Page 27 - Shahrvand BC No. 1258
P. 27
‫ادبیات‪/‬گف ‌توگو ‹‬

‫خالد حسینی‪ :‬دیوان حافظ محبوب‌ترین کتا ِب ک ّل عمرم است ‪27‬‬

‫ـ ـسهراب‪ ،‬سلحشــور بزرگی که در شــاهنام ‌هی فردوسی ماجرایی‬ ‫ترجمه‪ :‬سپیده جدیری‬

‫سال متسیب ‪ /‬شماره ‪ - 1258‬جمعه ‪ 5‬رهم ‪1392‬‬ ‫تراژیــک م ‌یآفریند‪ .‬شــاهنامه بــه واقع یکی از گوهرهای تاج شــعر‬ ‫نویسنده‌ی رمان معروف‬
‫کلاسیک فارسی محسوب م ‌یشود‪ .‬سهراب پسر رستم‪ ،‬رزمجوی بزرگ‬ ‫«بادبادک‌باز» در پاسخ به سؤال‬
‫است اما این دو هیچ وقت همدیگر را ندید‌هاند‪ .‬سهراب با این امید که‬ ‫خبرنگار «نیویورک تایمز»‬
‫برای پدرش افتخار و تاج و تخت به ارمغان بیاورد‪ ،‬با لشکری عازم نبرد‬ ‫درباره‌ی محبوب‌ترین کتا ِب ک ِل‬
‫م ‌یشــود و در واقع این نبردی رو در رو با خود رستم است‪ .‬در آخرین‬ ‫عمرش‪ ،‬از «دیوان حافظ» نام‬
‫صحن ‌هی این داستان‪ ،‬رستم پیکر بی جان سهراب را در آغوش کشیده‬ ‫م ‌یبرد و می‌گوید که حافظ نزد او‬
‫است و این درســت دقایقی بعد از پی بردن او به هویت واقعی مردی‬ ‫از عالی‌ترین جایگاه میان شاعران‬
‫که با شمشیر خود او زخمی کشنده برداشته است‪ ،‬اتفاق م ‌یافتد‪ .‬این‬
‫فارسی زبان برخوردار است‪.‬‬
‫داستان از نظر بار احساسی و تکا ‌ندهنده بودن‪ ،‬بی مانند است‪.‬‬

‫▪ ▪کتابی بوده که ابتدا فکر کرده باشــید دوس ‌تاش خواهید‬ ‫ـ▪ ▪ـممجحبمووعه‌بت«اریشـنـعکاترا ِحبافکظِل»عکمه برتهاآننک«ددایمواکنتاحافب اظس» هتم؟ م ‌یگویند‪.‬‬

‫دشت و این طور نشده باشد؟ کتابی که ناامیدتان کرده باشد؟‬ ‫چنا ‌نکه در دنیای فارسی زبان نیز حافظ همیشه بسیار محترم شمرده‬
‫در عین حال‪ ،‬یادتان م ‌یآید آخرین کتابی که خواند ‌ناش را رها‬ ‫شده‪ ،‬باید بگویم که او نزد من از عال ‌یترین جایگاه میان شاعران فارسی‬
‫زبان برخوردار است‪ .‬اشعار فلسفی‪ ،‬عاشقانه‪ ،‬عرفانی و جسوران ‌هی او که‬
‫کـرـدیمدس‪،‬لمکاًداچنم بدیودن؟کتاب برایم چنین بوده است‪ .‬اما من آدم نازنین ‌یام!‬ ‫سرشار از تصاویر پرشــکوه و اوزان جادویی است‪ ،‬همیشه مرا مسحور‬
‫خود م ‌یکند‪ .‬هیچ وقت نشــده که غز ‌لهای صمیمانــ ‌هاش مرا متاثر‬
‫اًه‪ ،‬بگذارید واقعیت را بگویم‪ :‬من آدم ترسوی ‌یام‪ ...‬خب‪ ،‬نام آن کتاب را‬ ‫نســازند‪ .‬این غز ‌لها امروز هم همان اثری را بر من دارند که زمانی که‬
‫م ‌یگویم‪« :‬ناتور دشت»‪ .‬همین بود‪.‬‬
‫یک بچه مدرس ‌های در کابل بودم و آنها را م ‌یخواندم‪ ،‬داشتند‪.‬‬
‫▪ ▪اگر م ‌یتوانستید با نویسند ‌های ‪ -‬فرقی نم ‌یکند از زندگان‬

