Page 30 - Shahrvand BC No. 1267
P. 30
ادبیات/گفتوگو
30چش ماندازهایی پراکنده از «زرتشت برای چه م یخندید؟» سروده علی عبدالرضایی
ناتمامی مورد نظر اوست: شده؛ اما این زبان قصوی منجر به حضور چندصدایی در اشعارش نوشته غلامرضا صراف سال مکیوست یب /شماره - 1267جمعه 8رذآ 1392
نشده و شعرش به نسبت دفترهای پیشین ت کصدای یتر شده و صدای
تو را کم دارم طنز همیشگی راوی-شاعر خفی فتر شده .یکی از معدود اشعار طولانی دفترهای قبلی علی In touch with Iranian diversity
که هرچه م یخوانم از یاد نم یبرم کتاب با سبک و بیان داستانی ،شعر «کلاف» (ص )۸۱است .اما باز تک عبدالرضایی را مرور میکنم
با لباس تاز های که برایت خریدم صدایی راوی-شاعر در آن بسیار محسوس است .عبدالرضایی در شعر و به این نتیجه میرسم که Vol. 21 / No. 1267 - Friday, Nov. 29, 2013
چون کتابی دوس تداشتنی جلدت کردم خویش به صدای شخصی تهای دیگر اجازهی حضور نم یدهد ،حتی شاعر در «زرتشت برای چه
میخندید؟» رویکرد زبانی
تا لب پست هات را باز و بسترت در شعری به این بلندی. سراسر متفاوتی اتخاذ کرده
آن کتاب وامانده را طوری ول کند در شعر «چراغ جادو» (ص )۹۴این اشتیاق به نوشتن داستان به عینه است .عبدالرضایی از سبک و
که در کتابخانه خاطراتم بایگانی شوی بیان همیشگی خود در چهار
در پایان شعر مطرح م یشود: دفتر «تنها آدمهای آهنی
(دفتر سوم/ص )۱۲۸ در باران زنگ میزنند»،
تو دیگر غر نزنی «پاریس در رنو»« ،این
اروتیسم عبدالرضایی در این کتاب بسیار یادآور اروتیسم آغازین تندر مرا برای پولی که ندارم گربهی عزیز»« ،فیالبداهه»
کیا در شاهی نهایش است: با هزار و سگ فحش ب یسبب بُر نزنی و «جامعه» دور شده ،از
تٔاثیرپذیریهای اولیهاش از
پیشی خوب و ملوسم من به گم تو چی داری و بگذاری رویایی ،براهنی و باباچاهی رها شده و یکسره به زبانی جدا از
تو دو تا پستون داری من هم داستان خودم را بنویسم. آن زبان پیشین رسیده است .عبدالرضایی در «زرتشت برای چه
میخندید؟» به دنبال برهم زدن نحو و زبان نیست ،آن گونه که
بازی با کلمات یکی از مؤلف ههایی است که عبدالرضایی آن را کم و بیش اگر این قولتی.اس.الیوت را در مقاله «کارکرد اجتماعی شعر» بپذیریم در اشعار پیشیناش بود ،هرچند باز تلاش دارد نوعی تشخص
در «زرتشت »...حفظ کرده .برای نمونه در شعر «بروکسل» (ص :)۸۶ که زبان از طریق شعر بارور م یشود ،م یبینیم عبدالرضایی در اشعارش زبانی تازه را در این رویکرد جدید ایجاد و حفظ کند ،حتی اگر
زبان روزمره را عین به عین و بی هیچ جرح و تعدیلی «م یگذارد»، با گوشه چشمی به سابقه کلاسیکسراییهایش باشد( .دفتر
بروکسل یعنی آن را «به کار نم یگیرد» و آیا ای نگونه زبانِشعر به بارورتر شدن «دویدن در وزن» ،دفتر آخر «زرتشت)»...
