Page 19 - Shahrvand BC No.1241
P. 19
نگاه
که موجب اعتمادبه نفس و افزایش قدرت و میل به زندگی می گردد .کردنش را نداشــتم ،جاری است .قلبمن پر از داستا نهای صد ساله قله ســپی دپوش توچال را در دوردســ تها ،آنجای یکه خود را با آب یها
آرام آرام نفوذ ســرما را در پاها وپنج ههای دســت احساس می کردم .زندگی اســت .قلب من با من حرف می زند و پر از خاطرات و رازهای رسانیدهم یبینم .تمام یال وچین وچرو کهایش برایم آشناست .تمامی 19
آری طبیعت عامل دیگــریرا در جهت مغلوب نمودن یک کوهنورد نهفته اســت .آن زمان که قوای جسمی روبه خاموشی می رود ،قوهی وجودم با حسرت به ســمت قله پرواز می کند .شیب نف سگیر سنگ
امید به زندگی با تمســخر به تمام خســتگ یها مــی نگرد و ان رژى نو ســیاه نفسم را بازم یکند وه که چه چشــم انداز زیبایی! در نوک قله تنها ،بکار بست.
وغيرقابل وصفي را در اعماق تن خسته جاریم یسازد .شبنم هميشه هم هجا زیر پای من اســت .از هر طرف بروی به جایی م یرسی وهمه
در زیر آســمان آبی کوهستان سوز سردی وزیدن گرفت که در تمامی برای من تجســمی از زندگی بودهاست .م یخواستم صدايش را بشنوم .سرازیری و باریکراههایی که تو را به مقصدی می رسانند ،شهرستانک
ســلو لهای بدن نفوذ می کرد ،روی سنگ ســیاه بزرگ دراز کشیدم چشــ مهايم را اشك آلود يافتم ،نخواستم با يك تماس نابجاآرامش او را زیبا با آن جویبارها و مرغزارهای رویایی ،آهار که در پاییز گذشــته با
و بهخورشــید تابان می نگریستم .خورشــیدی که این بار با تمسخر بهم بريزم .از دل كوهستان خندهای نثارش كردم .مطمئنم كه صدای آ نهمه با غهاید لانگیز در نوردیدم ،پیازچال که زمزمه چشم ههایش
را م یشــنوم .قهوهخان ههای دنج درکه ،که همیشه در آن دیداری آشنا به من م ینگریســت و م یگفت به زودی بــاد تو را با خود خواهد برد .مرا شنيد.
می شود .پناهگاهشیرپلا که هوس صرف صبحانه در آن سختی صعود یارای ایســتادننداشتم و در عین حال عدم تحرک موجب تمام شدن
همه چیز م یشد .خواستم با موبایل با رضا تماس بگیرم بخاطر آوردم با هر مشــقتی که بود به همراه ســایر کوهنوردان خــود را به پایین دربند را از یاد می برم .قلعه زیبای کل کچال که ســن گهایش صدها
کــه موبايل رضا باطریتمام کرده و جمله معروفش را به خاطر آوردم رسانیدم و فرشاد که با تلفن خبردار شده بود در پایین کوه منتظر بود .خاطره در سینه دارد.قل هی بی نظیر پلن گچال که گوئی آنجا آشیان هی
سال متسیب /شماره - 1241جمعه 10دادرخ 1392 که می گفت؛ «اینکه تلفن من کار نمی کند مشــکل من نیست واین مرا بهبیمارســتان بردند و پس از گرفتــن نوار قلب مرا به بخشccu واقعی من اســت .نگاهم به همه جا پرواز م یکنــد و انگار در هم هجا
مشکل افرادی است که میخواهند با من تماس بگیرند» و خشمگین تحت مراقب تهای ویژه انتقــال دادند .دکتر گفت اگر ده دقیقه دیرتر تک ههایــی از زندگی به جاماندهرا باز می یابم ...ناگهان پرســتار ســر
