Page 24 - Issue No.1370
P. 24

‫گربه‌ای که لوند ‌یاش کار دستش داده در طول تاریخ‬                                                                  ‫ادبیات‬                                                                        ‫‪24‬‬

‫شعری تا خود را بیان کند‪ ،،‬موش چون بدنبال جویدن است و رخنه در همه جا‪ ،‬ولی بی خانه‌مان‪ ،‬و‬          ‫امیر کراب‬  ‫نقد و‬                                                                              ‫سال ‪ / 23‬شماره ‪ - 1370‬جمعه ‪ 28‬نابآ ‪1394‬‬
                                                       ‫انسان مهاجر هم‪ ،‬با خودش تنهاست!‬                      ‫بررسی‬

                                                                             ‫„شما که می‌شورید‬
                                                                              ‫شما که می‌شورید‬
                                                    ‫و گورتان ُگم است انگار ‪ /‬مرگتان ُمردن ‌یست‬
                                                           ‫من در تما ِم قل ‌بهای شما ‪ /‬می‌ترسم“‬

‫„شما که می‌شورید“ یا شورش م ‌یکنید‪ ،‬از دوالیسمی حکایت م ‌یکند که یا کسانی برای بهتر شدن‬
‫اوضاع در گورها خفته‌اند و کسانی که از مرزهای کشورشان دفاع م ‌یکنند‪ ،‬و عرق وطن داشتن و‬
‫باز بی نام و نشا ‌نهایی همیشه زنده و جاری و ساری در روح ملتی زند‌هاند‪ ،‬و هر دو دسته خستگی‬

                                                                   ‫تاریخ را حمل م ‌یکنند!‬

‫موش برای گربه‪ ،‬حکم بازیگوش و شورش ‌یهایی دارد‪ ،‬که عددی برایش نیستند‪ ،‬و همه‌شان پراکنده و‬
‫گم‌اند‪ ،‬ولی هرچند بی آزار و مطرح نباشند؛ ولی قلب‌هایی دارند تپنده و از زندگی سرشارند‪ ،‬و همین‬

                            ‫ترس را در وجودش می‌تند و یک نفر‪ ،‬در تمام قلبها رسوخ م ‌یکند!‬

‫„ صدایتان روی سرم راه م ‌یرود‬
‫نگاهی به „شعری که گربه است“ از مجموعه شعر «و زی ِر پوس ِت من پُر و مرگتان توی تنم‬

‫برای من یک َسرِ موش می‌ َشوید“‬                                                                   ‫از جریا ‌نهای خال ‌یست» اثر سپیده جدیری‬

                                                                                                                      ‫با هم شعر را بخوانیم‪:‬‬

                                                                                                            ‫„شعری که گربه است»‬

                                                                                                                   ‫‪ In touch with Iranian diversity‬من در تما ِم روزهای جهان‬
                                                                                                             ‫به دنبا ِل یک َسرِ موش می‌گردم‬

                                                                                                                   ‫و در تما ِم رود ‌ههای جهان‬
                                                                                                                ‫به دنبا ِل شعری برای َجویدن‬

                                                                                                                           ‫شما که می‌شورید‬
                                                                                                                           ‫شما که می‌شورید‬
                                                                                                 ‫و گورتان ُگم است انگار ‪ /‬مرگتان ُمردن ‌یست‬
                                                                                                         ‫من در تما ِم قل ‌بهای شما ‪ /‬می‌ترسم‬
                                                                                                               ‫صدایتان روی سرم راه می‌رود‬
                                                                                                                           ‫و مرگتان توی تنم‬
                                                                                                            ‫برای من یک َسرِ موش می‌ َشوید‬

                                                                                                                                     ‫و شعری‬
                                                                                                                                        ‫برای‬

