Page 32 - Shahrvand BC No. 1271
P. 32
جمعه 6ید / 1392شماره - 1271سال 21 32
Friday Dec. 27, 2013 / No. 1271 - Vol. 21 32
یعنی که سمت نداری ادبیات /نقد
برو به سم ِت برو که رفتم نرو که م یمانی
که از هرکجا نرفتم آ نجا ماندم
به هرجایی رسیدم آ نجا بودم
قد مهای در قدیم رفت هی بسیار زدهام
شدهام از حال رفته و فردا دارم»
دفتر دوم اینکتاب «عشق تبلیغاتی» نام
دارد.
«فقط نم یبینی
وگرنه میبینی
پش ِت اینهمه کاغذ
چگونه تبلیغ میشود یک دیوار
جز در این صفحات
که نشان میدهند هنوز زند هام
سا لهاست مردهام»
رفت هاند .اینكتاب قانون بقای درد است. رفتهست؟ نمیتوانست گریه نکند» دفتر دوم پیرامون محیطی است كه شاعر در آن گرفتار
یا زود زود است کمک بخواهم از این رود؟! شده است .غم غربت نیست كه كه اندوه انبوهی است
«در گلوی اتاقم هیچ چیز ب یمعنی نیست انسا نهایی ب یپناه و ب یپشتیبان كه آمادهی فروش از گو لزنكهای هرروزهای كه انسانها را فرا گرفته
جز من که بیهوده من من میکنم» دریا کجا میریزد ه مدیگرند. است .واژههای خشنتری پایشان به شعر باز میشود.
در ...یا ! ...؟
كتاب سرگذشت آد مهایی است كه گرفتار چیزی «نباید به دوستی این دس تهای آب َکی اعتماد کرد «آد مها دو دست دارند
هستند كه نه با آن و نه بی آن نم یتوانند آرام بگیرند. تو عاشقی که نارو به این قایق پارو شکسته هیچ خوبی به اندازهی کافی خوب نیست» دو دسته نیستند
م یزنی
«خر که نیستم در اینمیانه داروی همیشه روای عشق شاید بتواند برخی که مرد هاند بین ما هستند
میفهمم یا من موجیام که هرچه م یگردد برنمیگردد؟» مرهمی باشد یا آرامشی ببخشد بر گروه غمزدگان. آنها که زند هاند مردهاند
تو حق داری آد مهایی كه به دامان تنهایی گریخت هاند. «من یک نفرم بر سن ِگ گر ِد چشمها گوری نشسته تاریک
!Ok و حاضرم جای آن سه نفر را به دختری بدهم دیگر کسی برای کسی گور نم یکند
«باید بروم فرانکفورت بیل دس ِت خودمان است»
اما اگر همهی ای نها خودم را پیدا کنم در دختری که خودم پیدا که حاضر است
و اینها مرا به خوابی که او را م یخوابد ببرد» آدمهایی را م یبینیم كه عقدههای خود را مهربانانه
کردم؟ بر سر هم آوار میكنند .توان برخورد با محیط را
زیر آسما ِن سیاه تهران بود یا مثل هندوانهای که انداخته باشندش لای یخ اما انتظار نشستن عشق هم ب یهوده می نماید.
چقدر میچسبید» ندارند و به جای آن از ه مدیگر انتقام میگیرند.
وس ِط تابستان «رود میرود رودخانه در خانهام که در
و این یعنی درد .یعنی م ندرد ،تودرد ،مادرد. فریاد بزنم سردم شده بغلم کن؟!» «غربت به او پنجهای داده بود ز ُمخت
دیماه ۱۳۹۲ که میتوانست سیب را له کند
اینكتاب سراسر درد است .چه درد میهن ،چه درد و همسری
غربت .چه درد آ نها كه ماندهاند ،چه درد آ نها كه که وقتی کتک میخورد
Friday Dec. 27, 2013 / No. 1271 - Vol. 21 32
یعنی که سمت نداری ادبیات /نقد
برو به سم ِت برو که رفتم نرو که م یمانی
که از هرکجا نرفتم آ نجا ماندم
به هرجایی رسیدم آ نجا بودم
قد مهای در قدیم رفت هی بسیار زدهام
شدهام از حال رفته و فردا دارم»
دفتر دوم اینکتاب «عشق تبلیغاتی» نام
دارد.
«فقط نم یبینی
وگرنه میبینی
پش ِت اینهمه کاغذ
چگونه تبلیغ میشود یک دیوار
جز در این صفحات
که نشان میدهند هنوز زند هام
سا لهاست مردهام»
رفت هاند .اینكتاب قانون بقای درد است. رفتهست؟ نمیتوانست گریه نکند» دفتر دوم پیرامون محیطی است كه شاعر در آن گرفتار
یا زود زود است کمک بخواهم از این رود؟! شده است .غم غربت نیست كه كه اندوه انبوهی است
«در گلوی اتاقم هیچ چیز ب یمعنی نیست انسا نهایی ب یپناه و ب یپشتیبان كه آمادهی فروش از گو لزنكهای هرروزهای كه انسانها را فرا گرفته
جز من که بیهوده من من میکنم» دریا کجا میریزد ه مدیگرند. است .واژههای خشنتری پایشان به شعر باز میشود.
در ...یا ! ...؟
كتاب سرگذشت آد مهایی است كه گرفتار چیزی «نباید به دوستی این دس تهای آب َکی اعتماد کرد «آد مها دو دست دارند
هستند كه نه با آن و نه بی آن نم یتوانند آرام بگیرند. تو عاشقی که نارو به این قایق پارو شکسته هیچ خوبی به اندازهی کافی خوب نیست» دو دسته نیستند
م یزنی
«خر که نیستم در اینمیانه داروی همیشه روای عشق شاید بتواند برخی که مرد هاند بین ما هستند
میفهمم یا من موجیام که هرچه م یگردد برنمیگردد؟» مرهمی باشد یا آرامشی ببخشد بر گروه غمزدگان. آنها که زند هاند مردهاند
تو حق داری آد مهایی كه به دامان تنهایی گریخت هاند. «من یک نفرم بر سن ِگ گر ِد چشمها گوری نشسته تاریک
!Ok و حاضرم جای آن سه نفر را به دختری بدهم دیگر کسی برای کسی گور نم یکند
«باید بروم فرانکفورت بیل دس ِت خودمان است»
اما اگر همهی ای نها خودم را پیدا کنم در دختری که خودم پیدا که حاضر است
و اینها مرا به خوابی که او را م یخوابد ببرد» آدمهایی را م یبینیم كه عقدههای خود را مهربانانه
کردم؟ بر سر هم آوار میكنند .توان برخورد با محیط را
زیر آسما ِن سیاه تهران بود یا مثل هندوانهای که انداخته باشندش لای یخ اما انتظار نشستن عشق هم ب یهوده می نماید.
چقدر میچسبید» ندارند و به جای آن از ه مدیگر انتقام میگیرند.
وس ِط تابستان «رود میرود رودخانه در خانهام که در
و این یعنی درد .یعنی م ندرد ،تودرد ،مادرد. فریاد بزنم سردم شده بغلم کن؟!» «غربت به او پنجهای داده بود ز ُمخت
دیماه ۱۳۹۲ که میتوانست سیب را له کند
اینكتاب سراسر درد است .چه درد میهن ،چه درد و همسری
غربت .چه درد آ نها كه ماندهاند ،چه درد آ نها كه که وقتی کتک میخورد