Page 16 - Issue No.1365
P. 16
حسنا متضرر م یشود جدی موجه دختر شود. سال / 22شماره - 1365جمعه 24رهم 1394
پلیس آلمان عربی بلد نبود و زیزیت هم آلمانی نم یتوانست حرف بزند. برادر زیزیت در خارج از فرودگاه بود .او سعی کرد تا خواهرش را آرام
آ نها به انگلیسی حرف زدند و بخشی از اطلاعات از بین رفت .همین سرانجام زیزیت به مایا م یرسد؟ کند .آ نها قرار گذاشته بودند که پول را هنگام رسیدن به مقصد یعنی
اتفاق سبب شد تا پلیس آلمان شبانه به خانه حسنا بروند .آ نها گفتند یک هفته بعد ،یکی از همکاران ابو شهاب پیش زیزیت رفت و یک 16سوئد به ابو شهاب بپردازند .غسان به خواهرش م یگفت که ابو شهاب
گذرنامه ایتالیایی و بلیت دیگر به او داد .این بار دیگر نم یترسیدم .همه
که حسنا در جرم قاچاق انسان دست دارد. چیز طبقه نقشه پیش رفت و من سوار هواپیمایی به مقصد وین شدم. برای گرفتن پولش با آ نها تماس خواهد گرفت.
پلیس پنج مرتبه از زیزیت سوال پرسید که آیا دوست دارد مایا را پیش در آنجا یک تاکسی به سراغم آمد و راننده گفت از کجا بلیت قطار زیزیت هزار فکر و خیال با خودش کرد .اما شش ساعت بعد و در اوج
حسنا بگذارد؟ در نهایت این کار صورت گرفت ،هر چند حسنا هنوز تحت ناباوری ،گوشی همراه زیزیت زنگ خورد؛ ابو شهاب بود .او از هتلی در
فرانکفورت بخرم.
تعقیب بود .البته زیزیت خودش هم خبر نداشت! زیزیت م یگوید« :سوار قطار شدم و از فرط خستگی خوابم برد .ناگهان ایتالیا تماس م یگرفت.
زیزیت دو هفته در اردوگاه پناهندگان مونیخ ماند و منتظر بود تا او را به ماموری آمد و گذرنام هام را خواست .من با سرآسیمگی از خواب بیدار زیزیت م یگوید« :سر او فریاد زدم و گریه کردم .او گفت که آرام باش.
دورتموند منتقل کنند .او دید که چنین اتفاقی نیفتاده و تصمیم گرفت شدم و گذرنام هی ایتالیا یام را به او نشان دادم .او در کمال تعجب از من من هم انسانم و عاشق بچ هها هستم .نگران هیچی نباش ».او مایا را
خودش با قطار به دورتموند برود .او سرانجام پس از 20روز دخترش را خواست ایتالیایی حرف بزنم .من فقط توانستم انگلیسی جواب بدم .به او شسته بود و غذایش را هم داده بود .ابو شهاب گفت که مایا خوابیده است.
به انگلیسی گفتم کجاییم؟ بعدش گفتم که من سوری هستم و ایتالیایی ابو شهاب به زیزیت نگفت که الان در کدام شهر ایتالیا هستند ،اما به
در آغوش گرفت. نیستم .لطفا به من کمک کنید .من باید دخترم را پیدا کنم ...او نیز به مایا اطمینان داد که حال دخترش خوب است .او حتی با گوشی از مایا
زیزیت م یگوید« :مایا لاغر شده بود .موهایش هم کمی کوتاهتر شده عکس گرفت و برای زیزیت فرستاد .او گفت« :من هم بچه دارم و از دختر
بود .او خواب بود و با بوس من از خواب بیدار شد .بعد یهو زد زیر گریه... من گفت که نگران هیچ چیزی نباشم».
ما برای هم غریبه بودیم .او م یخواست به بغل حسنا برود .اما آخر سر زیزیت ،خرسند از آن اتفاق ،م یگوید« :آلمان یها واقعا مردم خوبی هستند. تو مانند فرزند خودم مراقبت خواهم کرد».