شدم! از فاصله دور هم هی کوهنوردان را م یدیدم که در حال صعود از آمده بودید همهچیز تمام بود و تو عمر دوبارهای داری .در دل خندیدم م یرسد و م یگوید چه اتفاقی افتاده! ضربان قل بتان بالاست .م یگویم
قله هســتند ولی چه چاره که تنهانظارهگر بودم!! صدایم مانند نفسم و بــا خود گفتم ما هر لحظه عمر دوبارهای داریم .زندگی در دنیایی از بــرای چند لحظ های ذهنم به بیرون پرکشــید .دلم م یخواســت تا
در سینه حبس شــدهبود و تقدیر این بود که دو ساعت با طبیعت در وجود و عدم ،غوطهور است .همیشه نیستی و مرگ ،زیبایی و طراوت ،دوردس تها بروم که شما مرا فراخواندید! ولی از گلستانی که در مسیرم
جدال باشم ،در روی برفها خزیدم تا خود رادر پناه تخت هسنگی بزرگ زندگی را دو چندان می کنند و وقتی سراغ تو آمد آن را به مانند نوعی بود ،گلی چیدم که به شما م یدهم و روی آننوشت ه :
رســاندم که نســبتا از باد محفوظ بود و اين باعث شد كه اندكي گرم پیوســتن به آرزوها ونوعی پرواز به طبیعت می پذیری .امروز سومین حجاب چهره جان می شود غبار تنم
شوم .در شــكاف تخته سنگ پناه گرفتم ،نگاهم بهاف قهای دوردست روزی است که درccu بستری هستم .به من اجازهی حرکت نم یدهند خوشا دمی که ازاین چهره پرده برفکنم
خيره شــده بود .حركتی به خــود دادم و تلاش كردم با صادق تماس و در بالای سرمصفحه مانیتوری است که امواج قلبم را نشان م یدهد .چنین قفس نه سزای من خوش الحانی است
بگيــرم ،صادق صدايم را نشــناخت تا اينكه خــودم را معرفیكردم و بعض یها جوری با ترحم به آدم نگاه م یکنند گوئی از این پس یک آدم روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم
امروز دکتر به بالین من آمد و گفت :حالت چطور است؟ گفتم :دکتر مرا متوجه حالت غيرعادی من شد .صدای منقطع و ضخيم محصول جدال نی مبند هستی باظرفیتی محدود و ناقص.
اشتباهاً اینجا آوردهاند .من حالم خوب است و وجود تخت و بیمارستان در كوهستان است.
حتی الهه خانم سعی کرد که ب هعنوان یک پزشک مطلع ،این واقعیت مراکسل می کند .دکتر خندید و گفت نوارها و آزمایشات چیز دیگری
در اف قهای دور دست آنجايی كه دنيا تمام م یشود ،شبنم را ديدم که تلخ را برایم جا بيندازد! من بــه این حر فها م یخندم .امروز صبح به م یگویند و سپس ادامه داد که تو جزو نادرترین موردی بودهای که از
پا به پای من ازGrouse mountain صعود م یکند و درختان را تکان خانمدکترم گفتم گوشــی را جای اشــتباهی گذاشت های ،قلب من در کوهســتانبا پای خودت بهccu آمدهای و تزریق آنزیم استرپتوکیناز
م یدهد که رویم برف بریزد .سر گیجه ،افت فشار ،حالت تهوع ،سرما ،کل هام هســت که هنوز خوب کار می کند حتی با تجربیاتی بيشــتر! به طور معجزه آسایی هم هی درگیر یهای قلبت را حل کرد و بایستی
درد سینه ،تپش قلب همه مرا در خود پیچیده بود .صدای کوهنوردان واقعیتی که ه ماکنوندر سراســر وجودم موج م یزند ،یک نوع انرژی خیلی از قلبتممنون باشی که اینقدر با تو همراهی کردهاست.
