Page 29 - Shahrvand BC No. 1215
P. 29
ادبیات/گفتوگو
جواد عاطفه :عشقبازی با مرگ ،فرجام نسل من است 29
▪ ▪پیش از هر چیز ،دوست دارم بدانم ای نکه مرگ .چون سردخان های در کار نبود ،هر وقت کسی
مجموعه داستا نهای اخیرتان" ،اجازه خروج" م یمرد یا ش��هیدی م یآوردند ،مرده را در مس��جد
و "دیوارهای بلند گورستان شهر ما" را خارج م یگذاش��تند و تا صبح بر سرش دعا م یخواندند،با
از ایران منتش�ر کرد هاید ،علت خاصی داشته هر مرگی تمام بلندگوهای مسجد بهار با صدای بلند
قرآن پخش م یکرد و همه در خا کسپاریمردگان
ش��رکت م یکردند .مرگ جزیی از زندگی روزان هی اـس ـیت��؟ ک علت س��اده ،در ای��ران قابل چ��اپ نبود!
من نویس��نده هم تا کار قبل یام به س��رانجام نرسد م��ردم بود .در روس��تاهایی چ��ون بهار،ب��ه دلیل
نم یتوان��م کار جدی��دی را به پایان برس��انم .پس کوچکی فضا و به واسط هی قرار گرفتن گورستان در
سال متسیب /شماره - 1215جمعه 10رذآ 1391 تصمی��م گرفتم تا آن را در خ��ارج از مرزهای زبان مرکز یا بافت س��نتی و قدیمیروستا ،حضور مرگ
در میان مردم بسیار پر رن گتر و ملمو ستر از مرگ فارسی ،در آن سوی دریاها! چاپ کنم .
در شهرها است.باز یهای کودکی من در گورستان
▪ ▪نویس�ندگان و ش�اعران ایران�ی اغل�ب با و در میان مردگان روی خاک و زیر خاک گذش��ت.
مش�کل کمبود مخاطب فارس�ی زبان در این ش��یطنتمن و دوستان همبازی من رفتن و سرک
سوی آ بها مواج هاند .آیا این موضوع در مورد کشیدن در مردهش��ویخانه و مسجد ،دزدکی دیدن
این دو کتابی که شما در لندن منتشر کرد هاید مردهها،تجسس گورها ،خواندن سنگ قبرها و هر از
نیز صدق م یکند یا ای نکه ش�خصا از بازخورد گاهی هم نبش قبری کهنه و فرس��وده و رسیدن به
جمجمه و اسکلت و از ای نچیزها گذشت .مثلًا برای
نمونه باید از سا لهای 1364-65بگویم کهمن در بود هاید؟ چرا؟ کـتاـآبماهرایدتقایقن تیاابزهو اضیعنیجاترفاروضیش
کتا بها ندارم .اما
به نس��بت ای نکه کتاب در فضایی دور ازموطنش! مدرس�� هی ابتدایی باباطاهر؛ در یکی از قدیم یترین
منتشر ش��ده و در دس��ترس مخاطب محدود قرار محل ههای همدان درس م یخواندم.طبق دستوری ▪ ▪حت�ی در داس�تانی مثل "هوا در بیش�تر
گرفت��ه ،بازخوردهای خوبی از طرفنویس��ندگان ،که به دلیل بم بباران و موش کباران به اکثر مدارس مناطق کشور ابری است" که م یرود داستانی
هنرمندان و صاح بنظران در تبعید گرفت هام .کتابی در آ نسا لها و در آن شرایطجنگی ارسال شده بود ،رئالیس�تی باش�د ،نوع پایا نبن�دی ،آن را در سپیده جدیری
In touch with Iranian diversity همین دس�ت هی خیال و وه�م م یگنجاند .این باید در مدارس س��نگر زیرزمینی احداث م یکردند. ک��ه به هر دلیلی خارج از م��کانواقعی و اصل یاش جواد عاطف��ه با کتا بهایی ک��ه پیش از
