زن پر ادعای یوا زن دیگری در زندگیش هست ،من دیگر عطری به خودم نزدم ،ولی می
سرت به کار خودت گرم می مونه .شاید این باعث بشه از خونه نره ».یانیو کمک بگیرم؛ یا از آن تحفه دیگر ،زن ایلان .این دفتر یادداشت و قلم واقعا توانم بوی عطر پویزن را روی لباس های او تشخیص دهم .یکبار در مجله
گفت« ،باشه .قول می دم ».و یک انگشتش را روی قلبش گذاشت و بعد با سیگالیت خواندم که مردها با استشمام بو بیشتر از هر چیز تحریک جنسی
همان انگشت جلوی بلوز مرا ،آن جا که قلبم هست لمس کرد .دختر جوانی که گویی راست از بهشت افتاده اند. می شوند .این نویسندگان سیگالیت واقعاً که چرند می گویند ،چون اگر
با سگ کوچولویش روی نیمکت جلو اداره پست نشسته بود .یانیو رفت تا و زندگی یک زن مستقل که به تنهایی در آپارتمانش زندگی می کند موضوع این بود ،اگر موشه را بوی پویزن تحریک می کرد ،چرا باید سراغ
سگ را نوازش کند و وقتی به سمت خانه می رفتیم گفت سگ کوچولو چه عیبی دارد؟ بدون داد و هوار شوهر ،بدون پرت و پلا شدن برگ های
می خواسته دست او را گاز بگیرد .من گفتم« ،احمق نشو ،سگ کوچولو که روزنامه روز جمعه ،بدون ترشح ادرار روی سرپوش توالت ،بدون جوراب های زن دیگری می رفت؟
گازت نگرفت ».و یانیو گفت« ،نه ،نگرفت .ولی می خواست بگیره ».وقتی کثیف مچاله زیر تختخواب و مبل راحتی ،بدون انجام دادن کارهای تازه در مدت طولانی روی نیمکت پارک نشستم و به سربازان قهرمانی که این
پرسیدم از کجا این را فهمیده ،یانی با من قهر کرد و در سکوت تا خانه آمد. پارک به یادبود آن ها نام گذاری شده ،فکر کردم و سوالات بی شماری را از
رختخواب و بدون تظاهر به لذت فراوان از این کارها؟ زوایای مختلف بر رسیدم .شاید موشه همان عطر من را برای او هم خریده
• پس از مدتی از روی نیمکت برخاستم و مقابل تخته سنگی که اسامی که نتوانم به رابطه او با زن دیگری پی ببرم؟ شاید هم به طور اتفاقی این
سربازان شهید رویش نوشته بود ،ایستادم .اسامی را یکایک خواندم .چقدر
جوان ،در حقیقت بچه ،و مادران آن ها _ واقعا رنج من در مقابل مصیبتی
که این مادران تحمل کرده اند چیست؟ و با خودم فکر کردم بی تردید
بسیاری از این جوانان بدون این که عاشق شوند و رابطه ای با زنی داشته
باشند نابود شده اند .چه حیف .چون حالا با موقعیت تازه و مستقل من،
می توانستم پویزن بزنم وخوب .چه عیبی دارد؟ هرچند وقت یکی از این
قهرمانان شهید را به بسترم دعوت کنم و تا وقتی امراض و بلایا مرا از پا
نیانداخته اند ،هم آن ها لذت ببرند و هم من.
بالاخره پارک یادبود را ترک کردم و در طول خیابان به راه افتادم .جلو
ویترین چند مغازه به تماشا ایستادم .باید اعتراف کنم که خودم را نگاه می