Page 14 - merged
P. 14
‫مشکل نیما‬ ‫مقالات‬ ‫‪14‬‬

‫شبیه کرد ِن اشیاء با انسا ‌نها چقدر برای اشیاء آشفتگی به بار م ‌یآورد‪« .‬ریلکه»‬

‫دکتر بیژن باران‬

‫خاطره بدرقه لادبن تا مرز شمالی در ذهن نیما حک شد‪" :‬گم شد او از‬ ‫نیما معضل کهنه و نو‪ ،‬تغییر وضع موجود‪ ،‬گذار از کهنه به نو را چند‬ ‫می‌توان نیما را حلال ‪ ۳‬تضاد‬ ‫سال ‪ / 22‬شماره ‪ - 1334‬جمعه ‪ 21‬دنفسا ‪1393‬‬
‫من جدا زین جادٔه ِ باریک‪ ".‬وداع با رفیق برادرش در شعر زیر بتاریخ‬ ‫بار با اشاره‪ ،‬تلمیح‪ ،‬ارجاع مطرح کرد‪ :‬که تو از کهنه‌ها می‌شمردی‪/‬‬ ‫آغاز سده (‪ ۱۴‬ش‪ ).‬شعر فارسی‬
‫می‌زدی بوسه خوبان نو را؟ یا در اینجا نو را با بهار بصری وصف م ‌یکند‪:‬‬ ‫انگاشت‪ :‬نو و کهنه‪ ،‬خارجی‬ ‫‪In touch with Iranian diversity‬‬
‫‪ ۱۳۲۹‬جاودانی شد‪:‬‬ ‫عاشقا! خیز کامد بهاران‪ /.‬چشمٔه کوچک از کوه جوشید‪ .‬برای فرهنگ‬ ‫و داخلی‪ ،‬مدارا و ممیزی‪ .‬هر‬
‫کهنه خود گوید‪ :‬من یک آوارٔه آسمانم‪ /.‬وز زمان و زمین بازمانده‪ /..‬من‬ ‫‪ ۳‬مشکل در افسانه نیما تبلور‬ ‫‪Vol. 22 / No. 1334 - Friday, Mar. 13, 2015‬‬
‫در شبِ سردِ زمستانی‬ ‫یافته‌اند‪ :‬او از شعر کهنه با قالب‬
‫کورٔهِ خورشید هم‪ ،‬چون کورٔهِ گرمِ چراغِ من نمی‌سوزد‪.‬‬ ‫وجودی کهن کار هستم‪.‬‬ ‫ثابت به شعر نو با قالب‪ /‬سطر‬ ‫‪14‬‬
‫برای خارجی حین جنگ جهانی ‪ ،۲‬مقطع ‪ ۱۳۲۰‬نیما گوید‪ :‬عاشقا! من‬ ‫متغیر رسید‪ .‬ابزار دریافت فرهنگ‬
‫و به مانندِ چراغِ من‬ ‫همان ناشناسم‪ /‬آن صدایم که از دل بر آید‪ /‬صورت مردگان جهانم‪ .‬او از‬ ‫مدرن خارجی مدرسه سن لویی‬
‫نه می‌افروزد چراغی هیچ؛‬ ‫ثبات عدم تغییر عصر حافظ فاصله گرفته؛ به تغییر و گذار از اکنون به‬ ‫بود که شاعر با شعر فرانسه آشنا‬
‫نه فرو بسته به یخ‪ ،‬ماهی که از بالا م ‌یافروزد‪.‬‬ ‫شد‪ .‬این آشنایی منجر به غور در‬
‫آینده علاقمند است‪:‬‬ ‫باره محتوای شعر که او را از کلی گویی کلاسیک به فردیت با عواطف و‬
‫من چراغم را در آمد رفتنِ همسایه‌ام افروختم در یک شبِ‬ ‫حافظا! این چه کید و دروغی است‪ /‬کز زبان می و جام و ساقی ست؟‬
‫تاریک‬ ‫هویت مشخص رساند‪.‬‬
‫نالی آر تا ابد‪ ،‬باورم نیست‪ /.‬که بر آن عشق بازی‪ -‬که باقی ست‪.‬‬