س�بک ،به خصوص ،یعنی ای نکه خواننده را تا غافل از آ نکه بنایمدرس�� هی ما بر روی گورستانی منتشر ش��ود حکم یک موجود ناق صالخلق هی تباه ای��ن در ایران منتش��ر کرده اس��ت ،برای
پای�ان ،با این تصور که با یک داس�تان جنایی چند صد س��اله ساخته شده بود که ی کسر دیگرش ش��ده را دارد .برخ��ورد ب��ا اوبرخورد از س��ر ترحم ه موطنان مقیم وطن،نویسنده ،مترجم و
رئالیستی مواجه است پیش ببریم و به ناگهان وصل م یشد بهگور عارف نامی ،عی نالقضاة همدانی. اس��ت .ش��اید یک کنجکاوی ضمنی هم باش��د ،اما محققی نا مآشنا به شمار م یآید و اکنون با
تصور او را با یک پایا نبندی حساب شده زیر و همی نکه بیل مکانیکی ش��روع به کار کرد تا حیات نهایت این اس��ت که اینکنج��کاوی در روزمرگی دو مجموعه داستان ممنو عالچا ِپ"اجازه
رو کنیم ،به زعم من در ادبیات داستانی ایران مدرسهرا بشکافد ،و سنگری برای نجات جان ما از غربت فراموش م یش��ود .نویس��ندگان و اهالی ادب خروج" و "دیوارهای بلند گورستان شهر
کمیاب و چه بس�ا نایاب است .نظر خودتان در مرگ حفر کند ،جمجم هها و اس��تخوا نهای در هم س��اکن وطن هم نگاهیمش��کوک ،از سر تردید و ما" که تنها در این س��وی آ بها اجازهی
ای نباره چیس�ت؟ آیا درست اس�ت که بگویم شکسته و منهدم شده بود که با خا کها بالا م یآمد. بدبینان��ه همچون نگاه به ی��ک حرامزادهی به غلط چ��اپیافت هان��د ،م�� یرود که ب��ه جمع
ای�ن س�ب ِک کاملا ابداع�ی خودتان اس�ت در کار حفاری دو ،سه روزی قطع شد تا دستوربگیرند روی خشت افتاده ،رابه کتاب منتشر شده در خارج نویس��ندگا ِن در تبعید بپیون��دد ،چرا که
برای ادام هی کار ،اما اس��تخوا نها و جمجم هها باقی از ای��ران دارند .گویی یک اش��تباه تاریخی تعمدی تبعی��د فقط ب��ه معنای زندگ��یاجباری
دـاسـآتغاازننووپیایاسنی ادایسرا�ن�تای؟ن همیش��ه برای من مهم و بودن��د .آن تصویر هی چگاه از ذهن منپاک نش��ده، رخ داده و یکب یادبی و توهین بزرگ به آنها ش��ده دور از مرزهای وطن نیس��ت؛ تبعید یعنی
اجازهی نفس کش��یدن نداشتن در وطن ،اس��ت .گرچه چاپ کتاب در خارج از ایران مسبوق وقتی که بچ ههای هش��ت ،نه س��اله ،با جمجم هها اساس��ی بوده .ای نکه داس��تان در یک فضای واقعی
و براینویسنده ،نفس کشیدن با نوشتن به س��ابقهاس��ت و بزرگان ما هم هر ج��ا عرصه را ب��ازی م یکردند و همچون توپ آن رابه دروازه تیم آغاز ش��ود و رفته رفته در یک چرخش درون متنی
عجین بوده و اس��ت ...از او دربارهی سوژه تنگ دیده و ش��رایط را نامناسب تشخیص دادهاند ،مقابل م یکوفتند .صدای خرد شدن استخوا نهایی به ف��را واقعیت گرای��ش پیدا کند ،ازش��گردهایی