رااز دور دســ تها که از قله باز می گشــتند ،شنیدم .امیدوار شدم که فزاینده و فراگیری اســت که همه چیز را برایم آســان م یســازد .در به سلسله کوههای البرز خیره شــدم و گفتم :دکتر البرز چیز دیگری
دیگر تنها نيستم .با خود اندیشیدم یکی از خوشبخت ترین افراد روی اف قهای زندگی امی دهایوسوس هانگیز و ب یمثالی است که آرزوی لمس می گوید و بد نیست که شما هم توصی ههای او را بشنوید .من در طی
زمین هســتمکه توانســتم یک جدال و مباحثه دو ساعته با مرگ و کردن آن همان بازگشــت نیروی جاودان زندگی در تن ناتوان اســت .عمرم باقلبم همراهی کردهام و او خوب م یداند که چگونه بتپد!؟
طبیعت را تجربه کنم .همیشــه بر این باور بــودهام که در جادههای کســی چه میداند چگونه ازرودخان ههای درد و سختی گذشت هام .درد
معمول زندگی چیزی بنامجوهره زندگی یافت نمی شــود .زندگی در و ســختی همواره بهترین عامل برای گــذر از مرزهای غیر قابل عبور امروز پس از ســا لها دوباره به قل هی دماونــد فکر م یکنم که پس از
پشت سرگذاشتن دورهی نقاهت ،توانستم آن را فتح کنم. مســیر چال شها،در شکاف تخته ســن گها ،در سختی کوهستان ،در بوده است.
روئید نها ،در درد و وصال و فراق وعشق ،زندگی ،در قلب نهن گهای
قطبی ،زندگی در آرزوی باز کردن همان کتاب کهنه که هرگز توان باز خدای م ن! پنجره اتاقccu مشــرف بر سلســله جبال البرز اســت و
In touch with Iranian diversity
Ali Eshghi
604-728-7433
www.westvancouverbchomes.com
4862 Northwood Pl. West Vancouver 40 - 2216 Folkestone Way West Vancouver 2316 Marine Dr. West Vancouver
Vol. 20 / No. 1241 - Friday, May 31, 2013 ﻣﻨﺰﻟﻰ ﻛﺎﻣﻼ ﻧﻮﺳﺎﺯی ﺷﺪﻩ ﺩﺭ ﻭﺳﺖ ﻭﻧﻜﻮﻭﺭ ٦ .ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ٥ﺣﻤﺎﻡ ﺁﭘﺎﺭﺗﻤﺎﻥ ٢ﺧﻮﺍﺑﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺑﺰﺭگ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﺣﺖ ١٥٥٠ﺍﺳﻜﻮﺋﺮ ﻓﻮﺕ ١/٢ﺩﻭﺑﻠﻜﺲ ﺩﺭ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻭﺳﺖﻭﻧﻜﻮﻭﺭ .ﻛﺎﻣﻼ ﻧﻮﺳﺎﺯی
ﺩﺭ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ٤٩٠٠ﺍﺳﻜﻮﺋﺮ ﻓﻮﺕ ﺯﻳﺮﺑﻨﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻨﻰ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﺣﺖ ١٨٠٠٠ ﺑﺎ ﻣﻨﻈﺮﻩ ﺯﻳﺒﺎی ﺍﻗﻴﺎﻧﻮﺱ ﻭ ﺷﻬﺮ ﺩﺭ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﺷﺪﻩ ﺑﺎ ٣ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ٣ﺳﺮﻭﻳﺲ ﻛﺎﻣﻞ ﺑﻬﺪﺍﺷﺘﻰ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﺣﺖ
٢٢٠٠ﺍﺳﻜﻮﺍﺭﻓﻴﺖ ،ﻣﻨﻈﺮﻩ ﺯﻳﺒﺎی ﺍﻗﻴﺎﻧﻮﺱ ﻭ ﺩﺭ ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻣﻰ
ﺍﺳﻜﻮﺋﺮ ﻓﻮﺕ .ﻧﺰﺩﻳﮏ ﺑﻪ ﻣﺮﻛﺰ ﺧﺮﻳﺪ ﻛﺎﻟﻔﻴﻠﺪ ﻭ ﻣﺪﺍﺭﺱ ﺧﻮﺏ. ﻭﺳﺖﻭﻧﻜﻮﻭﺭ.