‫و شبِ سردِ زمستان بود‪،‬‬ ‫من بر آن عاشقم که رونده است‪ /.‬در شگفتم! من و تو که هستیم؟‬ ‫نیما با مدارای شگردهای ادبی به مصاف ممیزی و استبداد رفت‪ .‬آیا‬
‫باد م ‌یپیچید با کاج‪،‬‬ ‫ممیزی با نمادگرایی‪ ،‬لفافه‪ ،‬پیچیدگی به غنای شعرش افزود؟ توانمندی‬
‫وز کدامین خم کهنه مستیم؟‪ /‬ای بسا قیدها که شکستیم‪.‬‬ ‫نیما ممیزی را به ژرف‌تری شعر تبدیل کرد‪ .‬او هم مانند برخی کارگردانان‬
‫در میانِ کوم ‌هها خاموش‬ ‫فیلم‌های امروزی‪ ،‬ممیزی بیان اجتماعی را تبدیل به ظرافت هنری کرد‪.‬‬
‫گم شد او از من جدا زین جادٔهِ باریک‪.‬‬ ‫لادبن اسفندیاری‪۱۳۱۵- ۱۲۸۰‬؟ زاده یوش‪ ،‬مازندران‪ ،‬برادر کوچک‬
‫نیما‪ ،‬از نخستین اعضای‪ ‬حزب عدالت‪ ‬بود‪ .‬لادبن با عبدالحسین حسابی‬ ‫با تغییرات درون و برون جامعه‪ ،‬شعر هم باید در قالب و محتوا برای‬
‫و هنوزم ق ّصه بر یادست‬ ‫و ابو القاسم ذره‪ ۲ ،‬عضو دیگر حزب‪ ،‬به جنبش جنگل پیوستند‪.‬‬ ‫تطابق با شرایط معاصر رفرم شود‪ .‬این را در مشکل گذار از شعر عروضی‬
‫وین سخن آویزٔهِ لب‪:‬‬ ‫روزنامه‪ ‬ایران سرخ‪ ،‬ارگان کمیساریای دولت انقلابی‪ ‬جمهوری گیلان‬ ‫فارسی به شعر نیمایی می‌توان دید‪ .‬در سده ‪ ۲۰‬م عامل خارجی همراه‬
‫را لادبن‪ ‬منتشر کرد‪ .‬نیما ‪۱۳۳۸ -۱۲۷۴‬هم در انتشار این روزنامه با‬ ‫با مدرنیزم در هر جنبه فرهنگی خاور میانه وجود داشت‪ .‬گذار از استبداد‬
‫که می‌افروزد؟ که م ‌یسوزد؟‬ ‫لادبن همکاری کرد‪ .‬با شکست جمهوری گیلان‪ ،‬در آبان ‪ ۱۳۰۰‬لادبن‬ ‫مطلق قرون وسطا به حقوق شهروندی را از انقلاب مشروطیت تا جنبش‬
‫چه کسی این ق ّصه را در دل می‌اندوزد؟‬ ‫از بندر‪ ‬انزلی‪ ‬به‪ ‬شوروی‪ ‬رفت‪ .‬عقاید مساواتی لادبن‪ ،‬رفت و آمد با دکتر‬ ‫سراسری ملی کردن نفت و حقوق مدنی پسا انقلاب ‪ ۵۷‬می‌توان دید‪.‬‬
‫ارانی‪ ،‬در نیما نفوذ کرده؛ در شعر زیر بتاریخ ‪ ۲۷‬آذر ‪ ۱۳۲۰‬می‌توان دید‪:‬‬
‫خواهر و برادر نیما‪ -‬ثریا و لادبن‪ -‬باعث آشنایی نیما یوشیج و دکتر ارانی‬ ‫همراه با دولت مدرن در پایتخت ممیزی بر مطبعه حاکم شد‪.‬‬
‫شدند‪ .‬لادبن ‪/‬رضا اسفندیاری از پاییز ‪ ۱۳۰۹‬تا بهار ‪ ۱۳۱۰‬در تهران‬ ‫یک نفر در آب دارد م ‌یکند بیهوده جان قربان‪.‬‬