ب��ود ِن مرگ درداس��تا نهای مجموع هی آثارخود را در جایی دورتر از ای نجا؛ ایران منتش��ر که همراه زوزهی مداوم باد،صدای سرزمین مردگان است که جز چند نمون هی انگشت شمار ،در ادبیات
جدی��دش" ،دیواره��ای بلند گورس��تان کردهان��د .اما باز هم این مس��ئله عجیب و غیر قابل م یش��د برای من و ما .با این پیش��ین هی درخشان! داستانی ما اس��تفاده نشده ونم یشود .غلامحسین
ش��هر ما" م یپرس��م .م یگوید« :مرگ و هضم برای بس��یاری از بزرگان! و زعمای قوم تلقی مرگ و مکاشف هی آنبرای من یک عشقبازی ذهنی س��اعدی نمون هی بارز این رویکرد اس��ت .اما تفاوت
داس��تا نهای «دیوارهایبلند گورستان شهر ما» با اس��ت .من مرگ اندیش نیستم .من تصویرگر مرگ م یش��ود .برخورد اهالی مطبوعات هم که بهدلیل مکاش��ف هی آن برای من یک عش��قبازی
Vol. 20 / No. 1215 - Friday, Nov. 30, 2012 داستا نهای نویسندهای مثل ساعدی ،جدای از فضا ب��رای زندگیهس��تم .مثلا در داس��تان « ...تو باید رعایت «جوانب احتیاط»! خود سانس��وری و غرض ذهنی اس��ت .من مرگ اندیش نیس��تم.
و جغرافیایداس��تان ،به نحوه و عملکرد این تغییر حرف بزنی» ،با آ نکه داس��تان در گورس��تان اتفاق ورز یهای کودکانه برخ��وردی انکارکننده و اصولاً من تصویرگر مرگبرای زندگی هستم…
در ذات داس��تان ،و رس��یدن به انتها با اس��تفاده از م یافتد ،امازن؛ ش��خصیت اصلی داستان ،به دنبال هیچ شمارنده است .برای من که کتاب آخرم (تا این مرگ در این مجموعه ،دستوری و جبری،
س��اختاریهیجانی و دلهره در بطن داستان است. زندگی و امید برای ماندن بیشتر در جهان و هستی لحظه که با شما صحبتم یکنم) ،نه از طرف ناشر نه از یک نیروی متافیزیک،بلکه از طرف
من در مجموع هی اولم «تا مقصد م یخوابم ،بیدارش است.مرگ در این مجموعه ،دستوری و جبری ،نه نه هیچ کس دیگر ،حتی یک جلدش هم به دس��تم انسا نها بر انسا نهای دیگر ،یا افکار خود
نک��ن» هم با رفتن به س��مت وهم و خیال ،س��عی از یک نیروی متافیزیک ،بلکه از طرف انس��ا نهابر نرسیده ،برایم سختاست که باور کنم کتابم چاپ بر خود است ».و باز ،م یگوید:«نم یدانم،
در ترس��یم جهانی مالیخولیایی؛ آکنده از چیزهای شده است! اما بازخوردهای ای نجا و آ نجا مرا کمی شاید این هم فرجام من و نسل من باشد
غریب در عین سادگی و روزمرهگی ،داشتم .مثلًا در انسا نهای دیگر ،یا افکار خود بر خود است. آرام م یکند .وبه من م یقبولاند که نه «مثل ای نکه که باید و حتماً با مرگ عش قبازی کنیم! »
▪ ▪تع�داد قابل توجه�ی از داس�تا نهای این همین داستان «هوا در بیش��تر مناطق کشورابری واقعاً چاپ شده است!»
