Page 15 - Issue No.1359
P. 15

‫‪15‬‬                        ‫سال ‪ / 22‬شماره ‪ - 1359‬جمعه ‪ 13‬رویرهش ‪1394‬‬  ‫امروزم اومده اینجا شمارو بکشه‪ ،‬گفتیم آقا سلام‪ ،‬و بی جواب‪ ،‬حرف نزد‪.‬‬        ‫یهو پشت سرهم دوسه تا صلوات فرستادن و شاه که نامه رو دید دستور‬            ‫و اوباش را خریداری کند و نهایتاً” دراثرتلاش های چاقوکشان که به زور‬
                                                                          ‫سید ممد پسرش و اینا اومدن دور و ورش‪...‬ما گفتیم که “آقا حال شما‬            ‫داد بالاخره خلیل رو آزاد کردن‪ (.‬کاشانی برای آزادی خلیل طهماسبی‬           ‫روستائیان ساده دل را پای صندو ‌قهای رأی م ‌یآوردند‪ ،‬پیروز شد” (‪)۱۵‬‬
‫‪In touch with Iranian diversity‬‬                                           ‫خوبه؟‪ ،‬سلامتین ایشالا؟” (آیت الله کاشانی) گفت‪“ :‬خفه شو پدر سوخته‬          ‫یک ماده واحده هم به مجلس برد‪ “ :‬چون جنایت حاج علی رزم آرا و‬              ‫این مجلس را که دو فراکسیون ملیون و سلطنت طل ‌بها شکل داده بودند‪،‬‬
                                                                          ‫“ حالا نگو من که دیروز اونجا مثلًا” گفته بودم آقا رو فلان‪ ...‬یه چیزی از‬   ‫حمایت او از اجانب بر ملت ایران ثابت است بر فرض آنکه قاتل او استاد‬        ‫از جنجال ‌یترین مجالس خواند‌هاند‪ ،‬مجلسی که کارش سرانجام به تعطیلی‬
                                                                          ‫دهنم پریده و این ناراحت شده! سید ممد اومد گفت‪“ :‬چه مزخرفی گفتی‬            ‫خلیل طهماسبی باشد از نظر ملت بی گناه و تبرئه شناخته م ‌یشود‪”..‬و در‬       ‫و کودتا کشیده شد‪ .‬اما پیش از کودتا درگیر ‌یها به ویژه بعد از انتخابات‬
                                                                          ‫به آقا دیروز؟”‪ ,‬گفتم‪ :‬بابا من که میدونی نوکر آقام‪ .‬من آقا رو دوست‬         ‫‪ ۲۴‬آبانماه ‪ ۱۳۳۱‬آزاد شد” و بعد به دیدار کاشانی و مصدق رفت” (‪)۱۸‬‬
                                                                          ‫دارم‪ .‬مدتیه دنبال ایشون هستم‪ ،‬چقدر بالای ایشون مبارزه کردم‪ ،‬من‬            ‫آزادی نواب صفوی ( ‪ ۱۴‬بهمن ‪ )۱۳۳۱‬نیز اثری بر فعالیت فدائیان اسلام‬                       ‫مجلس هفدهم با حضور جاه ‌لها و لا ‌تها ادامه داشت‪.‬‬
                                                                          ‫که چیزی نگفتم‪ ...‬خسته بودم “ هیچی‪ ...‬دردسرتون ندم‪ ،‬روز بد نبینی‪,‬‬          ‫نگذاشت‪ .‬به نظر م ‌یرسید این جماعت سیاست دیگری پیشه کرده بودند‪.‬‬           ‫شعبان جعفری روایت م ‌یکند که‪...“ :‬از تاریخ بهمن ‪ ۱۳۳۰‬تا ‪ ۳۰‬تیر‬
                                                                          ‫ریختن سر ما‪ .‬اول تو خونه یه عده ای ریختن سر ما‪ .‬با اینا بزن بزن‬           ‫‪ ۹‬اسفند سال ‪ ۱۳۳۱‬روزی ست که نقش دولت و روحانیت در بهره‬                   ‫‪ " " ۱۳۳۱‬مرتب با توده ایا مبارزه و زد و خورد م ‌یکردیم‪...‬م ‌یزدیم‬
                                                                          ‫کردیم‪ .‬منم اونوقت یوقور بودم‪ .‬تا کارمون کشید تو پامنار‪ .‬یه گزن زدن تو‬     ‫برداری ازجاهل ها و لا ‌تها را برای پیشبرد خواس ‌تهایشان نشان م ‌یدهد‪.‬‬    ‫توشون‪..‬با ماشین‪ ،‬با خودمون ‪ ،‬خیل ‌یام بد رانندگی م ‌یکردم‪ ،‬از اون دور‬
                                                                          ‫پای من‪ ...‬با گزن کفاشی‪ ...‬یه گزنم زدن تو دستم‪ ,‬یه درفشم فرو کردن‬          ‫آیت الله کاشانی که از هردو دسته از جاه ‌لها و لا ‌تها دوروبر خود داشت‪،‬‬   ‫جیپ من پیدا م ‌یشد م ‌یگفتن خطر اومد‪ ،‬جیپ قرمز اومد‪ ،‬کله شق‬
                                                                          ‫توی سفید رونم که از همه زخما کاری تر بود‪ ،‬درفش فوری می کشه‪.‬‬               ‫سراغ شعبان جعفری و جاه ‌لها و لا ‌تهای اطراف شعبان رفت‪ .‬علیرغم‬           ‫بودم دیگه ‪...‬اونموقع طرفدار مصدق بودیم‪...‬م ‌یگفتم‪ “ :‬ایهاالناس مصدق‬
                                                                          ‫خلاصه با سیخ نونوایی و هر چی دم دستشون رسیده بود اومده بودن‪...‬‬            ‫اینکه جاه ‌لها و لا ‌تهای فدائیان اسلامی پیش تر “خدمت شعبان‬              ‫رفت قوام اومد‪ ،‬پاشین یه کاری بکنین‪ ۳۰...‬تیر زیاد کشته شدن‪ ،‬بعد یه‬