$1,598,000 Dundarave Village Shops
$1,988,000 $845,000
807 Taylorwood Place West Vancouver
1226 - 235 Keith Rd. West Vancouver 801 - 1930 Bellevue West Vancouver
ﻣﻨﺰﻟﻰ ﺑﺎ ٤ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﺭ ﻭﺳﺖ ﻭﻧﻜﻮﻭﺭ .ﻧﺰﺩﻳﮏ ﺑﻪ ﺁﭘﺎﺭﺗﻤﺎﻥ ٢ﺧﻮﺍﺑﻪ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﺣﺖ ١٨٥٥ﺍﺳﻜﻮﺋﺮ ﻓﻮﺕ ﺩﺭ ﺍﻣﺒﻞﺳﺎﻳﺪ ﺁﭘﺎﺭﺗﻤﺎﻥ ﻳﮏ ﺧﻮﺍﺑﻪ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﺣﺖ ٧١٠ﺍﺳﻜﻮﺋﺮ ﻓﻮﺕ ﺩﺭ ﻭﺳﺖ
19 ﻭﻧﻜﻮﻭﺭ .ﻧﺰﺩﻳﮏ ﺑﻪ ﻣﺮﻛﺰ ﺧﺮﻳﺪ ﭘﺎﺭک ﺭﻭﻳﺎﻝ. ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﺍﻗﻴﺎﻧﻮﺱ ﺑﺎ ﻣﻨﻈﺮﻩ ﺭﻭﻳﺎﻳﻰ ﺍﻗﻴﺎﻧﻮﺱ ﻭ ﺷﻬﺮ ﻭﻧﻜﻮﻭﺭ. ﻣﺮﻛﺰ ﺧﺮﻳﺪ ﭘﺎﺭک ﺭﻭﻳﺎﻝ ﻭ ﻣﺪﺍﺭﺱ ﺍﺑﺘﺪﺍﻳﻰ.
ﻧﺰﺩﻳﮏ ﺑﻪ ﻣﺮﺍﻛﺰ ﺧﺮﻳﺪ ،ﻛﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ
$319,000 $988,000ﻭ ﻣﺠﺘﻤﻊ ﻭﺭﺯﺷﻰ ﻭﺳﺖ ﻭﻧﻜﻮﻭﺭ$1,798,000 .
که موجب اعتمادبه نفس و افزایش قدرت و میل به زندگی می گردد .کردنش را نداشــتم ،جاری است .قلبمن پر از داستا نهای صد ساله قله ســپی دپوش توچال را در دوردســ تها ،آنجای یکه خود را با آب یها
آرام آرام نفوذ ســرما را در پاها وپنج ههای دســت احساس می کردم .زندگی اســت .قلب من با من حرف می زند و پر از خاطرات و رازهای رسانیدهم یبینم .تمام یال وچین وچرو کهایش برایم آشناست .تمامی 19
آری طبیعت عامل دیگــریرا در جهت مغلوب نمودن یک کوهنورد نهفته اســت .آن زمان که قوای جسمی روبه خاموشی می رود ،قوهی وجودم با حسرت به ســمت قله پرواز می کند .شیب نف سگیر سنگ
امید به زندگی با تمســخر به تمام خســتگ یها مــی نگرد و ان رژى نو ســیاه نفسم را بازم یکند وه که چه چشــم انداز زیبایی! در نوک قله تنها ،بکار بست.
وغيرقابل وصفي را در اعماق تن خسته جاریم یسازد .شبنم هميشه هم هجا زیر پای من اســت .از هر طرف بروی به جایی م یرسی وهمه
در زیر آســمان آبی کوهستان سوز سردی وزیدن گرفت که در تمامی برای من تجســمی از زندگی بودهاست .م یخواستم صدايش را بشنوم .سرازیری و باریکراههایی که تو را به مقصدی می رسانند ،شهرستانک
ســلو لهای بدن نفوذ می کرد ،روی سنگ ســیاه بزرگ دراز کشیدم چشــ مهايم را اشك آلود يافتم ،نخواستم با يك تماس نابجاآرامش او را زیبا با آن جویبارها و مرغزارهای رویایی ،آهار که در پاییز گذشــته با
و بهخورشــید تابان می نگریستم .خورشــیدی که این بار با تمسخر بهم بريزم .از دل كوهستان خندهای نثارش كردم .مطمئنم كه صدای آ نهمه با غهاید لانگیز در نوردیدم ،پیازچال که زمزمه چشم ههایش
را م یشــنوم .قهوهخان ههای دنج درکه ،که همیشه در آن دیداری آشنا به من م ینگریســت و م یگفت به زودی بــاد تو را با خود خواهد برد .مرا شنيد.
