Page 22 - Issue No.1363
P. 22
دو شعر تازه از سپیده جدیری ادبیات 22
برگرفته از صفحه فیسبوک شاعر شعر سال / 22شماره - 1363جمعه 10رهم 1394
▪▪
۱
دست به شک ِل دیگری /کنارم نشسته بود
حر فهایت را م ی ِش ُم ْرد
شرط م یزدم
و با تما ِم هواهای دنیا سرد م یشدم.
*
بویت از وقت گذشته است
بویت از صدای من هم
و باز ِی زیبا شدن.
▪▪ *
۲ بیرون از این هوا چقدر برف م یآمد
وقتی شرایط به گون ها یست چقدر بی صدا
گون ههای ُمک ّرِر من
چقدر بوهایت را کنارم دست م یکشید هوا
شرایط ،شب یست /که از حوا َست م یگذرم
دمای ب یرحمانه دارد دست /به شک ِل دیگری.
گون ههای مک ّرِر من.
* *
چقدر سخت است
شوِرش که نیست
لباس که جزِء شرایط است
و بو که جزِء شرایط است شو ِرش
و تو که جزِء شرایطی.
باید دلش بخندد /به جای شور زدن.
و م یزنم /به گون ههای مک ّرِر من.
* من واقعًا In touch with Iranian diversity
تَ َک ُّرر از زمین به قو ِم شباه تهایم از واقعیت م یترسم /که کنار م یرود
تَ َک ُّرر از زمین به قو ِم نََف سهایم
تَ َک ُّرر از زمین به قو مهایم بود که کنار م یرود
آنچه م یسرود
و آنچه نم یسرود. که کنار م یرود
*
م یترسم /به جای شور زدن.
آدم زمانی به ُغص ههایش برم یگردد
که آدم است *
آدم زمانی به زمان تا زمانی که بود هام بود
که شب است
شور بودم و لب
که ب یحوا َست م یگذرد
گون ههای مک ّرِر من. حرف بودم از همه چیز
23سپتامبر 2015 و گاه /دست /به شک ِل دیگری.
*
که باید یست َسرد
ُخب /نم یفهمیده است /که باید یست َسرد
این غرو ْب شدن /بر فرسن گهایت.
*
لبی که م یرود
و م یرفت بر من
شبی و روزهایی شد چقدر Vol. 22 / No. 1363 - Friday, Oct. 2, 2015
و قل ِب من برایت
لب است
شبی و روزهایی.
*
من واقعًا /از واقعیت م یترسم
دست به شک ِل دیگری /از واقعیت م یترسد
که واقعیت است
که واقعیت بود
22که واقعیت خواهد بود.
پراگ ،ساعات اولی هی بامداد 11سپتامبر 2015