                                                                          ‫همه م ‌یزدن‪...‬منو بردن بیمارستان سینا‪ ،‬به قران یه دفعه ریختن تمام‬         ‫جعفری رسیده بودند” کاشانی استفاده از شعبان جعفری را نیز در نظر‬           ‫عده کشته َرم از اهواز با ترن آورده بودن‪ ...‬رفتیم یه چندتائی َرم از تو‬
                                                                          ‫اومدن بیمارستان سینا که اونجا منو بکشن ‪ " ،”...‬یه مدتی رابطه مون‬                                                                                   ‫بیمارستان سینا‪ ،‬از اونائی که مرده بودن ورداشتیم و زدیم جا‪ .،‬گفتیم‪" :‬‬
                                                                          ‫قطع شد‪،‬بعد خوب شد"‪ ... " ،‬روز ‪ ۹‬اسفند‪ ...‬ما اول صبح رفتیم خون ‌هی‬                                                                  ‫داشت‪.‬‬           ‫آی داد و آی هوار‪ ،‬قوام دستور داده اینارو کشتن‪...‬بازاریا و جبهه ملیا تا‬
                                                                          ‫کاشانی‪ .‬درست یادمه‪ .‬اون حاجی محسن(محرر) بود‪ ،‬امیرموبور بود‪ ،‬احمد‬          ‫“‪....‬روزی که آیت الله کاشانی از تبعید به ایران بازگشت ‪ُ ...‬خب یوقوربودم‬  ‫من با مصدق بودم طرفدار من بودن‪...‬تو سینما جهان – نزدیک خیابون‬
                                                                          ‫عشقی بود و حاجی حسین عالم بود و یه عده ای دیگه‪ .‬آیت الله کاشانی‬           ‫دیگه‪ ،‬از دم فردوگاه مهر آباد پُشت ماشین این همینجور لوکه م ‌یدویدم‬       ‫شاهپور‪ -‬یه گلریزون گرفتم ‪ ،‬همه جبهه ملیا اومدن و برای زورخونه ای‬
                                                                          ‫گفت‪”:‬برین شاه داره از مملکت میره بیرون‪ .‬برین نذارین شاه بره “‪ ،‬گفت‬        ‫که مردم حمله نکنند‪ ،‬مردمو م ‌یزدم عقب‪.‬وقتی خواست پیاده به شه‬             ‫که قرار بود بسازم پولم دادن‪ ،‬صدیقی‪ ،‬بازرگان‪ ،‬معظمی‪ ،‬شمس قنات‬
                                                                          ‫‪ ”:‬آگه شاه بره عمام ‌هی مام رفته ‪ُ " ، (”....‬خب ما خیال کردیم مصدقم می‬    ‫مردم هجوم آوردن‪ ،‬گفت‪ " :‬جعفری مردمو رد کن" ‪...‬هی داد م ‌یزدم مردم‬        ‫آبادی‪ ،‬الهیار صالح‪ ،‬بقایی‪ ،‬تا حتی آیت الله کاشانی هم یه دفعه اومد‬
                                                                          ‫خواد اینکار به شه‪ ،‬هم طرفدار مصدق بودیم هم طرفدار کاشانی " (‪)۱۹‬‬           ‫نمیرن کنار‪ُ .‬خب اعصابم خراب شده بود‪ .‬رفتیم بالای چارپایه گفتیم‪" :‬‬
                                                                          ‫محمد مصدق در باره رخداد روز ‪ ۹‬اسفند در خاطرات اش م ‌ینویسد‪...":‬‬           ‫ایهاالناس ‪ ،‬من هیچی ‪ ،‬این سید خوارکوسده روله کردین "‪ .‬دهنش لق‬                                                                 ‫اونجا‪)۱۶(..‬‬
                                                                          ‫و مقصود ازتوطئه این بود عده ای رجاله به این عنوان که من م ‌یخواستم‬        ‫بود‪ .‬همچی کرد‪":‬خوار کوسده خودتی‪....‬پدر سوخته”‪ .‬مام رفتیم فردا‬            ‫در رخداد ‪ ۳۰‬تیرنیز فدائیان اسلام به ظاهر نقشی ایفا نکردند‪ ...”:‬خوب‬
                                                                          ‫شاه را ازمملکت خارج کنم درب کاخ جمع شوند و موقع خروج من از کاخ‬            ‫صبح بیایم منزل آقا‪ .‬محمود مسگرو حسن عرب و عباس کاووسی بود و‬              ‫فدائیان اسلام در این موقع دیگر تقریباً” یک گروه مخالف دولت بودند‪ .‬اگر‬
                                                                                                                                                    ‫اون اسکندر امیری‪ ...‬به آقا گفتن این دیروز به شمافحش داده و حالام‬         ‫خود قوام م ‌یآمد روی کار اولتیماتوم به قوام م ‌یدادند و خواست ‌ههایشان را‬