کت�اب را م یت�وان در دس�ت هی داس�تا نهای اس��ت» ،من تلاش��ی برای فرار از رئالیسم و تغییر
▪ ▪رد پ�ای م�رگ در ه�ر ی�ک از خی�ال و وه�م ق�رار داد (برخ�ی به رئالیس�م ش��رایط نداشتم .این داس��تان ،شخصیت واتمسفر
داس�تا نهای مجموع� هی جدیدت�ان به جادویی پهلو م یزنند و در برخی شاهد تخیل داس��تان بود که همه چیز را به سمتی برد که شاید
وضوح به چش�م م یخورد .بی ش�ک ،به مح�ض هس�تیم) .توجه ش�ما به این س�بک ب��رای مخاطب غیر قابل پی شبینی وعجیب به نظر
برسد .حتی باید اعتراف کنم جاهایی برای خود من
همین دلیل عنوان کتاب" ،دیوارهای بلند داستا ننویسی علت خاصی دارد؟
گورس�تان شهر ما" است .اگر بخواهیم با ـ ـب��ودن در ش��رایطی ای نچنی��ن خ��واه ،ناخواه هم غیر قابل پیش بینی بود.در یک خش��م دائمی،
توجه به این یک کتاب دربار هی ش�ما به داس��تا نها را به بعد دیگری م یکشاند .اصولاً رفتن غلامرضا ،درگیر قتلی م یش��ود که اصلًا نه فکرش
قض�اوت بنش�ینیم ،م یتوان گف�ت که با بهمرزهایی از تخیل و همنشینی با چیزهایی جدای را م یک��رده ،و نه آغازداس��تان این اج��ازه را به او
نویسند هی مر گاندیشی روب هرو هستیم ،از این زمان و مکان یکی از لذ تهای من درنوشتن م�� یداده! او در رفتار هیس��تریک و عصبی دختری
اما مر گاندیشی نه از آن نوعی که ُمد روز داستان اس��ت .نه تخیل صرف ،بلکه بردن واقعیت گرفتار م یشود کهزندگ یاش در چاه توالت به لجن
نوشتارهای ما شده است و نه از آن نوعی داس��تان در یک فضای وهم��ی وجادویی ،با آ نکه کش��یده شده .ایمان دارم که اگر خلاقیت و رویکرد
که حکایت از ناامیدی نویسند هاش دارد .اعتق��اد دارم هم هی ای نه��ا در زندگی روزمرهی ما خلاقانه ازداس��تان گرفته شود ،نتیج هاش سطحی
دوست دارم دربار هی مر گاندیشی خاص هس��ت و هیچ ربطی به دروغو ای نها ندارد .باورها ش��دن و ملا لآور شدن داستان است .آ ن چیزی که
جواد عاطف�ه و عل�ل آن از زبان خودش و اعتق��ادات فرهنگی و آیینی هر ملتی سرش��ار از داس��تانامروز (معاصر ما) از آن تهی شده ،رویکرد
چیزهایی است که درواقعیت زندگی به یک شوخی خاص نویس��نده در خلق و روایت داستان است ،اما
و رفتاری عجیب تعبیر م یشود .ای ن که مردگان در نه برای مخاطب خاص ،بلکه برای هر مخاطب با هر بـشن ـومم .ن در ش��رایطی قد کشیدم که مادام و
مدام بمباران بود و موش�� کباران .هذیان ذهن «پ��دروپارامو» از زندگان موثرترند و همچون آ نها گرایش و اندیشه و سوادی.
من کودکواژهی شهید بود و فرهنگ شهادت .و با آ نه��ا زندگی م یکنند ،یا تمام مردگان زندهی
ه��ر بار هم م��رگ عزیزی و ،...در ش��هر من؛ داستان «صد س��ال تنهایی» مارکز ،نشان از باور و ▪ ▪با توجه به مضمو نهای جنایی ش�مار قابل
29
همدان و دربهار ،روستای کودکی من ،که این فرهنگ یک ملت و قوم دارد .چیزی عادی وس��اده توجهی از داستا نهای کتاب ،علاق همند شدم
روزها ش��هری شده برای خودش! ما برای فرار در جهانی که هیچ چیزش عادی و س��اده نیس��ت ،بدانم در پرداختن به این گونه مضمو نها از چه
از جنگ وبمباران و مرگ رفتیم در ذات و دل الا مرگ!