سل مزمن دارد. از این روست که در «زرتشت »...از سطوری اینچنینی دیگر
حتی نال هی بم همین ویولو ن ِسل زبان به طور کلی کمک م یکند؟
تنها موارد معدود طنز شاعر در «زرتشت »...در رویکرد اروتی کاش خبری نیست:
یا در شعر بلند «سکسکه در تاریکی» چنین جلوهای م ییابد: است .عبدالرضایی در اروتیسم همیشه طنز خاص خویش را حفظ
زنبور نبودم «در بیست سالگی من آدم بودم در سی سالگی نیستم از دست
که بداند م یکند: دادن دست کشید هام از به دست آوردن دست!»(جامعه ،ص )۵۰
وقتی که دانستن هم هی شاعران قبلی را خورد خیام در گلویم
کدام زن واقعًا بور است (ص )۱۵۹ به من چه که پستا نهاش گیر کرد و رسیدم به این «هین که بهار م یرسد» (جامعه ،ص)۵۸
باری شده بر گرد هی ناف
که به یک جور بیان کاریکلماتوروار م یرسد. اما عبدالرضایی در «زرتشت »...بینامتنی تهای جدیدی با اشعار و
(طراحی/ص )۱۰۱ نا مهای پیش از خود برقرار م یکند .برای نمونه شعر «پیاز» (ص )۲۰
بالای سر توام گویی پاسخ دیر و دوری است به شعر «تشریح پیاز» از آخرین اشعار
چون لامپ کوچکی من که فرقی نکرد هام بیژن الهی که در بررسی کتاب سال ۵۰چاپ شد .شعر هم تقریباً با
که آویخت های بر سقف بر دارم فقط چش مهام پستاندار شد هاند
دارم برای تو م یسوزم پرسشی شبیه پرسش آغازین شعر الهی شروع م یشود:
وقت است خاموشم کنی (داراآب/ص )۱۰۳
بلکه فراموشم کنی (/۱۵ص )۱۶۶ جز هیچ در پیاز چیست؟
سازوکار داستانی شعر «فریز» (ص )۱۰۴یادآور داستا نهای
به هر که زنگ م یزنم مین یمالیستی است. زبان ،بیان ،تصاویر و تعابیر عبدالرضایی رو به سادگی گذارده ،گاهی
بیلاخ م یدهد سادگی کاریکلماتوروار:
زبان و فضای برخی اشعار یادآور برخی داستا نهای ب یپروا ،چرک و
تنها کسی که با من حرف م یزند باخ است اروتیسم خاص بوکفسکی و برخی داستا ننویسان دهه ۷۰میلادی پیازِفجیعی است زندگی
(/۱۸ص )۱۶۹ آمریکا هم هست .شعر «کرست» (ص )۱۰۹فضای داستان «شیطان هرچه تندتر برگ برگش کنی
یک مگس انگلیسی داغ بود» بوکفسکی را تداعی م یکند: بیشتر اشکت درم یآورد.
برای اینکه ایز گم بکند (همان ،ص)۲۱
وقتی که آمدم
دور سرم پیراهنت بر مبل بود اما فراموش نکنیم که از همان دورههای نخست هم اشعاری از او
هنوز ویزویز م یکند. دامن سرمگ یات کفِپذیرایی نظر منتقدان را گرفته بود که رو به سادگی زبانی داشتند یا به تعبیر
در آشپزخانه هم جز گیلاسِنیم هکار های در کار نبود. ابوالفضل پاشا ،دیگر شاعر ه منسل عبدالرضایی« ،شعر حرکت» بودند.
(/۲۳ص )۱۷۴
زبان عبدالرضایی در «زرتشت »...خیلی متأثر از ترجمه شده و شاید برای نمونه شعر «قاب عکس» که شروعی ای نچنین دارد:
همین ترجمه پذیری شعرش را هم بیشتر کند .زبانی متاثر از اشعار
از قاب عکس قدیمی
شاعران بیت و ب هویژه آلن گینزبرگ. بیرون م یآیم و
در اشعار این دفتر از ایجاد زاوی های بینامتنی با کلمات قصار،
ضر بالمث لها و جملات آشنایی که یکی از ویژگ یهای سابق اشعارش بر سن گفرش خیابان قدم م ینهم.
(حرکت و شعر ،ابوالفضل پاشا ،چاپ اول ،۱۳۷۹ ،نشر
بود به اندازه قبل خبری نیست.