                                                                                                                  ‫مرا از بین ببرند و‪)۲۰( "...‬‬                                                                                ‫با دولت جدید مطرح م ‌یکردند‪ .‬اما در اینجایی که قوام آمده روی کار و تا‬
                                                                          ‫شعبان جعفری نقل م ‌یکند‪...":‬ما رفتیم ناصر خسرو‪ ،‬دیدیم چیکارکنیم‬                                                                                    ‫دیروز باتومهای مصدق هم جایش خوب نشده بود‪ ،‬عقلانی نبود بیایند از‬
                                                                          ‫ملت دنبال ما بیان؟ اومدیم نعش درست کردیم ‪.‬متکا و فلان و اینارو‬                                                                                     ‫مصدق دفاع کنند‪...‬خواست ‌ههای فدائیان اسلام خلع ید اجانب‪ ،‬رد فرهنگ‬
                                                                          ‫گذاشتیم رو یه تخته و دو سه تا مرغ رسمی گرفتیم خوناشونو ریختیم اون‬                                                                                  ‫استعماری و ایجاد فرهنگ اسلامی ‪ ،‬خرده خرده زمین ‌هی اجرای احکام‬
                                                                          ‫رو و گفتیم " کشتن‪ ،‬آی کشتن"‪...‬رفتیم در خونه شاه ‪...‬گفتم من نمیخوام‬                                                                                 ‫اسلامی‪ )۱۷("...‬آزاد کردن قاتلانی مانند خلیل طهماسبی ( یا به قول‬
                                                                          ‫شاه ازاین مملکت بره ‪...‬گفتن آگه راست میگین مصدق رو بیارین نذاره‬                                                                                    ‫کاشانی “ شمشیر بّران اسلام” و “ مجری اراده و افکار ملت ایران” )‪،‬‬
                                                                          ‫شاه بره ‪...‬آیت الله بهبهانی و بهاء الدین نوری هم بودند‪...‬رفتیم در خونه‬                                                                             ‫که به درخواست آیت الله کاشانی و موافقت شاه انجام شد( ‪ ۲۴‬آبان ماه‬
                                                                          ‫مصدق ‪....‬نمیذاشتن ما بریم به مصدق بگیم به یاد بیرون‪...‬جیپو گرفتم‬
                                                                          ‫زدیم تو خونه مصدق ودر آهنی خراب شد‪...‬تیر اندازی شد‪...‬منو ورداشتن‬                                                                                                  ‫‪ ،)۱۳۳۱‬تاثیری بر میزان فعالیت فدائیان اسلام نداشت‪.‬‬
                                                                                                                                                                                                                             ‫“‪...‬یادمه یه روز یه وعظ درست کردن تومسجد شاه که اعلیحضرت‬
                                                                                             ‫بردن رکن دو ستاد ارتش ‪...‬و بعد زندان‪)۲۱( "...‬‬                                                                                   ‫م ‌یخواست بره مسجد شاه‪ .‬همون روز آیت الله کاشان ‌یام میره مسجد‬
                                                                          ‫از جاه ‌لها و لا ‌تها برای ایجاد ارعاب و فضای ترور‪ ،‬و زمینه سازی روان ِی‬                                                                           ‫شاه‪ .‬بازاریا و جمعیت زیادی جمع شدن اونجا و بعد همونجا کاشانی یه‬
                                                                          ‫تدارک سرنگونی دکتر مصدق نیز استفاده شد‪ .‬در واقع اینان نه فقط‬                                                                                       ‫نامه ای داد به اعلیحضرت‪ ،‬نگو آزادی خلیل طهماسبی رو م ‌یخواست‬
                                                                                                                                                                                                                             ‫که مردم یه دفعه صلوات فرستادن‪ .‬من آنوقت دنبال کاشانی بودم‪ .‬مردم‬