می شود .پناهگاهشیرپلا که هوس صرف صبحانه در آن سختی صعود یارای ایســتادننداشتم و در عین حال عدم تحرک موجب تمام شدن
همه چیز م یشد .خواستم با موبایل با رضا تماس بگیرم بخاطر آوردم با هر مشــقتی که بود به همراه ســایر کوهنوردان خــود را به پایین دربند را از یاد می برم .قلعه زیبای کل کچال که ســن گهایش صدها
کــه موبايل رضا باطریتمام کرده و جمله معروفش را به خاطر آوردم رسانیدم و فرشاد که با تلفن خبردار شده بود در پایین کوه منتظر بود .خاطره در سینه دارد.قل هی بی نظیر پلن گچال که گوئی آنجا آشیان هی
سال متسیب /شماره - 1241جمعه 10دادرخ 1392 که می گفت؛ «اینکه تلفن من کار نمی کند مشــکل من نیست واین مرا بهبیمارســتان بردند و پس از گرفتــن نوار قلب مرا به بخشccu واقعی من اســت .نگاهم به همه جا پرواز م یکنــد و انگار در هم هجا
مشکل افرادی است که میخواهند با من تماس بگیرند» و خشمگین تحت مراقب تهای ویژه انتقــال دادند .دکتر گفت اگر ده دقیقه دیرتر تک ههایــی از زندگی به جاماندهرا باز می یابم ...ناگهان پرســتار ســر
شدم! از فاصله دور هم هی کوهنوردان را م یدیدم که در حال صعود از آمده بودید همهچیز تمام بود و تو عمر دوبارهای داری .در دل خندیدم م یرسد و م یگوید چه اتفاقی افتاده! ضربان قل بتان بالاست .م یگویم
قله هســتند ولی چه چاره که تنهانظارهگر بودم!! صدایم مانند نفسم و بــا خود گفتم ما هر لحظه عمر دوبارهای داریم .زندگی در دنیایی از بــرای چند لحظ های ذهنم به بیرون پرکشــید .دلم م یخواســت تا
در سینه حبس شــدهبود و تقدیر این بود که دو ساعت با طبیعت در وجود و عدم ،غوطهور است .همیشه نیستی و مرگ ،زیبایی و طراوت ،دوردس تها بروم که شما مرا فراخواندید! ولی از گلستانی که در مسیرم
جدال باشم ،در روی برفها خزیدم تا خود رادر پناه تخت هسنگی بزرگ زندگی را دو چندان می کنند و وقتی سراغ تو آمد آن را به مانند نوعی بود ،گلی چیدم که به شما م یدهم و روی آننوشت ه :
رســاندم که نســبتا از باد محفوظ بود و اين باعث شد كه اندكي گرم پیوســتن به آرزوها ونوعی پرواز به طبیعت می پذیری .امروز سومین حجاب چهره جان می شود غبار تنم
شوم .در شــكاف تخته سنگ پناه گرفتم ،نگاهم بهاف قهای دوردست روزی است که درccu بستری هستم .به من اجازهی حرکت نم یدهند خوشا دمی که ازاین چهره پرده برفکنم
خيره شــده بود .حركتی به خــود دادم و تلاش كردم با صادق تماس و در بالای سرمصفحه مانیتوری است که امواج قلبم را نشان م یدهد .چنین قفس نه سزای من خوش الحانی است
بگيــرم ،صادق صدايم را نشــناخت تا اينكه خــودم را معرفیكردم و بعض یها جوری با ترحم به آدم نگاه م یکنند گوئی از این پس یک آدم روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم
امروز دکتر به بالین من آمد و گفت :حالت چطور است؟ گفتم :دکتر مرا متوجه حالت غيرعادی من شد .صدای منقطع و ضخيم محصول جدال نی مبند هستی باظرفیتی محدود و ناقص.
