Page 15 - Issue No.1365
P. 15
گرم او را آماده کرد .ابو شهاب جلوی خانه زیزیت رفت تا مایا را همراه پایان شیرین یک جدایی؛ دیگران اشتباه من را تکرار نکنند
خود ببرد .او به مایا یک شکلات داد و به زیزیت گفت« :نگران نباشم.
قصه تلخ قاچاقچی و دخترم!
سوار یک هواپیما م یشویم».
زیزیت م یگوید« :به محض اینکه ابو شهاب مایا را از من گرفت ،او زد 15سال / 22شماره - 1365جمعه 24رهم 1394 سور یها در حال کوچ به اروپا هستند و در طول مسیر حتی باید
با قاچاقچیان انسان هم اعتماد کنند .البته این اعتمادها همیشه
زیر گریه .مایا از او خوشش نم یآید .ابو شهاب شکلات و شیرینی به مایا را هم برای دخترش مایا بپردازد ،اما او باید تصمیمی دشوار م یگرفت.
م یداد تا او را ساکت کند ،اما مایا هیچ چیزی را قبول نم یکرد .اما ابو ابو شهاب به او گفت که در هر صورت ،آ نها باید جدا سفر کنند ،یعنی هم جواب نم یدهد و ممکن است یک جای کار بلنگد!
سور یها در حال کوچ به اروپا هستند و در طول مسیر حتی باید با
شهاب او را با چشمانی گریان با خود برد». زیزیت و مایا باید جداگانه سفر م یکردند. قاچاقچیان انسان هم اعتماد کنند .البته این اعتمادها همیشه هم جواب
زیزیت چهرهی گریان دخترش را به خوبی به یاد دارد .صورت مایا هر او گفته بود که کودکان باید با شهروندان اروپایی بروند ،چرا که آ نها
لحظه جلوی چشمانش م یآید ،اتفاقی تلخ که برای یک مادر خیلی م یتوانند با ماموران امنیتی فرودگاه صحبت کنند .او نیز سوری بود که نم یدهد و ممکن است یک جای کار بلنگد!
گذرنامه سوئد را داشت ،بنابراین م یتوانست وانمود کند که پدر مایا است. به گزارش فرادید به نقل از بی بی سی انگلیسی ،یک زن سوری در طول
سخت است. قرار شد که اول ابو شهاب با مایا از گیت فرودگاه رد شوند و زیزیت سفر با مردی آشنا شد که حتی اسم واقع یاش را هم نم یدانست .آن زن
آخرین دیدار مادر و دختر با فاصله وارد گیت شود تا مشکلی پیش نیاید .آ نها سوار یک هواپیما
زیزیت هی چگاه از قاچاقچ یها شانس نیاورد .تمام قاچاقچ یهایی که با او م یشدند ،اما ابو شهاب به او گفته بود که نباید جلوی چشم مایا بیاید تا دختر یک سال هاش را در بغل خود گرفت و همراه مرد راه افتاد.
آشنا شده بودند به نوعی از او کلاهبرداری کرده بودند .آ نها حتی از نام مبادا پت هشان روی آب بیفتد؛ مایا تحت هیچ شرایطی نباید گریه م یکرد. زیزیت م یدانست که سوریه دیگر جای ماندن نیست .چندی پیش ،تک
مستعار استفاده م یکنند و زیزیت هیچ اطلاعی از هویت واقعی این افراد زیزیت چندان از این طرح راضی نبود ،اما م یدانست که چارهی دیگری
هم ندارد ،چون هر چه زودتر باید از آنجا م یرفت .قرار نبود که او مستقیم تیراندازها به خودروی او حمله کردند ،اما او آسیبی ندید.
در دست ندارد. به سوئد برود .اصلا یکی از ترفندهای قاچاقچ یها این است که یک مسافت او پزشک بیمارستانی در دمشق بود که یک روز اعضای گروه تروریستی
البته آن روز ،آخرین دیدار زیزیت و مایا نبود. مستقیم را به چندین مسیر کوتاه تبدیل کنند .اول قرار شد که به ایتالیا داعش به سراغ او آمدند و گفتند که باید برای داعش کار کند .زیزیت
آ نها به فرودگاه رفتند .کار کنترل گذرنامه ابو شهاب و مایا بدون هیچ اما پاسخ منفی به پیشنهاد آ نها داد و از همان روز ،تهدیدها شروع شد.
مشکلی انجام شد .او سپس با زیزیت تماس گرفت و به او گفت که حالا بروند و از آنجا راهی کشوری دیگر شوند تا در نهایت به سوئد برسند. زیزیت م یگوید« :آ نهادو بار سعی کردند مرا بکشند که هردو بار ناموفق
پنج روز پس از اولین دیدار قرار شد که زیزیت و ابو شهاب سفر خود ماندند ».او بیشتر نگران دختر یک سال هاش «مایا» است و م یگوید« :من
به داخل صف بیاید. دوست نداشتم کشورم را ترک کنم .من عاشق سوریه هستم .اما به خاطر
زیزیت مضطرب بود .واکنش مایا به ابو شهاب او را کاملا به هم ریخته را شروع کنند.