چی�زی تاثیر گرفت های�د؟ از رویدادهای واقعی
جواد عاطفه :عشقبازی با مرگ ،فرجام نسل من است 29
▪ ▪پیش از هر چیز ،دوست دارم بدانم ای نکه مرگ .چون سردخان های در کار نبود ،هر وقت کسی
مجموعه داستا نهای اخیرتان" ،اجازه خروج" م یمرد یا ش��هیدی م یآوردند ،مرده را در مس��جد
و "دیوارهای بلند گورستان شهر ما" را خارج م یگذاش��تند و تا صبح بر سرش دعا م یخواندند،با
از ایران منتش�ر کرد هاید ،علت خاصی داشته هر مرگی تمام بلندگوهای مسجد بهار با صدای بلند
قرآن پخش م یکرد و همه در خا کسپاریمردگان
ش��رکت م یکردند .مرگ جزیی از زندگی روزان هی اـس ـیت��؟ ک علت س��اده ،در ای��ران قابل چ��اپ نبود!
من نویس��نده هم تا کار قبل یام به س��رانجام نرسد م��ردم بود .در روس��تاهایی چ��ون بهار،ب��ه دلیل
نم یتوان��م کار جدی��دی را به پایان برس��انم .پس کوچکی فضا و به واسط هی قرار گرفتن گورستان در
سال متسیب /شماره - 1215جمعه 10رذآ 1391 تصمی��م گرفتم تا آن را در خ��ارج از مرزهای زبان مرکز یا بافت س��نتی و قدیمیروستا ،حضور مرگ
در میان مردم بسیار پر رن گتر و ملمو ستر از مرگ فارسی ،در آن سوی دریاها! چاپ کنم .
در شهرها است.باز یهای کودکی من در گورستان
▪ ▪نویس�ندگان و ش�اعران ایران�ی اغل�ب با و در میان مردگان روی خاک و زیر خاک گذش��ت.
مش�کل کمبود مخاطب فارس�ی زبان در این ش��یطنتمن و دوستان همبازی من رفتن و سرک
سوی آ بها مواج هاند .آیا این موضوع در مورد کشیدن در مردهش��ویخانه و مسجد ،دزدکی دیدن
این دو کتابی که شما در لندن منتشر کرد هاید مردهها،تجسس گورها ،خواندن سنگ قبرها و هر از
نیز صدق م یکند یا ای نکه ش�خصا از بازخورد گاهی هم نبش قبری کهنه و فرس��وده و رسیدن به
جمجمه و اسکلت و از ای نچیزها گذشت .مثلًا برای
نمونه باید از سا لهای 1364-65بگویم کهمن در بود هاید؟ چرا؟ کـتاـآبماهرایدتقایقن تیاابزهو اضیعنیجاترفاروضیش
کتا بها ندارم .اما
به نس��بت ای نکه کتاب در فضایی دور ازموطنش! مدرس�� هی ابتدایی باباطاهر؛ در یکی از قدیم یترین
منتشر ش��ده و در دس��ترس مخاطب محدود قرار محل ههای همدان درس م یخواندم.طبق دستوری ▪ ▪حت�ی در داس�تانی مثل "هوا در بیش�تر
گرفت��ه ،بازخوردهای خوبی از طرفنویس��ندگان ،که به دلیل بم بباران و موش کباران به اکثر مدارس مناطق کشور ابری است" که م یرود داستانی
هنرمندان و صاح بنظران در تبعید گرفت هام .کتابی در آ نسا لها و در آن شرایطجنگی ارسال شده بود ،رئالیس�تی باش�د ،نوع پایا نبن�دی ،آن را در سپیده جدیری
In touch with Iranian diversity همین دس�ت هی خیال و وه�م م یگنجاند .این باید در مدارس س��نگر زیرزمینی احداث م یکردند. ک��ه به هر دلیلی خارج از م��کانواقعی و اصل یاش جواد عاطف��ه با کتا بهایی ک��ه پیش از