‫یا مردگان – ملاقاتی داشــته باشید‪ ،‬دوست داشتید چه کسی‬

‫و‬ ‫آفرینش‬ ‫به‬ ‫بدانید؟‬ ‫دربار ‌هاش‬ ‫چه م ‌یخواستید‬ ‫مـ ‌یبـفویلد؟م وی‬
‫میان معتقدان‬ ‫از مناظرات‬ ‫ویدئویی از یکــی‬
‫معتقــدان به فرضی ‌هی تکامل را دانلــود م ‌یکنم و بعد به قرن نوزدهم‬ ‫آدم تاثیر بگذارد و حال و هوایی اســرارآمیز داشته باشد‪ ،‬دوست دارم‪.‬‬
‫ســفر م ‌یکنم و آن ویدئوکلیپ را برای چارلز داروین نمایش م ‌یدهم‪.‬‬ ‫البته باید بگویم که سا ‌لهاســت داســتا ‌نهای خیالی یا علمی تخیلی‬ ‫▪ ▪اید ‌هآ ‌لهایتان برای خواندن‪ ،‬چیست؟ (از نظر زمان‪ ،‬مکان‪،‬‬
‫به او نشان م ‌یدهم که آغازگر چه چیزی بوده است‪ .‬و بعد دوست دارم‬ ‫چـگـتوننههاخدووانمدکانن‪...‬ه)‪.‬ســت که م ‌یتوانم در آنها به شــکلی بی وقفه به‬
‫بنشینم و واکنش او را تماشا کنم‪.‬‬ ‫نخواند‌هام‪.‬‬
‫مدتی طولانی مطالعه کنم‪ :‬در هواپیما و شــ ‌بها در تخت خواب‪ .‬من‬
‫‪In touch with Iranian diversity‬‬ ‫▪ ▪اگر م ‌یتوانستید با یک شخصیت داستانی ملاقاتی داشته‬ ‫▪ ▪برخوردن به کدام کتا ‌بها در قفســ ‌هی کتا ‌بهایتان ما را‬ ‫کتا ‌بهــای کاغــذی و واقعی را م ‌یخوانم؛ آنهایی که از نظر شــکل و‬
‫شـگـفمج‌تمزودعهــخهواکتهاد‌بکهاردی؟مصور «تن تن»‪« ،‬چرا مردان نوک پســتان‬ ‫شمایل هم کتا ‌باند‪ ،‬و بنابراین‪ ،‬همیشه از خواندن کتا ‌بهای دروغکی‬
‫باشید‪ ،‬دوست داشتید چه کسی م ‌یبود؟‬
‫دارند؟»‪« ،‬جنگ جهانی ‪« ،»Z‬من یک لبوفسک ‌یام‪ ،‬تو یک لبوفسک ‌یای‪:‬‬ ‫که به آنها م ‌یگویند الکترونیکی پرهیز م ‌یکنم!‬
‫ـ ـدکتر منهتن در داستان «نگهبا ‌نها»‪.‬‬ ‫زندگی‪" ،‬لبوفسکی بزرگ"‪ ،‬و آنچه تو داری‪».‬‬

‫ـ▪ ▪ـک«تدافترب بچعهدیادیداکشه قتصمادیا»خ اوثانر ادیز‌ناابلشآلرناددها‪.‬رید‪ ،‬کدام کتاب است؟‬ ‫▪ ▪بهترین کتابی که تا به حــال هدیه گرفت ‌هاید‪ ،‬کدام کتاب‬ ‫جومپا‬ ‫استروت‪،‬‬ ‫الیزابت‬ ‫کدا ‌ماند؟‬ ‫ـ▪ ▪ـرجمای‪.‬ا‌ننم‪.‬ویکوئت‌سزهای‪،‬ی مجنحیبفرو اگ‌باتان‪،‬ن‬
‫بـودـهت ارجسم ‌هت؟ی فارســی «ســپید دندان» که پدرم حدوداً اواسط ده ‌هی‬ ‫همینگوی‪،‬‬
‫منبع‪ :‬نیویورک تایمز – ستو ِن ‪By the Book‬‬ ‫لاهیــری‪ ،‬دیو اگرز‪ ،‬یان م ‌کایوان‪ ،‬دیوید فاســتر والاس‪ ،‬جونات دیاز‪،‬‬
‫‪ ،1970‬زمانی که یک پســربچه بودم‪ ،‬در کابل به من‬ ‫کورت ون ‌هگات و آلیس مونرو (م ‌یدانم که مونرو داســتان کوتا‌هنویس‬
‫هدیه داده بود‪.‬‬ ‫اســت‪ ،‬اما بسیاری از داستا ‌نهایش جوهر‌هی رما ‌نهای فشرده و کوتاه‬
‫را دارند‪).‬‬

‫▪ ▪از میان کتا ‌بهای جدیدالانتشار یا آنهایی که پیش از این ▪ ▪کدام کتاب بیشترین تاثیر را بر شما گذاشته‬

‫اـس ـکتت؟ابــی را که نام م ‌یبرم آخرین بار ســا ‌لها پیش‬ ‫با موضوع افغانستان چاپ شــد ‌هاند‪ ،‬کدا ‌مها را برای خواندن‬