                                                                             ‫مدیر مسئول ع‪ -‬ﺧﺎﻧﯽ‬          ‫ﺗﺮﺟﻤﻪ‬
                                                                           ‫‪Cell: 604-773-6610‬‬    ‫و ﺧﺪﻣﺎت ﮐﻨﺴﻮﻟﯽ اﻣﯿﻦ‬
                                                                          ‫‪Office: 778-285-3646‬‬

                                                                          ‫ﺗﺮﺟﻤﻪ ﮐﻠﯿﻪ ﻣﺘﻮن‬        ‫• اﻣﻮر ﮐﻨﺴﻮﻟﯽ اﯾﺮان و ﮐﺎﻧﺎدا ﺷﺎﻣﻞ‪:‬‬

                                                                          ‫• وﮐﺎﻟﺘﻨﺎﻣﻪ از ﻃﺮﯾﻖ ‪ ،Online‬ﮔﺬرﻧﺎﻣﻪ‪ ،‬ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ‪ ،‬وﺻﯿﺖﻧﺎﻣﻪ‬

                                                                          ‫• دﻋﻮﺗﻨﺎﻣﻪ‪ ،‬درﺧﻮاﺳﺖ ﮐﺎرت اﻗﺎﻣﺖ داﺋﻢ ‪Citizenship ،PR‬‬

                                                                          ‫• درﯾﺎﻓﺖ ‪ Visa‬ﺗﻮرﯾﺴﺘﯽ‪ ،‬اﻗﺪام ‪ Sponsership‬هﻤﺴﺮ و واﻟﺪﯾﻦ‬

                                                                          ‫‪228 - 3030 Lincoln Ave., Coquitlam, BC V3B 6B4‬‬

‫‪Vol. 22 / No. 1359 - Friday, Sep. 4, 2015‬‬                                                  ‫‪Atlas Tour & Travel‬‬                                      ‫آژاﻧﺲ ﻣﺴﺎﻓﺮﺗﯽ اﻃﻠﺲ‬

                                                                                                ‫‪Tel: 604 - 982 - 1116‬‬                               ‫• ﻣﻨﺎﺳﺒﺘﺮﯾﻦ ﻗﯿﻤﺖ ﺑﻪ اﯾﺮان و ﺳﺎﯾﺮ ﻧﻘﺎط دﻧﯿﺎ‬
                                                                                                 ‫‪Fax: 604 - 982 - 1470‬‬

                                                                                                                                                    ‫• ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻗﯿﻤﺖ ﺑﺮای اروﭘﺎ‪ ،‬ﺧﺎورﻣﯿﺎﻧﻪ‪ ،‬آﺳﯿﺎ و اﺳﺘﺮﻟﯿﺎ‬

                                                                                                                                                    ‫• ارﺳﺎل ﺣﻮاﻟﻪ ﺑﻠﯿﺖ ﺑﻪ ﺗﻬﺮان و ﺷﻬﺮﺳﺘﺎنهﺎ‬

                               ‫‪15‬‬                                                                ‫‪216 - 1500 Marine Dr.,‬‬                                                                                                      ‫• ﻓﺮوش ﺑﻠﯿﺖ ﮐﻠﯿﻪ ﺷﺮﮐﺖهﺎی هﻮاﭘﯿﻤﺎﯾﯽ‬
                                                                                                 ‫‪2nd Floor North Vancouver,‬‬

                                                                                                 ‫‪BC V7P 1T7‬‬                                         ‫• ﺗﻮرهﺎی ﺗﻔﺮﯾﺤﯽ‪ ،‬ﭘﺮوازهﺎی داﺧﻠﯽ ﮐﺎﻧﺎدا و آﻣﺮﯾﮑﺎ‬
   10   11   12   13   14   15   16   17   18   19   20