                                                                                                                                     ‫َجویدن‪.‬‬

                                                                                                          ‫نفسی تازه کنیم؛ حالا سفری در شعر سراسر التهاب و خوش‌خوان جدیری داشته باشیم‪.‬‬          ‫‪Vol. 23 / No. 1370 - Friday, Nov. 20, 2015‬‬
                                                                                                 ‫شعر گربه‪ ،‬از آن شعرهایی ست که از تیترش و تا آخر شعر تو را در التهاب وانتظار م ‌یگذارد و واژه‬
                                                                                                  ‫ها روی سرت خراب م ‌یشوند و تنهایی وغربت انسان را در این جهان بی در و پیکر نشان می‌دهد‪.‬‬

‫هر چند بی آزار باشند‪ ،‬ولی پژواک صدایشان در سرش راه م ‌یرود و آرامش نم ‌یگذارند‪ ،‬و مرگشان‬         ‫ابتکار زیبای شاعر‪ ،‬تداع ‌یگر کلیله و دمنه و از زبان حیوانات حرف زدن است‪ ،‬و فرقش با این کتاب‬
‫در تنش یک سر موش می‌شود‪،‬که گربه سراسر زندگیش در آرزوی شکار موش و لذیذترین غذای‬                   ‫در این است که کلیله و دمنه از زبان حیوانات پند واندرز م ‌یدهد‪ ،‬ولی حیوانات شعر جدیری‪ ،‬از لون‬
‫دنیاست‪ ،‬و با دیدن موش بی تاب می‌شود‪ ،‬و هوش و حواسش را‪ ،‬در شکار او صرف م ‌یکند‪ ،‬همانطور‬
‫که شاعر‪ ،‬کنکاش و جستجو م ‌یکند تا از واژه‌ها بهترین شعر را بیافریند‪ ،‬تا خود و جهانش را پژواک‬                                                   ‫دیگری ست‪ ،‬و تنهایی انسان‌ها رانشان م ‌یدهد‪.‬‬
                                                                                                 ‫از تیتر شعر‪ ،‬که گربه باشد‪ ،‬ما را نوید می‌دهد‪ ،‬در حال شکار و حمله است ولی کم کم خواننده با‬
                                                        ‫دهد و درد و رنجش را تسکین دهد!‬
‫ولی شعر به غیر از شکل ظاهرش‪ ،‬اگر پوسته آن را کنار بزنیم‪ ،‬و در باطن شعر رسوخ کنیم‪ ،‬و‬                                         ‫یک گربه ملوس و قشنگ روبرو م ‌یشود‪ ،‬دیگران آرامش نم ‌یگذارند‪:‬‬
‫واژ‌ههایش را بجویم‪ ،‬عطر و طعم دیگری پیدا م ‌یکند‪ ،‬نقشه‌ای از کشوری به صورت گربه پیش‬
‫چشمت ظاهر می‌شود‪ ،‬و هول و تکان مردمانش برای در امان نگه داشتنش از دست نامحرمان‪ ،‬و‬                               ‫„من در تما ِم روزهای جهان‬                                                      ‫‪24‬‬
‫در طول تاریخ ‪ ،‬آوار‌هگی و دربدری نصیب مردمانش شده است‪ ،‬و انسان آواره و سرگردان در جهان‬                      ‫به دنبا ِل یک َسرِ موش می‌گردم‬
‫هم غم خود دارد و هم غم مردمش‪ ،‬و آن گربه نازنین که لوندیش کار دستش داده در طول تاریخ‬
                                                                                                                  ‫و در تما ِم رود ‌ههای جهان‬
  ‫و دیگرانی در پی شکارش هستند‪ ،‬و شاعر با سلاح واژ‌ههایش‪ ،‬خود و آن گربه را‪ ،‬از یاد نم ‌یبرد!‬                   ‫به دنبا ِل شعری برای َجویدن“‬
                                                                          ‫‪ 1‬اکتبر ‪2015‬‬
                                                                                                 ‫گربه اگر به دنبال طعمه یا موش م ‌یگردد‪ ،‬و انسان شاعر غربت نشین‪ ،‬در تمام روزهای تنهایی دنبال‬
   19   20   21   22   23   24   25   26   27   28   29