بود و شرایط داشت بد و بدتر م یشد .ماموران کنترل گذرنامه هنگام زیزیت علیرغم میل باطنی آماده سفر شد .او شیشه شیر مایا و لباس دخترم باید از سوریه بروم».
بررسی گذرنام هی زیزیت متوجه اشتباهی شدند .آ نها فهمیدند که زیزیت به همراه برادرش «غسان» و دخترش مایا به ترکیه رفتند .آ نها
گذرنامه زیزیت جعلی است و اجازه ندادند او رد شود .سپس ماموران با یک قاچاقچی ملاقات کردند و آن شخص قول داد تا در ازای 13.500
دلار آ نها را به یونان خواهد برد .زیزیت تمام پول را پیشاپیش داد و
زیزیت را از ساختمان بیرون کردند.
اما مایا آن طرف گی تهای امنیتی است؛ آن هم در دستان یک قاچاقچی. منتظر ماند .اما چند روزی گذشت و خبری از آن مرد نشد.
زیزیت م یگوید« :دیوانه شدم .حس آن لحظه من غیر قابل وصف است. آ نها با یک قاچاقچی دیگر قرار گذاشتند و بالاخره سوار قایق کوچک
من به معنای واقعی کلمه داشتم نابود م یشدم ...دخترم را با دستان از نوع دینگی شدند .آ نها راه خود را از میان آ بهای مدیترانه گرفتند و
خودم از سوریه بیرون آوردم و جان او را در آن سفر دریایی به خطر به یونان رسیدند .سفری پرتلاطم که هر دقیقه آن مساوی با مرگ بود.
انداختم .حالا هم که او را از دست دادهام ...مایا دیگر پیش من نیست .او در آتن ،همه م یدانستند که قاچاقچ یها در کدام کاف هها پاتوق م یکنند.
برای همیشه رفته است .من هیچ نام و نشانی از آن مرد قاچاقچی سراغ غسان به یکی از آن کاف هها رفت و با قاچاقچی به نام «ابو شهاب» آشنا
ندارم .نم یدانم چه کار کنم .من ب یهدف فقط راه م یرفتم .مغزم هیچ
دستوری به من نم یداد .توانایی فکر کردن را از دست داده بودم .فکر شد .ابو شهاب با زیزیت دیدار کرد.
کردم قبلا دخترم را از دست دادهام ...فکر کردم فقط 10سال دارم». یک دوراهی سخت!
او تصمیم گرفت که به کارکنان فرودگاه چیزی نگوید ،چرا که مایا برای ابو شهاب به زیزیت گفت که با مبلغ 4000یورو م یتواند یک گذرنامه
سوار شدن مشکلی نداشت و اگر او زبان باز م یکرد ،ممکن بود خطری جعلی برزیلی و یک بلیت به او بدهد .البته قرار شد که زیزیت همین مبلغ
In touch with Iranian diversity
مدیر مسﺌول ع -خانی ﺗﺮﺟﻤﻪ
Cell: 604-773-6610 و ﺧﺪﻣﺎت ﮐﻨﺴﻮﻟﯽ اﻣﯿﻦ
Office: 778-285-3646
• ﺗﺮﺟﻤﻪ ﮐﻠﯿﻪ ﻣﺘﻮن • اقدام خرید مشموﻻن سربازی
• وکالتنامه از طریﻖ ،Onlineﮔﺬرنامه ،شناسنامه ،وﺻیتنامه
• دعوتنامه ،درخواست کارت اقامت داﺋم Citizenship ،PR
• دریاﻓت Visaتوریستی ،اقدام Sponsershipهمسر و والدین
228 - 3030 Lincoln Ave., Coquitlam, BC V3B 6B4
Vol. 22 / No. 1365 - Friday, Oct. 16, 2015 Atlas Tour & Travel آژاﻧﺲ ﻣﺴﺎﻓﺮﺗﯽ اﻃﻠﺲ
Tel: 604 - 982 - 1116 • مناسبترین قیمت به ایران و سایر نﻘاط دنیا
Fax: 604 - 982 - 1470
• بﻬترین قیمت برای اروپا ،خاورمیانه ،آسیا و استرلیا
• ارسال حواله بلیت به تﻬران و شﻬرستانها
15 216 - 1500 Marine Dr., • ﻓروش بلیت کلیه شرکتهای هواپیمایی
2nd Floor North Vancouver,
BC V7P 1T7 • تورهای تﻔریﺤی ،پروازهای داخلی کانادا و آمریکا