اشتباهاً اینجا آوردهاند .من حالم خوب است و وجود تخت و بیمارستان در كوهستان است.
حتی الهه خانم سعی کرد که ب هعنوان یک پزشک مطلع ،این واقعیت مراکسل می کند .دکتر خندید و گفت نوارها و آزمایشات چیز دیگری
در اف قهای دور دست آنجايی كه دنيا تمام م یشود ،شبنم را ديدم که تلخ را برایم جا بيندازد! من بــه این حر فها م یخندم .امروز صبح به م یگویند و سپس ادامه داد که تو جزو نادرترین موردی بودهای که از
پا به پای من ازGrouse mountain صعود م یکند و درختان را تکان خانمدکترم گفتم گوشــی را جای اشــتباهی گذاشت های ،قلب من در کوهســتانبا پای خودت بهccu آمدهای و تزریق آنزیم استرپتوکیناز
م یدهد که رویم برف بریزد .سر گیجه ،افت فشار ،حالت تهوع ،سرما ،کل هام هســت که هنوز خوب کار می کند حتی با تجربیاتی بيشــتر! به طور معجزه آسایی هم هی درگیر یهای قلبت را حل کرد و بایستی
درد سینه ،تپش قلب همه مرا در خود پیچیده بود .صدای کوهنوردان واقعیتی که ه ماکنوندر سراســر وجودم موج م یزند ،یک نوع انرژی خیلی از قلبتممنون باشی که اینقدر با تو همراهی کردهاست.
رااز دور دســ تها که از قله باز می گشــتند ،شنیدم .امیدوار شدم که فزاینده و فراگیری اســت که همه چیز را برایم آســان م یســازد .در به سلسله کوههای البرز خیره شــدم و گفتم :دکتر البرز چیز دیگری
دیگر تنها نيستم .با خود اندیشیدم یکی از خوشبخت ترین افراد روی اف قهای زندگی امی دهایوسوس هانگیز و ب یمثالی است که آرزوی لمس می گوید و بد نیست که شما هم توصی ههای او را بشنوید .من در طی
زمین هســتمکه توانســتم یک جدال و مباحثه دو ساعته با مرگ و کردن آن همان بازگشــت نیروی جاودان زندگی در تن ناتوان اســت .عمرم باقلبم همراهی کردهام و او خوب م یداند که چگونه بتپد!؟
طبیعت را تجربه کنم .همیشــه بر این باور بــودهام که در جادههای کســی چه میداند چگونه ازرودخان ههای درد و سختی گذشت هام .درد
معمول زندگی چیزی بنامجوهره زندگی یافت نمی شــود .زندگی در و ســختی همواره بهترین عامل برای گــذر از مرزهای غیر قابل عبور امروز پس از ســا لها دوباره به قل هی دماونــد فکر م یکنم که پس از
پشت سرگذاشتن دورهی نقاهت ،توانستم آن را فتح کنم. مســیر چال شها،در شکاف تخته ســن گها ،در سختی کوهستان ،در بوده است.