س�بک ،به خصوص ،یعنی ای نکه خواننده را تا غافل از آ نکه بنایمدرس�� هی ما بر روی گورستانی منتشر ش��ود حکم یک موجود ناق صالخلق هی تباه ای��ن در ایران منتش��ر کرده اس��ت ،برای
پای�ان ،با این تصور که با یک داس�تان جنایی چند صد س��اله ساخته شده بود که ی کسر دیگرش ش��ده را دارد .برخ��ورد ب��ا اوبرخورد از س��ر ترحم ه موطنان مقیم وطن،نویسنده ،مترجم و
رئالیستی مواجه است پیش ببریم و به ناگهان وصل م یشد بهگور عارف نامی ،عی نالقضاة همدانی. اس��ت .ش��اید یک کنجکاوی ضمنی هم باش��د ،اما محققی نا مآشنا به شمار م یآید و اکنون با
تصور او را با یک پایا نبندی حساب شده زیر و همی نکه بیل مکانیکی ش��روع به کار کرد تا حیات نهایت این اس��ت که اینکنج��کاوی در روزمرگی دو مجموعه داستان ممنو عالچا ِپ"اجازه
رو کنیم ،به زعم من در ادبیات داستانی ایران مدرسهرا بشکافد ،و سنگری برای نجات جان ما از غربت فراموش م یش��ود .نویس��ندگان و اهالی ادب خروج" و "دیوارهای بلند گورستان شهر
کمیاب و چه بس�ا نایاب است .نظر خودتان در مرگ حفر کند ،جمجم هها و اس��تخوا نهای در هم س��اکن وطن هم نگاهیمش��کوک ،از سر تردید و ما" که تنها در این س��وی آ بها اجازهی
ای نباره چیس�ت؟ آیا درست اس�ت که بگویم شکسته و منهدم شده بود که با خا کها بالا م یآمد. بدبینان��ه همچون نگاه به ی��ک حرامزادهی به غلط چ��اپیافت هان��د ،م�� یرود که ب��ه جمع
ای�ن س�ب ِک کاملا ابداع�ی خودتان اس�ت در کار حفاری دو ،سه روزی قطع شد تا دستوربگیرند روی خشت افتاده ،رابه کتاب منتشر شده در خارج نویس��ندگا ِن در تبعید بپیون��دد ،چرا که
برای ادام هی کار ،اما اس��تخوا نها و جمجم هها باقی از ای��ران دارند .گویی یک اش��تباه تاریخی تعمدی تبعی��د فقط ب��ه معنای زندگ��یاجباری
دـاسـآتغاازننووپیایاسنی ادایسرا�ن�تای؟ن همیش��ه برای من مهم و بودن��د .آن تصویر هی چگاه از ذهن منپاک نش��ده، رخ داده و یکب یادبی و توهین بزرگ به آنها ش��ده دور از مرزهای وطن نیس��ت؛ تبعید یعنی
اجازهی نفس کش��یدن نداشتن در وطن ،اس��ت .گرچه چاپ کتاب در خارج از ایران مسبوق وقتی که بچ ههای هش��ت ،نه س��اله ،با جمجم هها اساس��ی بوده .ای نکه داس��تان در یک فضای واقعی
و براینویسنده ،نفس کشیدن با نوشتن به س��ابقهاس��ت و بزرگان ما هم هر ج��ا عرصه را ب��ازی م یکردند و همچون توپ آن رابه دروازه تیم آغاز ش��ود و رفته رفته در یک چرخش درون متنی
عجین بوده و اس��ت ...از او دربارهی سوژه تنگ دیده و ش��رایط را نامناسب تشخیص دادهاند ،مقابل م یکوفتند .صدای خرد شدن استخوا نهایی به ف��را واقعیت گرای��ش پیدا کند ،ازش��گردهایی