‫خوانــد‌هام‪ ،‬امــا یادم م ‌یآید نخســتین بــاری که در‬ ‫پیـ ـش«نغهرادبمکاب‌یکلن‪،‬یشدـ؟ـرق نیویورک» اثر تمیم انصــاری؛ «ملت افیون»‬
‫اثــر فریبا نوا؛ «مجازات تقوا» اثر ســارا چایز؛ «مدارهای دوخ ِت قلب» دوران دبیرســتان آن را خواندم واقعــا برایم ملموس‬
‫اثر کریســتینا لمب؛ «سنگ صبور» اثر عتیق رحیمی؛ «مکا ‌نهای فی بود‪« :‬خوش ‌ههای خشــم»‪ .‬جنگ و ستیزهای کارگران‬
‫‪Vol. 20 / No. 1258 - Friday, Sept. 27, 2013‬‬ ‫مابین» اثر روری استوارت؛ «روشنایی غیرمنتظره» اثر جیسون الیوت‪ .‬آوار‌هی از جان گذشته در آن رمان‪ ،‬به نوعی مرا به یاد‬
‫جنگجویان در ســرزمین خودم افغانستان م ‌یانداخت‪.‬‬
‫▪ ▪شــما به مدت بیش از ‪ 10‬سال به پزشکی اشتغال داشتید‪ .‬الان هم وقتی به افغانستان سر م ‌یزنم و به خانواد‌ههای‬

‫از کــدام آموز ‌هها و تجربیا ِت آن دوران در آثارتان اســتفاده آوار‌های برم ‌یخورم که ناحیه به ناحی ‌هی آن کشــور را‬
‫پای پیاده طی م ‌یکنند تا شــاید کار‪ ،‬مسکن یا مأوایی‬
‫پیدا کنند‪ ،‬باز هم یاد این شاهکار اشتاینبک م ‌یافتم‪.‬‬ ‫کـرـدق‌هاابیلید؟‌تهایی که باید در دانشکده پزشکی و بیمارستان کسب کنی‪،‬‬
‫به این شرح است‪ :‬نظم‪ ،‬صبر‪ ،‬پشتکار‪ ،‬میل به چشم‌پوشیدن از خواب‪،‬‬
‫میل شدید به سادومازوخیسم‪ ،‬قدرت تحمل بحرا ‌نهایی که در ایمان ▪ ▪اگر م ‌یتوانســتید به رئیس جمهور کتابی را‬
‫و اعتماد به نف ِس آدم به وجود م ‌یآید‪ ،‬پذیرفتن فرســودگی به عنوان‬
‫کنید‪ ،‬چه کتابی م ‌یبود؟‬ ‫بـراـبیه نخوظانرمداین تنورئیصیهس‬ ‫واقعیت زندگی‪ ،‬اعتیاد به کافئی ِن مســلماً خیلی زیاد و این خو ‌شبین ِی‬
‫جمهور‪ ،‬خدا را شــکر‪ ،‬خودش‬ ‫تمام نشدنی که‪ :‬نقط ‌هی پایان نزدیک است‪.‬‬
‫بســیار اهل مطالعه اســت و نیازی به توصی ‌هی من در‬
‫قابلیت‌هایی که برای رمان‌نویس شدن لازم داری نیز هما ‌نهایی‌ست این زمینه ندارد‪.‬‬
‫که در بالا گفتم!‬

‫▪ ▪در خان ‌‌هی پدر ‌یتــان کتا ‌بها ‌ی زیادی بود؟‬
‫▪ ▪فکر م ‌یکنید قدر کدام یک از نویسندگان محبوبتان را به از کتا ‌بهایی کــه در دوران کودکــی برایتان‬

‫مـ ‌یـخخاونان‌هدنی پددخرایط مر ‌‌هان پیر ادازریکتدا؟ ‌بهای مولوی‪ ،‬حافظ و‬ ‫ندانســته‌‬ ‫را‬ ‫مونرو‬ ‫آلیس‬ ‫قدر‬ ‫کافی ندانست ‌هاند؟‬ ‫انـداـزق ‌هطعیا‬
‫فکر نم ‌یکنم که نویســندگان‬
‫باشند‪ ،‬اما م ‌یتوان گفت که او نویسند‌هی کلاسیکی است که خوانندگان عمر خیام بود‪ .‬پدر و مادرم تمام جلدهای این کتا ‌بها‬
‫به آن میزان که باید و شاید قدرش را ندانست ‌هاند‪ .‬حیرت از ای ‌نکه چرا را در خانه داشــتند‪ .‬در واقع‪ ،‬در دوران کودک ‌یام هیچ‬
‫آثار این اســطور‌هی زنده چندان که باید خوانده نم ‌یشود‪ ،‬تقریبا دیگر کس برایم کتابی نم ‌یخواند‪ .‬پدرم و مادربزرگم هنگام‬
‫خواب برایم قصه م ‌یگفتند‪ .‬کتا ‌ب را بیشــتر خودم در‬ ‫میان ما نویسندگان به یک کلیشه تبدیل شده است!‬
‫تخت خوا ‌ب م ‌یخواندم‪.‬‬
‫▪ ▪چه جور قص ‌ههایی برایتان کشــش دارند؟ قص ‌های بوده که ‪2 7‬‬
‫▪ ▪قهرمان یا شــخصیت داستانی محبوبتان در‬
‫شما را آشکارا با خود برده باشد؟‬
‫ـ ـمن هر جور قص ‌های را تا زمانی که خوب گفته شود‪ ،‬بر احساسات کودکی چه کسی بود؟‬
   22   23   24   25   26   27   28   29   30   31   32