Page 19 - Issue No.1370
P. 19

‫‪19‬‬                        ‫سال ‪ / 23‬شماره ‪ - 1370‬جمعه ‪ 28‬نابآ ‪1394‬‬                               ‫پشت سر می‌گذارند‪.‬‬                                                                                                           ‫رو به رو می‌شــود و می‌گوید‪ ...‬زیبایی این زن‬
                                                                        ‫راوی کــه یین و یانگ و آنیمــا و آنیموس وجودش‬                                                                                                            ‫عقل از مرد و زن ببردی‪...‬هر چند این عبارت‬
‫‪In touch with Iranian diversity‬‬                                         ‫به گونه‌ای دیگر تنظیم اســت ســعی می‌کند این دو‬                   ‫مشاهده می‌کند و دیر گاهی است که می‌خوردن او نه به وقت سماع و‬                           ‫در برخی آثار از این دســت دیده می‌شود اما‬
                                                                        ‫عاشــق و معشوق را به هم برساند و در تغییر باورها و‬                ‫صوفیانه و عارفانه نیســت و حتی به شرک نزدیک است و از آن جا که‬                          ‫در این قصه که بوسه‌ی دو زن باعث دلزدگی‬
                                                                        ‫اســتحاله‌ی آنان مؤثر باشد تا به یک تعادل برسند و‬                 ‫راوی دیگر راوی ناظر و بی طرف نیســت و در درون میل شدیدی به‬                             ‫مردی می‌شود و آن گاه ازدواجی غیر معمول‬
                                                                        ‫کنار هم تکمیل شوند‪ .‬چرا که تغییر باورها به عنوان‬                  ‫رســاندن آن دو به هم دارد وارد ماجرا می‌شود تا پیوند این دو عاشق‬                       ‫رخ می‌دهد‪ ،‬افاده‌ی دیگری ندارد؟ یا هنگامی‬
                                                                        ‫یکی از تم‌های اصلی داستان است که هم عاشق روی‬                      ‫غیر عادی را ســامانی نیکو ببخشد‪ .‬او می‌داند که باطن زن دو جنس‬                          ‫که با اعتراض دختر رو به رو می‌شــود که چرا‬
                                                                        ‫آن تاکید دارد و هم معشــوق و دیگر این که در این‬                   ‫گرا‪ ،‬مرد را می‌ترســاند و فراری می‌دهد و نخست زن و مرد از ذات و‬                        ‫چشم چرانی می‌کند‪ ،‬پاســخ می‌دهد‪...‬گمان‬
                                                                        ‫میان آن کس که تغییر بیشتری می‌پذیرد مرد است‬                       ‫باطن هم بیزار می‌شــوند و یک دوره سرد و ســنگی و سردر گمی را‬                           ‫ندارم کار زشــتی می‌کنم‪...‬حــال آن که می‬
                                                                        ‫کــه اجازه می‌دهد زن دیگــر آن ضعیفه‌ی جا خوش‬                                                                                                            ‫دانیم چشــم چرانی در هــر زمان و هر مکان‬
                                                                                                                                                                                                                                 ‫و از ســوی هر شــخصی کار زشتی است مگر‬
                                                                                     ‫کرده در اذهان مردمان سنتی نباشد‪.‬‬                                                                                                            ‫نزد برخی کســان که دیگر حرجــی بر آنان‬
                                                                        ‫نکت ‌هی دیگر این که ‪...‬رویدادها در بصره اســت و بصره‬                                                                                                     ‫نیســت‪ .‬سپس عذرهای موجه و در عین حال‬
                                                                        ‫در جوار بغداد یا مقر حکمرانی ســاطینی که خود را‬                                                                                                          ‫مســخره‌ای برای چشــم چرانی می‌آورد مثل‬
                                                                        ‫امیرالمؤمنیــن م ‌یدانند‪ .‬تا جایی که از تاریخ اجتماعی‬                                                                                                    ‫کنجــکاوی‪ ،‬غریبــی و تشــنگی و‪...‬که به هر‬
                                                                        ‫خاورمیانــه بر م ‌یآید اغلب زنــان آن عصر هیچ قدر و‬                                                                                                      ‫حــال زنان او را نامحــرم نمی‌دانند و به خانه‬
                                                                        ‫منزلتی نداشــت ‌هاند مگر به اســتثناء و عمدتاً در میان‬                                                                                                   ‫دعوتش می‌کنند و به دور در همان بدو ورود‬
                                                                        ‫آنان که از ثروتی چشــمگیر برخوردار بود‌هاند‪ .‬در این‬                                                                                                      ‫و آشنایی‪ ،‬همین که می‌فهمد راوی کیست به‬
                                                                        ‫قصه به دور‪ ،‬دختر محمد بــن علی گوهر فروش جزو‬                                                                                                             ‫او اعتماد می‌کند و رازش را فاش می‌ســازد و‬
                                                                        ‫استثناء است که م ‌یتواند خود را از حلق ‌هی حقار ‌تهای‬                                                                                                    ‫می‌گوید‪...‬عاش ِق من‪ ،‬به زبان عاشق من است‬
                                                                        ‫تحمیل شــده بر زنان برهاند و به جایی برســد که زیر‬                                                                                                       ‫نه از دل و جان‪ .‬چون او به عهد خود وفا نکرد‬
                                                                        ‫دس ِت مردش یا شــوهرش قرار نگیرد‪ .‬پس اوست که‬                                                                                                             ‫و عهد مودت و دوســتی نگاه نداشت و همین‬
                                                                        ‫خود را برابر مرد م ‌یداند و شرط م ‌یگذارد برای عاشق‬                                                                                                      ‫که دید این کنیزک روی مرا بوســید گذاشت‬
                                                                        ‫و ســرانجام او را از افکار ســنتی اجدادی خود پایین‬                                                                                                       ‫و رفت‪ ...‬ســئوال این اســت آن عهد و پیمان‬
                                                                                                                                                                                                                                 ‫بین عاشق و معشــوق چه بود که نمی‌بایست‬
                                                                           ‫م ‌یکشد و باعث تغییر در روش زندگی او م ‌یشود‪.‬‬                                                                                                         ‫از بوســیدن دو زن عصبانی شود و این نیست‬
                                                                                                           ‫پ ‌ینوش ‌تها‪:‬‬
                                                                                                                                                                                                                                         ‫جز پذیرش دو جنس گرای ِی به دور؟‬
                                                                        ‫(‪ )1‬در متــن عربی نیز همیــن ابهام وجود دارد و تنها‬                                                                                                      ‫به هر روی هنگامی که راو ِی مشــفق از پیش‬
                                                                        ‫مطلب روشــنی که م ‌یتوان به آن رسید این است که‬                                                                                                           ‫معشــوق ســراغ عاشــق می‌رود و چون او را‬
                                                                        ‫خاتون اشاره به کنیز است که پیر مرد (علی بن منصور‬                                                                                                         ‫ســواره می‌بیند از جمال او هوش از ســرش‬
                                                                        ‫دمشــقی) از روی ادب کنیز را «ســیدتی» {خاتون}‬                                                                                                            ‫می‌رود و هنگامی که دســت در گرد ِن ُجبیر‬
                                                                                                                                                                                                            ‫می‌افکند گمان می‌کند که بهشــت را در آغوش گرفته اســت‪ .‬بهشت‬
                                                                                                          ‫خطاب م ‌یکند‪.‬‬                                                                                     ‫راوی به عنوان یک مرد حتی به گونه‌ای استعاری یا کنایی پیش زنان‬
                                                                                                                            ‫با نگاهی به‪:‬‬                                                                    ‫اســت یا مردان؟ این طرز نگاه جا به جا ادامه می‌یابد تا جایی که در‬
                                                                                                                                                                                                            ‫خانه‌ی ُجبیر متوجه می‌شود او مدتی است تغییر حالت داده و چندان‬
                                                                        ‫*هزار و یک شب‪ ،‬ترجمه عبدالطیف تسوجی تبریزی‪ ،‬انتشارات هرمس‬                                                                           ‫بــه اصول اخلاقی و دینی پای بند نیســت و جام باده را چون حوض‬
                                                                                                              ‫(جلد اول) چاپ اول ‪1383‬‬                                                                        ‫کوثر در بهشــت می‌داند و ساقیان زمینی را به سان حورالعین بهشتی‬

