Page 23 - merged
P. 23
تا هرعکس مسافری سه شعر از ب یتا ملکوتی برای فرزندش ادبیات
شود سندی
بر دیواری ب یتا ملکوتی فار غالتحصیلشعر
بی وطنی 23 رشت هی تئاتر (نمایشنام هنویسی)
دانشکد هی هنر و معماری دانشگاه
سال / 22شماره - 1357جمعه 30دادرم 1394 برای پسرکم آراد ...جزایر قناری ،اکتبر ۲۰۱۴ آزاد تهران است .فعالیت در
مطبوعات ایران را به عنوان منتقد
۳ تئاتر از سال ۱۳۷۶تا ۱۳۸۴در کارنامه دارد .از سال ۱۳۷۲نوشتن شعر
و داستان کوتاه را به صورت جدی آغاز کرد و در این سا لها ،داستا نها و
کدام رودخانه بود؟ شع رهایش در مطبوعات و رسان ههای ایران و خارج از ایران به چاپ رسیده
کدام تصویر ماه در آب می رفت است .همچنین برخی از اشعار و داستا نهای او به زبا نهای انگلیسی،
که کودکی ات را با خود می برد چکی ،ترکی استانبولی ،سوئدی ،فرانسوی و اسپانیایی ترجمه شده است .او
سال ۱۳۸۴به آمریکا مهاجرت کرد و در حال حاضر مقیم شهر پراگ است.
کدام جاده ،کدام راه
قطارهای کوکی را از دست هایش کتاب شناسی:
-۱مجموعه شعر «مسیح و زمزم ههای دختر شاهنامه» نشر خورشید
به کابوس سال هول می سپرد؟
سواران ۱۳۷۸
دست های خامه ای -۲مجموعه داستان کوتاه «تابوت خالی» نشر کتاب آوند ۱۳۸۲
دست ها « -۳اسطور هی مهر» زندگی و فیل مهای «سوسن تسلیمی» نشر ثالث
دست هایی که به دنبال پستان ام، ۱۳۸۴
شیشه ی پلاستیکی شیر را می نوشید. -۴مجموعه داستان «فرشتگان ،پشت صحنه» نشر افکار ۱۳۸۹
پدرت زوربا -۵رمان «مای نیم ایز لیلا» نشر ناکجا ،پاریس ۲۰۱۳
پدرت بالالایکا می نواخت
آن وقت به نامت می کند هر چه باغ آلبالوست 1
من اما ایرنه بودم یک روز می شوم یلنایت مرز
در شب های آتن و فردایش نینا من و تو از مرز گذشتیم
روی بند ناف سیرکی محقر شهر من از محدوده دست های تو آغاز می شود
اصلا می شوم همان دختر گرجی شهر تو از انحنای کتف من
می رقصیدم. که برایت من و تو وطن نداریم
من دو اسب چوبى داریم و از روی کابوس ها می پریم
راه می رود بی گذرنامه
در ویرانه های آ کروپلیس روی رود ارس... گذرنامه ات
در میان بوی تهوع آور شب پره ها برای آرادکو (کو یعنی کوچولو به زبان چکی) و برای اولین عیدش ... همان کشتزارهای آفتابگردان است
بیستم مارچ ۲۰۱۴ که از پشت پنجره قطار به سویت می چرخیدند
غبار پنجره های قطار شب را گذرنامه ات دو ورق آزادی است
می گریستم. ۲ و برگی از بهار پراگ
خورشید خونی شناسنامه ات
In touch with Iranian diversity هوهو چی چی گل های نسرین
هوهو چی چی بیدار شو! آوازهای خانگی کوچه اختر
برایت و یک پای روی مین مانده پسر همسایه
کودک ام! شناسنامه ات
این قطار بوی اشک می دهد. یک آغوش ،دریا آورده ام ابرهای منتظر است
و یک فنجان ،کوه های دور و بوی شیرین لیموهای شیمیایی شده
اسب ات را زین کن و هفت شاخه نخل ایستاده ی باردار برگه ی عبور نداری
من تمام اسباب بازی های تاریخ و نانی از کاکتوس های بنفش اما هر شب
و پتویی از خورشید خونی لالایی می خواند برایت ماه
را برایت بازی می کنم از گلوی كولى هاى دوره گرد
در تئاتر قدیمی شهر نگاهم کن! و هر صبح
مشت ام پر از ابرهای آشناست می کشد پدر یک درخت
می خواهی آنتیگونه شوم؟ روی پیشانی ات
جنین ها را خاک کنم و سینه ام ،روز هر بار گریه کنی
آسیه شوم برادرانت همه شن برگ ها می ریزند زمین
بگیرمت از وولتاوا خواهرانت همه بالدار و می پوشانند گلوله ها را
پسرم شهر تو ابتدای باد است
دوست داری مده آ شوم؟ بشنو تهران
بشنوی کلمات را تنها طرح پارچه ى پيراهنى است
نام ات را این ،زبان لورکاست عیدها بر تنم
ساعت ها همه پنج است در عوض کنار ماست
از میان بازی خون و چاقو اما نمی بینند گور کافکا
هوهو چی چی جهانگردان سال که تحویل شود
... آن گلوله را حسن یوسف ها را می بریم
گلوله ی به جا مانده خویشاندوی نیست
Vol. 22 / No. 1357 - Friday, Aug 21, 2015 خواب ام می آید چخوف اما می آید
لالای ام ترسناک ،ترک دارد در بدن
شاعر
اما را
برای تو ریلی از ابر خواهد ساخت. نترس!
از مه گم نشده ایم
از تکه های آسمان آن سوی جهان
و پایان نمایش می سوزانند
رستگاری توست خانه ی ما را
تا افق ،قرمز شود
و سقوط من
23 کودک ام
بازنویسی تابستان ۲۰۱۵ هلکوپتر نه،
چرخ بال