عبدالرضایی در اشعار اروتی کاش به دنبال نوعی تشخص بخشی به روزگار ،ص)۱۱۹
معشوق است ،اما این کار را تمام و کمال انجام نم یدهد و به کار یا شعر «کاغذ دیواری»:
ساخت کامل معشوق شعر یاش نم یپردازد ،گویی همیشه یک جور
عبدالرضایی از نگاه نیمه شهو د یاش در دفاتر پیشین دیواری کاغذ پوش 30
فاصله قابل توجهی گرفته .همان نگاهی که شعر را بیان تفنگی سر به هوا
کشف م یسازد ب یآنکه لزوما شعر را برای مخاطب به در گوش های تنها
چیستان یا معما تبدیل کند .از زبان توام با چندصدایی سر به دیوار نهاده است
که حاصل همنشینی واژگان شعرش با بیان گفتاری (همان ،ص )۱۶۴
بود نیز فاصله گرفته ،در نتیجه در «زرتشت برای چه
م یخندید؟» شعرش را بر سر دوراهی خطرناکی قرار زبان عبدالرضایی در «زرتشت »...روای یتر و قصو یتر
شده ،ب یآنکه لزوماً در همه جا به اشعاری طولان یتر
داده است. که ویژگی شعرهای روایی است برسد و به همین
نسبت نقش استعاره در شعرش به سود مجاز کمتر
30چش ماندازهایی پراکنده از «زرتشت برای چه م یخندید؟» سروده علی عبدالرضایی
ناتمامی مورد نظر اوست: شده؛ اما این زبان قصوی منجر به حضور چندصدایی در اشعارش نوشته غلامرضا صراف سال مکیوست یب /شماره - 1267جمعه 8رذآ 1392
نشده و شعرش به نسبت دفترهای پیشین ت کصدای یتر شده و صدای
تو را کم دارم طنز همیشگی راوی-شاعر خفی فتر شده .یکی از معدود اشعار طولانی دفترهای قبلی علی In touch with Iranian diversity
که هرچه م یخوانم از یاد نم یبرم کتاب با سبک و بیان داستانی ،شعر «کلاف» (ص )۸۱است .اما باز تک عبدالرضایی را مرور میکنم
با لباس تاز های که برایت خریدم صدایی راوی-شاعر در آن بسیار محسوس است .عبدالرضایی در شعر و به این نتیجه میرسم که Vol. 21 / No. 1267 - Friday, Nov. 29, 2013
چون کتابی دوس تداشتنی جلدت کردم خویش به صدای شخصی تهای دیگر اجازهی حضور نم یدهد ،حتی شاعر در «زرتشت برای چه
میخندید؟» رویکرد زبانی
تا لب پست هات را باز و بسترت در شعری به این بلندی. سراسر متفاوتی اتخاذ کرده
آن کتاب وامانده را طوری ول کند در شعر «چراغ جادو» (ص )۹۴این اشتیاق به نوشتن داستان به عینه است .عبدالرضایی از سبک و
که در کتابخانه خاطراتم بایگانی شوی بیان همیشگی خود در چهار
در پایان شعر مطرح م یشود: دفتر «تنها آدمهای آهنی
(دفتر سوم/ص )۱۲۸ در باران زنگ میزنند»،
تو دیگر غر نزنی «پاریس در رنو»« ،این
اروتیسم عبدالرضایی در این کتاب بسیار یادآور اروتیسم آغازین تندر مرا برای پولی که ندارم گربهی عزیز»« ،فیالبداهه»
کیا در شاهی نهایش است: با هزار و سگ فحش ب یسبب بُر نزنی و «جامعه» دور شده ،از
تٔاثیرپذیریهای اولیهاش از
پیشی خوب و ملوسم من به گم تو چی داری و بگذاری رویایی ،براهنی و باباچاهی رها شده و یکسره به زبانی جدا از
تو دو تا پستون داری من هم داستان خودم را بنویسم. آن زبان پیشین رسیده است .عبدالرضایی در «زرتشت برای چه
میخندید؟» به دنبال برهم زدن نحو و زبان نیست ،آن گونه که
بازی با کلمات یکی از مؤلف ههایی است که عبدالرضایی آن را کم و بیش اگر این قولتی.اس.الیوت را در مقاله «کارکرد اجتماعی شعر» بپذیریم در اشعار پیشیناش بود ،هرچند باز تلاش دارد نوعی تشخص
در «زرتشت »...حفظ کرده .برای نمونه در شعر «بروکسل» (ص :)۸۶ که زبان از طریق شعر بارور م یشود ،م یبینیم عبدالرضایی در اشعارش زبانی تازه را در این رویکرد جدید ایجاد و حفظ کند ،حتی اگر
زبان روزمره را عین به عین و بی هیچ جرح و تعدیلی «م یگذارد»، با گوشه چشمی به سابقه کلاسیکسراییهایش باشد( .دفتر
بروکسل یعنی آن را «به کار نم یگیرد» و آیا ای نگونه زبانِشعر به بارورتر شدن «دویدن در وزن» ،دفتر آخر «زرتشت)»...