‫بود‪ .‬دکتر ارانی در بازجوییهایش به این رابطه اشاره کرد‪ :‬پس از آن هم‬ ‫آی آد ‌مها که بر ساحل بساطِ دلگشا دارید‪،‬‬ ‫قلع و قمع آزادی پس از کودتای ‪ ۳‬اسفند ‪ ۱۲۹۹‬با ممیزی‪ ،‬لایه‌های‬
‫ی ‌کدفعه لادبن پیش من آمد‪ .‬او اوراق چندی آورد‪ .‬ولی بلافاصله روز‬ ‫نان به سفره جام ‌هتان بر تن‪،‬‬ ‫نمادین و آرایه‌های ادبی شعر نیما را بیشتر کرد‪ .‬او یادداش ‌تهایی از دهه‬
‫بعد آمد و برد‪ .‬من او را دیگر هیچ ندیدم‪ .‬ه ‌مچنین خواهر کوچک نیما‪-‬‬ ‫یک نفر در آب م ‌یخواند‪ ‬شما را‬ ‫‪ ۱۳۱۰‬داشت که در برخی شعرهایش برای نشر باتمام رسیدند‪ .‬گذار از‬
‫بهجت‪/‬ثریا‪ -‬دوست خواهر دکتر ارانی‪ -‬شوکت‪ -‬بود‪ .‬با خانوادٔه آن‌ها‬ ‫موجِ سنگین را به دستِ خسته می‌کوبد‪،‬‬ ‫سبک خراسانی نیما به سبک هندی بسیاری از اشعارش دیده می‌شود‪.‬‬
‫باز م ‌یدارد دهان با چشمِ از وحشت دریده‬
‫رف ‌توآمد و روابط دوستانه داشت‪.‬‬ ‫سایه‌هاتان را ز راهِ دور دیده‪،‬‬ ‫در قلعه سقریم ‪ ۱۳۱۳‬یعنی ‪ ۳-۲‬سال پس از قانون سیاه و فرار لادبن‬
‫از رود ارس بخارج با سطر آغازین "ماند‌هام از حکای ِت ش ِب بیم» و‬
‫ثریا هم حلقٔه ارتباطی دیگری بین نیما و دکتر ارانی بود‪ .‬به طوری‌که‬ ‫آب را بلعیده در گودِ کبود و هر زمان بیتاب ‌یاش افزون‪.‬‬ ‫پادشاه فتح ‪ ۱۳۲۶‬سبک غیرمستقم گویی مشهود است‪ .‬شعر دوم با‬
‫نیما یوشیج در نامه‌اش به دکتر ارانی در این باره نوشت‪ :‬اگر زیاد اسم مرا‬ ‫می‌کند زین آ ‌بها بیرون‬ ‫آغازی گروتسک‪ ،‬آرایه‌های ادبی استعاره دندان‪-‬برف‪ ،‬جانشینی‪ ،‬کنایه‪،‬‬
‫نشنیده باشید و ثریای افشار برای اولین دفعه به شما بگوید این گمنامی‬ ‫گاه سر‪ ،‬گه پا‪،‬‬ ‫نمادگرایی استبداد در "پادشاه فتح بر تختش لمیده" خوف مردم در‬
‫آی آد ‌مها!‬
‫هم صفت ممتازه و عمومی حیات مردم زحم ‌تکش در ایران است‪.‬‬ ‫دهه ‪ ۱۳۱۰‬را تصویر م ‌یکند‪:‬‬
‫او ز راهِ مرگ‪ ‬این کهنه جهان را بازم ‌یپاید‪،‬‬
‫شاید ثریا کتاب معرف ‌ةالروح‪ /‬پسیکولوژی دکتر ارانی را به لادبن داده‬ ‫م ‌یزند فریاد و اّمید کمک دارد‪.‬‬ ‫درتمام طول شب‬
‫تا برای نیما دبیر دبیرستان حکیم نظامی آستارا بفرستد‪ .‬تا نیما آن را‬ ‫کائن سیاِه سالخورد انبوه دندان هاش می‌ریزد!‬