کار من خلاف بود و در واقع مجرم محسوب م یشدم ،اما به من گفتند زیزیت م یگوید« :به نظرم مرد خوبی آمد .کمی خیالم راحت شد ...من
صدایم را تشخیص داد». که نیازی نیست نگران باشم .اگر در سوریه بود ،آ نها اعدامم م یکردند». به او گفتم که در فرودگاه چه مشکلی پیش آمد و او از من پرسید که
زیزیت خودش هم 10کیلوگرم در این 20روز لاغر کرده بود. زیزیت به خاطر جعل گذرنامه 500یورو جریمه شد .از او در مورد آن کجا دوست دارم دخترم را ببینم .او گفت که نم یتواند دخترم را پیش
آن دو عاقبت به مرکز اقامت پناهجویان در دورتموند رفتند و زندگی خود قاچاقچی بازجویی به عمل آوردند.در نهایت زیزیت به مرکز اقامت پناهجویان پلیس یا مرکز پناهجویان بگذارد ».او عصبانی نبود ،اما گفت که نم یتواند
را از سر گرفتند .چند ماه بعد ،حسنا احضاریه دادگاه را دریافت کرد .او
باید برای پاسخ دادن به اتهامات قاچاق انسان در دادگاه حاضر م یشد. در مونیخ منتقل شد؛ هنوز 643کیلومتر بادخترش فاصلهداشت. از دخترم برای همیشه مراقبت کند.
تنها کسی که زیزیت م یشناخت ،خانمی به اسم «حسنا» بود .حسنا
زیزیت جز معذرت خواهی کار دیگری از دستش برنم یآمد. قبلا از مری ضهای زیزیت بود که به آلمان پناهنده شده است .او از طریق
قاضی از حسنا پرسید که آیا با ابو شهاب همدست است .حسنا سپس
تمام جزئیات را به او گفت .قاضی سپس به دلیل مطرح شدن این اتهامات فیسبوک با حسنا ارتباط برقرار کرد.
زیزیت م یگوید« :به حسنا التماس کردم که تا زمان رسیدنم به آلمان از
از وی عذرخواهی کرد و شجاعت او را تحسین کرد. دخترم مراقبت کند .او قول داد که این کار را خواهد کرد .حسنا به من
پایان شیرین یک قص هی تلخ
گفت که آن قاچاقچی باید مایا را به دورتموند بیاورد».
حالا یک سال از زمان اقامت زیزیت و مایا در دورتموند م یگذرد .زیزیت قاچاقچی هم مایا را به دورتموند برد ،اما وارد خانه حسنا نشد .او مایا را
با خنده م یگوید« :مایا بهتر از من آلمانی صحبت م یکند .من م یخواهم پشت درب خانه گذاشت و با تلفن به حسنا و زیزیت اطلاع داد .حسنا
او درسش را بخواند و مانند خودم پزشک شود ...حسنا هم دوست نزدیک م یگوید« :پسرم رفت و مایا را از روی پل ههای جلوی خانه به داخل آورد.
وقتی مایا کوچولو را دیدم عاشقش شدم؛ انگار که دختر خودم بود...
من است و من هرگز لطف او را فراموش نخواهم کرد». مایا اولش ترسیده بود ،اما چند روز بعد از بغلم تکان نم یخورد .هر جا
زیزیت م یگوید که دیگر هیچ گاه این کار را تکرار نخواهد کرد و به
دیگران هم توصیه م یکند که از این مسیر اقدام نکنند .او م یگوید: م یرفتم مرا قرص م یچسبید».
«درست است که بالاخره توانستم دخترم را سر و سامان دهم ،اما دیگران زیزیت م یگوید« :هنوز دلشوره داشتم .دلم برای مایا حسابی تنگ شده
بود و لاغر شده بودم .عادت داشتم که مایا همیشه در کنار خودم بخوابد
اشتباه من را تکرار نکنند .این مسیر این خطرناک است». و سرش را روی سین هام بگذارم .خیلی دلم برایش تنگ شده بود .البته
[فرادید]
خوب یاش این بود که م یدانستم جایش امن است».
In touch with Iranian diversity
2382 Rowland St. Po Coq. $598,000
منزل 4اتاق خوابه3 ،
سرویس بهداشتی ،با 2100
اسکوارفیت و سوئیت اجارهای
در دانتاون پورتکوکیتلام
رﺿﺎ ﺧﺪاﺑﺨﺶ Profitable Donair & Sub Shop in Richmond
$228,000
ﻣﺸﺎور اﻣﻮر اﻣﻼ ک ﺑﺎ درآﻣﺪ ﺧﺎﻟﺺ ﺑﺎﻻی ١٠kدر ﻣﺎه
Cell: 604 916 7212 Franchise Coffee Shop, Burnaby $295,000
rkodabash@gmail.com Option to buy 1/2 of business
W.RayKodabash.com
٣ﮔروسری در برنابی و دانتاون ونﮑوور
$49 K $88 K $300 K
پیتزا شاپ در دانتاون Jewllery & Repair in
$88,000ونﮑوور Coquitlam $35,000
HOMER DENTAL CENTRE Vol. 22 / No. 1365 - Friday, Oct. 16, 2015
16