ب��ود ِن مرگ درداس��تا نهای مجموع هی آثارخود را در جایی دورتر از ای نجا؛ ایران منتش��ر که همراه زوزهی مداوم باد،صدای سرزمین مردگان است که جز چند نمون هی انگشت شمار ،در ادبیات
جدی��دش" ،دیواره��ای بلند گورس��تان کردهان��د .اما باز هم این مس��ئله عجیب و غیر قابل م یش��د برای من و ما .با این پیش��ین هی درخشان! داستانی ما اس��تفاده نشده ونم یشود .غلامحسین
ش��هر ما" م یپرس��م .م یگوید« :مرگ و هضم برای بس��یاری از بزرگان! و زعمای قوم تلقی مرگ و مکاشف هی آنبرای من یک عشقبازی ذهنی س��اعدی نمون هی بارز این رویکرد اس��ت .اما تفاوت
داس��تا نهای «دیوارهایبلند گورستان شهر ما» با اس��ت .من مرگ اندیش نیستم .من تصویرگر مرگ م یش��ود .برخورد اهالی مطبوعات هم که بهدلیل مکاش��ف هی آن برای من یک عش��قبازی
Vol. 20 / No. 1215 - Friday, Nov. 30, 2012 داستا نهای نویسندهای مثل ساعدی ،جدای از فضا ب��رای زندگیهس��تم .مثلا در داس��تان « ...تو باید رعایت «جوانب احتیاط»! خود سانس��وری و غرض ذهنی اس��ت .من مرگ اندیش نیس��تم.
و جغرافیایداس��تان ،به نحوه و عملکرد این تغییر حرف بزنی» ،با آ نکه داس��تان در گورس��تان اتفاق ورز یهای کودکانه برخ��وردی انکارکننده و اصولاً من تصویرگر مرگبرای زندگی هستم…
در ذات داس��تان ،و رس��یدن به انتها با اس��تفاده از م یافتد ،امازن؛ ش��خصیت اصلی داستان ،به دنبال هیچ شمارنده است .برای من که کتاب آخرم (تا این مرگ در این مجموعه ،دستوری و جبری،
س��اختاریهیجانی و دلهره در بطن داستان است. زندگی و امید برای ماندن بیشتر در جهان و هستی لحظه که با شما صحبتم یکنم) ،نه از طرف ناشر نه از یک نیروی متافیزیک،بلکه از طرف
من در مجموع هی اولم «تا مقصد م یخوابم ،بیدارش است.مرگ در این مجموعه ،دستوری و جبری ،نه نه هیچ کس دیگر ،حتی یک جلدش هم به دس��تم انسا نها بر انسا نهای دیگر ،یا افکار خود
نک��ن» هم با رفتن به س��مت وهم و خیال ،س��عی از یک نیروی متافیزیک ،بلکه از طرف انس��ا نهابر نرسیده ،برایم سختاست که باور کنم کتابم چاپ بر خود است ».و باز ،م یگوید:«نم یدانم،
در ترس��یم جهانی مالیخولیایی؛ آکنده از چیزهای شده است! اما بازخوردهای ای نجا و آ نجا مرا کمی شاید این هم فرجام من و نسل من باشد
غریب در عین سادگی و روزمرهگی ،داشتم .مثلًا در انسا نهای دیگر ،یا افکار خود بر خود است. آرام م یکند .وبه من م یقبولاند که نه «مثل ای نکه که باید و حتماً با مرگ عش قبازی کنیم! »
▪ ▪تع�داد قابل توجه�ی از داس�تا نهای این همین داستان «هوا در بیش��تر مناطق کشورابری واقعاً چاپ شده است!»