                                                                        ‫*فرهنگ ادبیات فارســی‪ ،‬محمد شریفی‪ ،‬انتشارات معین ‪ -‬فرهنگ نشر‬
                                                                                                                     ‫نو‪ ،‬چاپ اول ‪1387‬‬

                                                                                                                                          ‫‪Tel: 604.568.9444 Fax: 604.568.9439‬‬

                                                                                                                                          ‫‪www.jiwalawcorp.com amajidi@jiwalawcorp.com‬‬

                                                                                                                                                            ‫‪850 – 777 West Broadway, Vancouver, BC, V5Z 4J7‬‬

                                                                              ‫اﻟﮑﺴﯿا‌ﻣﺠﯿﺪی‌)‪(Alexia‌Majidi‬‬

                                                                        ‫وکیل رسمی دادگاههای بریتیشکلمبیا و مدافﻊ حقوقی شما‬

                                                                                     ‫در موارد زیر با مشاوره رایگان به زبان فارسی‬

‫‪Vol. 23 / No. 1370 - Friday, Nov. 20, 2015‬‬        ‫‪• Civil Litigation‬‬                                                                                               ‫·‌‌دادﺧواهی‌ﻣﺪنی‬
                                                  ‫)‪• Accidents(Car, Bicycle, Bus & Motorcycle‬‬                                             ‫·‌‌ﺗﺼادﻓات‪)‌:‬اﺗوﻣﺒﯿﻞ‪‌،‬دوﭼﺮﺧﻪ‪‌،‬اﺗوﺑوس‌و‌ﻣوﺗو ‌رﺳﯿﮑﻠت(‬
                                                  ‫‪• ICBC‬‬
                                                  ‫‪• Personal Injury‬‬                                                                                                 ‫·‌‌آی‌ﺳی‌ﺑی‌ﺳی‬
                                          ‫‪19 • Dog Bite‬‬                                                                                                               ‫·‌‌ﺻﺪﻣات‌ﺑﺪنی‬

                                                                                                                                                    ‫·‌‌آﺳﯿﺐ‌دﯾﺪﮔی‌در‌اﺛﺮ‌ﺣﻤﻠﻪ‌ﺳﮓ‬

                                                                                                                                          ‫ﻣﺸبوره ﻓﻘﻂ اب ﺗعﯿﯿﻦ وﻗﺖ ﻗﺒﻠ‪‬‬
   14   15   16   17   18   19   20   21   22   23   24