روئید نها ،در درد و وصال و فراق وعشق ،زندگی ،در قلب نهن گهای
قطبی ،زندگی در آرزوی باز کردن همان کتاب کهنه که هرگز توان باز خدای م ن! پنجره اتاقccu مشــرف بر سلســله جبال البرز اســت و
In touch with Iranian diversity
Ali Eshghi
604-728-7433
www.westvancouverbchomes.com
4862 Northwood Pl. West Vancouver 40 - 2216 Folkestone Way West Vancouver 2316 Marine Dr. West Vancouver
Vol. 20 / No. 1241 - Friday, May 31, 2013 ﻣﻨﺰﻟﻰ ﻛﺎﻣﻼ ﻧﻮﺳﺎﺯی ﺷﺪﻩ ﺩﺭ ﻭﺳﺖ ﻭﻧﻜﻮﻭﺭ ٦ .ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ٥ﺣﻤﺎﻡ ﺁﭘﺎﺭﺗﻤﺎﻥ ٢ﺧﻮﺍﺑﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺑﺰﺭگ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﺣﺖ ١٥٥٠ﺍﺳﻜﻮﺋﺮ ﻓﻮﺕ ١/٢ﺩﻭﺑﻠﻜﺲ ﺩﺭ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻭﺳﺖﻭﻧﻜﻮﻭﺭ .ﻛﺎﻣﻼ ﻧﻮﺳﺎﺯی
ﺩﺭ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ٤٩٠٠ﺍﺳﻜﻮﺋﺮ ﻓﻮﺕ ﺯﻳﺮﺑﻨﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻨﻰ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﺣﺖ ١٨٠٠٠ ﺑﺎ ﻣﻨﻈﺮﻩ ﺯﻳﺒﺎی ﺍﻗﻴﺎﻧﻮﺱ ﻭ ﺷﻬﺮ ﺩﺭ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﺷﺪﻩ ﺑﺎ ٣ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ٣ﺳﺮﻭﻳﺲ ﻛﺎﻣﻞ ﺑﻬﺪﺍﺷﺘﻰ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﺣﺖ
٢٢٠٠ﺍﺳﻜﻮﺍﺭﻓﻴﺖ ،ﻣﻨﻈﺮﻩ ﺯﻳﺒﺎی ﺍﻗﻴﺎﻧﻮﺱ ﻭ ﺩﺭ ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻣﻰ
ﺍﺳﻜﻮﺋﺮ ﻓﻮﺕ .ﻧﺰﺩﻳﮏ ﺑﻪ ﻣﺮﻛﺰ ﺧﺮﻳﺪ ﻛﺎﻟﻔﻴﻠﺪ ﻭ ﻣﺪﺍﺭﺱ ﺧﻮﺏ. ﻭﺳﺖﻭﻧﻜﻮﻭﺭ.
$1,598,000 Dundarave Village Shops
$1,988,000 $845,000
807 Taylorwood Place West Vancouver
1226 - 235 Keith Rd. West Vancouver 801 - 1930 Bellevue West Vancouver
ﻣﻨﺰﻟﻰ ﺑﺎ ٤ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﺭ ﻭﺳﺖ ﻭﻧﻜﻮﻭﺭ .ﻧﺰﺩﻳﮏ ﺑﻪ ﺁﭘﺎﺭﺗﻤﺎﻥ ٢ﺧﻮﺍﺑﻪ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﺣﺖ ١٨٥٥ﺍﺳﻜﻮﺋﺮ ﻓﻮﺕ ﺩﺭ ﺍﻣﺒﻞﺳﺎﻳﺪ ﺁﭘﺎﺭﺗﻤﺎﻥ ﻳﮏ ﺧﻮﺍﺑﻪ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﺣﺖ ٧١٠ﺍﺳﻜﻮﺋﺮ ﻓﻮﺕ ﺩﺭ ﻭﺳﺖ
19 ﻭﻧﻜﻮﻭﺭ .ﻧﺰﺩﻳﮏ ﺑﻪ ﻣﺮﻛﺰ ﺧﺮﻳﺪ ﭘﺎﺭک ﺭﻭﻳﺎﻝ. ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﺍﻗﻴﺎﻧﻮﺱ ﺑﺎ ﻣﻨﻈﺮﻩ ﺭﻭﻳﺎﻳﻰ ﺍﻗﻴﺎﻧﻮﺱ ﻭ ﺷﻬﺮ ﻭﻧﻜﻮﻭﺭ. ﻣﺮﻛﺰ ﺧﺮﻳﺪ ﭘﺎﺭک ﺭﻭﻳﺎﻝ ﻭ ﻣﺪﺍﺭﺱ ﺍﺑﺘﺪﺍﻳﻰ.
ﻧﺰﺩﻳﮏ ﺑﻪ ﻣﺮﺍﻛﺰ ﺧﺮﻳﺪ ،ﻛﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ
$319,000 $988,000ﻭ ﻣﺠﺘﻤﻊ ﻭﺭﺯﺷﻰ ﻭﺳﺖ ﻭﻧﻜﻮﻭﺭ$1,798,000 .