سل مزمن دارد. از این روست که در «زرتشت »...از سطوری اینچنینی دیگر
حتی نال هی بم همین ویولو ن ِسل زبان به طور کلی کمک م یکند؟
تنها موارد معدود طنز شاعر در «زرتشت »...در رویکرد اروتی کاش خبری نیست:
یا در شعر بلند «سکسکه در تاریکی» چنین جلوهای م ییابد: است .عبدالرضایی در اروتیسم همیشه طنز خاص خویش را حفظ
زنبور نبودم «در بیست سالگی من آدم بودم در سی سالگی نیستم از دست
که بداند م یکند: دادن دست کشید هام از به دست آوردن دست!»(جامعه ،ص )۵۰
وقتی که دانستن هم هی شاعران قبلی را خورد خیام در گلویم
کدام زن واقعًا بور است (ص )۱۵۹ به من چه که پستا نهاش گیر کرد و رسیدم به این «هین که بهار م یرسد» (جامعه ،ص)۵۸
باری شده بر گرد هی ناف
که به یک جور بیان کاریکلماتوروار م یرسد. اما عبدالرضایی در «زرتشت »...بینامتنی تهای جدیدی با اشعار و
(طراحی/ص )۱۰۱ نا مهای پیش از خود برقرار م یکند .برای نمونه شعر «پیاز» (ص )۲۰
بالای سر توام گویی پاسخ دیر و دوری است به شعر «تشریح پیاز» از آخرین اشعار
چون لامپ کوچکی من که فرقی نکرد هام بیژن الهی که در بررسی کتاب سال ۵۰چاپ شد .شعر هم تقریباً با
که آویخت های بر سقف بر دارم فقط چش مهام پستاندار شد هاند
دارم برای تو م یسوزم پرسشی شبیه پرسش آغازین شعر الهی شروع م یشود:
وقت است خاموشم کنی (داراآب/ص )۱۰۳
بلکه فراموشم کنی (/۱۵ص )۱۶۶ جز هیچ در پیاز چیست؟
سازوکار داستانی شعر «فریز» (ص )۱۰۴یادآور داستا نهای
به هر که زنگ م یزنم مین یمالیستی است. زبان ،بیان ،تصاویر و تعابیر عبدالرضایی رو به سادگی گذارده ،گاهی
بیلاخ م یدهد سادگی کاریکلماتوروار:
زبان و فضای برخی اشعار یادآور برخی داستا نهای ب یپروا ،چرک و
تنها کسی که با من حرف م یزند باخ است اروتیسم خاص بوکفسکی و برخی داستا ننویسان دهه ۷۰میلادی پیازِفجیعی است زندگی
(/۱۸ص )۱۶۹ آمریکا هم هست .شعر «کرست» (ص )۱۰۹فضای داستان «شیطان هرچه تندتر برگ برگش کنی
یک مگس انگلیسی داغ بود» بوکفسکی را تداعی م یکند: بیشتر اشکت درم یآورد.
برای اینکه ایز گم بکند (همان ،ص)۲۱
وقتی که آمدم
دور سرم پیراهنت بر مبل بود اما فراموش نکنیم که از همان دورههای نخست هم اشعاری از او
هنوز ویزویز م یکند. دامن سرمگ یات کفِپذیرایی نظر منتقدان را گرفته بود که رو به سادگی زبانی داشتند یا به تعبیر
در آشپزخانه هم جز گیلاسِنیم هکار های در کار نبود. ابوالفضل پاشا ،دیگر شاعر ه منسل عبدالرضایی« ،شعر حرکت» بودند.
(/۲۳ص )۱۷۴
زبان عبدالرضایی در «زرتشت »...خیلی متأثر از ترجمه شده و شاید برای نمونه شعر «قاب عکس» که شروعی ای نچنین دارد:
همین ترجمه پذیری شعرش را هم بیشتر کند .زبانی متاثر از اشعار
از قاب عکس قدیمی
شاعران بیت و ب هویژه آلن گینزبرگ. بیرون م یآیم و
در اشعار این دفتر از ایجاد زاوی های بینامتنی با کلمات قصار،
ضر بالمث لها و جملات آشنایی که یکی از ویژگ یهای سابق اشعارش بر سن گفرش خیابان قدم م ینهم.
(حرکت و شعر ،ابوالفضل پاشا ،چاپ اول ،۱۳۷۹ ،نشر
بود به اندازه قبل خبری نیست.
عبدالرضایی در اشعار اروتی کاش به دنبال نوعی تشخص بخشی به روزگار ،ص)۱۱۹
معشوق است ،اما این کار را تمام و کمال انجام نم یدهد و به کار یا شعر «کاغذ دیواری»:
ساخت کامل معشوق شعر یاش نم یپردازد ،گویی همیشه یک جور
عبدالرضایی از نگاه نیمه شهو د یاش در دفاتر پیشین دیواری کاغذ پوش 30
فاصله قابل توجهی گرفته .همان نگاهی که شعر را بیان تفنگی سر به هوا
کشف م یسازد ب یآنکه لزوما شعر را برای مخاطب به در گوش های تنها
چیستان یا معما تبدیل کند .از زبان توام با چندصدایی سر به دیوار نهاده است
که حاصل همنشینی واژگان شعرش با بیان گفتاری (همان ،ص )۱۶۴
بود نیز فاصله گرفته ،در نتیجه در «زرتشت برای چه
م یخندید؟» شعرش را بر سر دوراهی خطرناکی قرار زبان عبدالرضایی در «زرتشت »...روای یتر و قصو یتر
شده ،ب یآنکه لزوماً در همه جا به اشعاری طولان یتر
داده است. که ویژگی شعرهای روایی است برسد و به همین
نسبت نقش استعاره در شعرش به سود مجاز کمتر