‫خوانده؛ دربار‌هاش نظر بدهد‪ .‬در نامه‌ای در ‪ ۱۳۱۰‬نیما به دکتر ارانی‬ ‫با قانون ‪ ۱۳۱۰‬ضد احزاب اشتراکی‪ ،‬چپ‌های سکولار مخفی شده؛‬
‫نوشت‪ :‬رفیق من! قبل از این‌که اسم مرا بدانید این کاغذ معرف من است‪.‬‬ ‫برخی به کشور شمالی فرار کردند‪ .‬برای نوشتن کتاب حزب کمونیست‬ ‫وز درون تیرگ ‌یهای م ّزور‬
‫منتقل می‌شوید که این صدا‪ ،‬صدای آشناست‪ .‬همان‌طور که تألیفات‬ ‫ایران در ‪ ۱۳۱۰-۱۳۰۶‬ایران بود؛ لادبن در ‪ ۱۳۱۰‬کتاب علل عمومی‬ ‫سای ‌ههای قبرهای مردگان و خانه‌های زندگان درهم م ‌یآمیزد!‬
‫شما صدای آشنا به گوش من می‌رساند‪ .‬با این اصول و طرز تفکر مثل‬ ‫بحران اقتصادی دنیا را در چاپخانٔه باقرزاده تهران منتشر کرد‪ .‬او در‬
‫این‌که این تألیفات را برای من نوشته‌اید‪ .‬نیما ‪ ۲‬شعر در رثای دکتر‬ ‫تهران دکتر ارانی و نشریه دنیا را دید‪ .‬لا دبن مدتی در ایران مخفی‬ ‫و آن جهان افسا‪ ،‬نهفته در فسون خود‬
‫ارانی‪ ،‬رفیق مشترک لادبن و خود‪ ،‬نوشت‪ .‬اولی‪ ،‬شکسته پر‪ ،‬در سالمرگ‬ ‫بود‪ .‬آغاز بهار ‪ ۱۳۱۱‬به آستارا نزد نیما و عالیه رفته؛ از رود ارس رد‬ ‫از پی خواب درون تو‬
‫شده؛ با بدرقه نیما به شمال مرز رفت‪ .‬در ‪ ۳۵‬سالگی در تصفیه‌های‬
‫دکتر ارانی در بهمن ‪ ۱۳۱۸‬را بود‪:‬‬ ‫استالین دهه ‪ ۱۳۱۰‬ناپدید شد‪ .‬نیما شعر زیر را برای لادبن می‌سراید‪:‬‬ ‫می‌دهد تحویل از گوش تو خواب تو به چشم تو‬
‫پادشاه فتح بر تختش لمیده ست‪.‬‬
‫ادامه در صفحه ‪۱۷‬‬ ‫ترا من چشم در راهم‪ ،‬شباهنگام‪،‬‬
‫که م ‌یگیرند در شاخ تلاجن سای ‌هها رنگ سیاهی‬ ‫برای مقابله با ممیزی نیما خود را دیوانه ای در پندار تغییر وضع موجود‬
‫می‌نامد‪ :‬در شب تیره‪ ،‬دیوانه ای کاو‪ /‬دل به رنگی گریزان سپرده‪ .‬برای‬
‫وزآن دلخستگانت راست اندوهی فراهم‬
‫ترا من چشم در راهم‪.‬‬ ‫مدارا‪" ،‬دوستداری با فسانه" یعنی کنایه از پادشاه فتح‪ ،‬نیما گوید‪:‬‬
‫با فسانه کنی دوستاری‪ /‬عالمی دائم از وی گریزد‪.‬‬
‫شباهنگام‪ ،‬در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای کوهی دام‬
‫گرم یاد آوری یا نه‪ ،‬من از یادت نمی‌کاهم‬ ‫بیش از این با هم اندر صفاییم‪ /.‬همدل و همزبان و همآهنگ‪.‬‬
‫ترا من چشم در راهم‪.‬‬
   9   10   11   12   13   14   15   16   17   18   19