کت�اب را م یت�وان در دس�ت هی داس�تا نهای اس��ت» ،من تلاش��ی برای فرار از رئالیسم و تغییر
▪ ▪رد پ�ای م�رگ در ه�ر ی�ک از خی�ال و وه�م ق�رار داد (برخ�ی به رئالیس�م ش��رایط نداشتم .این داس��تان ،شخصیت واتمسفر
داس�تا نهای مجموع� هی جدیدت�ان به جادویی پهلو م یزنند و در برخی شاهد تخیل داس��تان بود که همه چیز را به سمتی برد که شاید
وضوح به چش�م م یخورد .بی ش�ک ،به مح�ض هس�تیم) .توجه ش�ما به این س�بک ب��رای مخاطب غیر قابل پی شبینی وعجیب به نظر
برسد .حتی باید اعتراف کنم جاهایی برای خود من
همین دلیل عنوان کتاب" ،دیوارهای بلند داستا ننویسی علت خاصی دارد؟
گورس�تان شهر ما" است .اگر بخواهیم با ـ ـب��ودن در ش��رایطی ای نچنی��ن خ��واه ،ناخواه هم غیر قابل پیش بینی بود.در یک خش��م دائمی،
توجه به این یک کتاب دربار هی ش�ما به داس��تا نها را به بعد دیگری م یکشاند .اصولاً رفتن غلامرضا ،درگیر قتلی م یش��ود که اصلًا نه فکرش
قض�اوت بنش�ینیم ،م یتوان گف�ت که با بهمرزهایی از تخیل و همنشینی با چیزهایی جدای را م یک��رده ،و نه آغازداس��تان این اج��ازه را به او
نویسند هی مر گاندیشی روب هرو هستیم ،از این زمان و مکان یکی از لذ تهای من درنوشتن م�� یداده! او در رفتار هیس��تریک و عصبی دختری
اما مر گاندیشی نه از آن نوعی که ُمد روز داستان اس��ت .نه تخیل صرف ،بلکه بردن واقعیت گرفتار م یشود کهزندگ یاش در چاه توالت به لجن
نوشتارهای ما شده است و نه از آن نوعی داس��تان در یک فضای وهم��ی وجادویی ،با آ نکه کش��یده شده .ایمان دارم که اگر خلاقیت و رویکرد
که حکایت از ناامیدی نویسند هاش دارد .اعتق��اد دارم هم هی ای نه��ا در زندگی روزمرهی ما خلاقانه ازداس��تان گرفته شود ،نتیج هاش سطحی
دوست دارم دربار هی مر گاندیشی خاص هس��ت و هیچ ربطی به دروغو ای نها ندارد .باورها ش��دن و ملا لآور شدن داستان است .آ ن چیزی که
جواد عاطف�ه و عل�ل آن از زبان خودش و اعتق��ادات فرهنگی و آیینی هر ملتی سرش��ار از داس��تانامروز (معاصر ما) از آن تهی شده ،رویکرد
چیزهایی است که درواقعیت زندگی به یک شوخی خاص نویس��نده در خلق و روایت داستان است ،اما
و رفتاری عجیب تعبیر م یشود .ای ن که مردگان در نه برای مخاطب خاص ،بلکه برای هر مخاطب با هر بـشن ـومم .ن در ش��رایطی قد کشیدم که مادام و
مدام بمباران بود و موش�� کباران .هذیان ذهن «پ��دروپارامو» از زندگان موثرترند و همچون آ نها گرایش و اندیشه و سوادی.
من کودکواژهی شهید بود و فرهنگ شهادت .و با آ نه��ا زندگی م یکنند ،یا تمام مردگان زندهی
ه��ر بار هم م��رگ عزیزی و ،...در ش��هر من؛ داستان «صد س��ال تنهایی» مارکز ،نشان از باور و ▪ ▪با توجه به مضمو نهای جنایی ش�مار قابل
29
همدان و دربهار ،روستای کودکی من ،که این فرهنگ یک ملت و قوم دارد .چیزی عادی وس��اده توجهی از داستا نهای کتاب ،علاق همند شدم
روزها ش��هری شده برای خودش! ما برای فرار در جهانی که هیچ چیزش عادی و س��اده نیس��ت ،بدانم در پرداختن به این گونه مضمو نها از چه
از جنگ وبمباران و مرگ رفتیم در ذات و دل الا مرگ!
چی�زی تاثیر گرفت های�د؟ از رویدادهای واقعی